به گزارش خبرگزاری بین المللی قدس به نقل از الایام،«محمد یاغی»نویسنده این مقاله با عنوان «راههای به شکست کشاندن اعلامیه دوم بالفور» نوشت: ما بر این باور بودیم که دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا، رژیم اشغالگر را مجبور به توقف جنگ نسلکشی علیه مردم فلسطین در غزه کرد چرا که نمیخواست هزینهای بیشتر از آن چیزی بپردازد که برای خزانه آمریکا سودی به همراه نداشته باشد اما فکر نمیکردیم که او قصد دارد پس از آواره کردن مردم غزه، این منطقه را به یک تفریحگاه و مکان گردشگری برای شرکتهای آمریکایی و چه بسا برای خودش و دامادش، «جارد کوشنر»، تبدیل کند تا پول بیشتری به جیب بزند.
نویسنده تصریح می کند: البته امری بدیهی بود که هرگز نخواهیم تصور کنیم که او از روی دلسوزی نسبت به مردمی که هر روز توسط نظامیان اشغالگر تحت فرمان او به شهادت می رسند، دستور توقف جنگ را داده باشد بلکه گمان میکردیم او پروژههای بزرگتری در منطقه دارد که نمیخواهد این جنگ مانع اجرای آنها شود.
این نویسنده فلسطینی خاطر نشان می کند پروژه ترامپ را میتوان آن را «اعلامیه دوم بالفور » نامید، چراکه رژیم اشغالگر به دنبال خلاص شدن از ۲.۳ میلیون فلسطینی و نابود کردن توافقات است زیرا نتیجه چنین اقداماتی نه توقف دائمی جنگ و نه خروج اشغالگران از غزه بلکه هدف از آن کوچ اجباری فلسطینیان و نابودی مقاومت است .
نویسنده تاکید می کند: باید به این نکته توجه داشت که ترامپ تنها رئیسجمهور آمریکایی است که بهطور مستقیم چهار رکن اساسی مسئله فلسطین یعنی سرزمین، شرق قدس، مسئله آوارگان و تشکیل کشور فلسطینی را نشانه رفته و در صدد نابود کردن آن است.
هیچ رئیسجمهور آمریکایی پیش از او، سیاست شهرکسازی رژیم اشغالگر صهیونیستی را قانونی اعلام نکرده بود، اما او در دوره اول ریاستجمهوریاش چنین کرد و گفت: شهرکهای کرانه باختری قانونی هستند و در طرح معروف خود موسوم به «معامله قرن»، به رژیم اشغالگر اجازه داد 30 درصد از این منطقه را ضمیمه اسرائیل کند.
هیچ کدام از روسای جمهور قبلی آمریکا، شرق قدس را بخشی از رژیم اشغالگر ندانسته بود، اما ترامپ این کار را کرد و آن را بهعنوان پایتخت رژیم اشغالگر به رسمیت شناخت و کنسولگری آمریکا را در آنجا بست. او همچنین تلاش کرده است موضوع آوارگان را به طور کامل حذف کند و برای رسیدن به این هدف از تامین مالی آنروا خارج شد . او حتی تشکیل کشور فلسطینی را بهعنوان راهحل نهایی برای پایان درگیری با رژیم اشغالگر طبق قوانین بینالمللی قبول ندارد و پا را از این هم فراتر گذاشته و خواهان گسترش مرزهای رژیم اشغالگر به مناطق جدید در کشورهای عربی است.
نویسنده تاکید می کند: ترامپ در مقایسه با ایتامار بن گویر و اسموتریچ، دشمنی بیشتری با مردم فلسطین دارد و نسبت به آنها افراطیتر و خطرناکتر برای پروژه ملی فلسطین است اما پروژه او برای از بین بردن آرمان فلسطین، که از تفکری نژادپرستانه و برتریطلبانه نشأت میگیرد، قابل شکست بوده و مسیر رویارویی با آن مشخص است اما نیازمند اراده سیاسی است.
نویسنده در ادامه راهکارهای مقابله با ایده ترامپ را مطرح می کند و در ابتدا به راهکار فلسطینی یعنی ضرورت وحدت ملی اشاره می کند و می افزاید: باید سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) را به نهادی فراگیر برای تمام گروهها و طیفهای فلسطینی تبدیل نماییم و این وحدت را بر اساس سه اصل پایان دادن به اشغالگری و تشکیل کشور مستقل فلسطینی در اراضی اشغالی سال 1967 از جمله شرق قدس، حق بازگشت آوارگان فلسطینی طبق قوانین بینالمللی و استفاده از روشهای مشروع بینالمللی ازجمله مقاومت به شیوه های گوناگون را نهادینه کنیم.
این تحلیلگر فلسطینی با تاکید برضرورت پایان دودستگی و شکاف داخلی فلسطین به عنوان شرط اساسی برای شکست پروژه آمریکا خاطر نشان می کند: هدف ترامپ صرفا نابودی مقاومت در غزه و کرانه باختری نیست، بلکه کل مسئله و آرمان فلسطین در معرض خطر است. آمریکا و رژیم اشغالگرصهیونیستی، تشکیلات خودگردان فلسطین را شریک واقعی خود نمیدانند بلکه آن را آلت و ابزار دست خود می دانند و ما پیشتر نیز پیشنهاد کرده بودیم تشکیلات خودگردان فلسطین را به یک «شهرداری بزرگ» تبدیل کنیم که خدماتی مانند آموزش، بهداشت و مدیریت امور روزمره را ارائه دهد و تمامی مسائل مربوط به درگیری با رژیم صهیونیستی را به سازمان آزادیبخش فلسطین منتقل کنیم و اکنون معتقدم این پیشنهاد ضروریتر از همیشه است زیرا تشکیلات خودگردان در معرض فشارهایی مانند هماهنگی امنیتی با رژیم اشغالگر و سرکوب گروههای مقاومت قرار دارد.
نویسنده در ادامه به راهکارهای بین المللی برای به شکست کشاندن طرح ترامپ اشاره می کند و می افزاید: اتحاد مردم فلسطین در چارچوب سازمان آزادیبخش، راه را برای مشارکت فلسطینیان خارج از کشور در پروژه مقاومت باز میکند چرا که کرانه باختری و غزه بهتنهایی نمیتوانند در برابر توطئهای که کل مسئله و آرمان فلسطین را هدف گرفته است، مقاومت کنند و در نتیجه فلسطینیان در خارج باید سازماندهی شوند تا با اعمال فشار بر دولتهای غربی، آنها را وادار به تحریم رژیم اشغالگر و جلب حمایت دوستان و متحدان برای فلسطین کنند.
وی در ادامه تصریح می کند: سازمان آزادیبخش فلسطین باید از کشورهای عربی نیز درخواست کند مواضع قاطعانهتری نهتنها در برابر پروژه آمریکا، بلکه علیه خود رژیم اشغالگر اتخاذ کنند چرا که گستاخی رژیم صهیونیستی و جنایاتی که با حمایت آمریکا علیه مردم فلسطین، لبنان، سوریه و یمن مرتکب میشود از این واقعیت نشأت می گیرد که خیالش راحت است عربها هرگز اقدام جدی علیه آنها انجام نخواهند داد.
نویسنده تاکید می کند اعراب باید در برابر طرح کوچ اجباری فلسطینیان بایستند و روابط خود را با رژیم اشغالگر قطع کنند و سفارتهای خویش را ببندند و به میلیونها شهروند خود اجازه دهند که با حضور در خیابانها، حمایت خود را از فلسطین اعلام کنند و از سوی دیگر به ابتکار صلح عربی سال ۲۰۰۲ پایبند باشند و هرگونه عادی سازی روابط با این رژیم را به پایان دادن به اشغالگری منوط کنند.
نویسنده در ادامه خاطر نشان می کند کشورهای عربی ابزارهای فراوانی برای فشار بر آمریکا و رژیم اشغالگر که از جمله آنها می توان به قطع سرمایهگذاری در اقتصاد آمریکا،بستن پایگاههای نظامی واشنگتن در کشورهایشان، تشکیل لابیهای قدرتمند در آمریکا و اروپا برای حمایت از منافع خود و مردم فلسطین و حتی تغییر ائتلافهای بینالمللی اشاره کرد چرا که این آمریکا نیست که حتما سرنوشت محتوم ملت ها در دست او باشد.