شناسهٔ خبر: 71156922 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فرارو | لینک خبر

«بچه مردم»؛ نابودی فیلم به دست کارگردان

«فیلمی که اول کار سه‌ستاره بود، آخر کار با ارفاق یک‌ونیم ستاره می‌گیرد، چون از وقتی چهار نوجوان از یکدیگر جدا می‌شوند، قصه در سراشیبی می‌افتد و دیگر جان ندارد. نیمه‌ی دوم فیلم هیچ ربطی به نیمه‌ی اولش ندارد. شبیه یک فیلم دم‌دستی نوجوانانه می‌شود. آن همه بازیگر خوب، بازی‌های خوب و شخصیت‌های خوب را نابود می‌کند که آخرش شعار بدهد.»

صاحب‌خبر -

صوفیا نصرالهی منتقد سینما طی یادداشتی در هم میهن نوشت: «بچه مردم» محمود کریمی را با حس‌وحال امیدوارکننده‌ای که فیلم «رها»، ساخته‌ی حسام فرهمند به من و بقیه‌ی مخاطبان جشنواره داده بود، شروع کردم. انصافاً هم شروعش امیدوارکننده بود. یک پرورشگاه اوایل انقلاب که چهار پسر نوجوان، کودکی‌شان را در آن سپری کرده‌اند با فضاسازی، اتمسفر و رنگ و بوی فانتزی. از آقای تاجی مدیر پرورشگاه تا مامان مهین که مسئول مهربان و موردعلاقه‌ی بچه‌هاست، معرفی خوبی دارند. 

پالت رنگی به آن فضای فانتزی می‌خورد. نریشن برخلاف فیلم‌های دیگر اینجا خیلی خوب و یک‌جورهایی شبیه آن نریشن ابتدایی «دایی جان ناپلئون» است و با آدم‌ها و موقعیت‌هایشان آشنا می‌شویم که خب انتخاب درستی بوده. نیمه‌ی اول فیلم با حضور این چهار نوجوان عالی است. همه‌ی آن چیزهایی که در فیلم‌های دیگر نقطه ضعف محسوب می‌شوند مثل آن رقص‌های الکی یا شوخی‌های کلامی، اینجا بین این چهار نفر درست است. هم به‌خاطر موقعیت سنی و اجتماعی شخصیت‌ها، هم به‌خاطر بازی نرم، طبیعی و روان بچه‌ها و هم قطعاً به‌دلیل میزانسنی که کریمی انتخاب می‌کند تا اتفاقات رخ دهد.

تا جایی که حال‌وهوا شبیه فیلم‌های وس اندرسون است، با شخصیت عجیب‌وغریب حسن معجونی و خانواده‌اش که از همان اول معلوم است چپی هستند. بامزه‌اش اینجاست که از بین پسرها، آن یکی که می‌خواست برود آمریکا احساساتی‌تر از بقیه بچه‌ها می‌شود یا آرایشگری که امید روحانی نقش‌اش را بازی می‌کند. همه‌چیز خوب پیش می‌رود. فیلم بامزه است. فضای منحصربه‌فردی دارد و جهان خودش را می‌سازد. منت‌ها کارگردان انگار توان ماندن در آن فضا را ندارد. دلش شعار می‌خواهد و رفتن به فضای واقعی رئال. پس هی فیلم را کش می‌دهد. 

فیلمی که اول کار سه‌ستاره بود، آخر کار با ارفاق یک‌ونیم ستاره می‌گیرد چون از وقتی چهار نوجوان از یکدیگر جدا می‌شوند، قصه در سراشیبی می‌افتد و دیگر جان ندارد. نیمه‌ی دوم فیلم هیچ ربطی به نیمه‌ی اولش ندارد. شبیه یک فیلم دم‌دستی نوجوانانه می‌شود. آن همه بازیگر خوب، بازی‌های خوب و شخصیت‌های خوب را نابود می‌کند که آخرش شعار بدهد. 

گویا این اولین فیلم داستانی کریمی است و پیش از آن، مستند ساخته و فیلم‌هایی از پشت‌صحنه‌ی برنامه‌ی «خندوانه». به‌نظرم بعد از این فیلم باید بنشیند و تکلیفش را با خودش روشن کند که دوست دارد سینماگری باشد که بلد است قصه بگوید، جهان بسازد و تجربه جدید کند یا از همین فیلمسازهایی که عاشق این هستند که سرمایه‌ای برای فیلم‌شان از نهادی بگیرند و در مقابلش جوری مضامین را به فیلم‌شان الصاق کنند که با دست خودشان، اثرشان را از بین ببرند. از آن فیلم‌هایی بود که با یک پایان خوشِ باز هم ممکن بود نجات پیدا کند، اما زور شعارزدگی چربید.

برچسب‌ها: