شناسهٔ خبر: 71156007 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه قدس | لینک خبر

گفت‌وگو با یک خواهر شهید که زندگی و خانه پدری‌اش را وقف خدمتی ویژه به شهیدان کرده است

خانه‌ای برای خواهران شهدا

شاید اسم هر نوع کانونی که به نام و برای شهدا فعالیت می‌کنند به گوش شما هم خورده باشد؛ کانون برادران شهدا، کانون شهدای عملیات والفجر یک، کانون مادران شهدا، کانون پدران شهدای دفاع مقدس، کانون عشاق‌الشهدا و... اما اسم کانون خواهران شهدا، آن هم از ابتدای انقلاب گرفته تا دفاع مقدس و پس از آن هم دفاع از حرم برای من یکی تازگی دارد؛ کانونی که مشهدی و استانی و حتی کشوری فعالیت نمی‌کند بلکه سعی در طی کردن مرزها دارد؛ کانونی که خواهر یک شهید راه انداخته و تمام هم و غم خود را در ریشه دواندن آن گذاشته است.

صاحب‌خبر -

از همان دم در، پیش از اینکه پا توی حیاط بگذارم پرده‌ها و پرچم‌های دم در خیالم را جمع می‌کند که اینجا حسینیه است و عکس شهیدی که دم در است خاطرم را جمع می‌کند که آدرس را هم درست آمده‌ام. از قبل در اینترنت جست‌وجو کرده‌ام و ظاهر مصاحبه‌شونده را دیده‌ام، می‌دانم که چه کسی با چه تصویری قرار است در را برایم باز کند. در که باز می‌شود دقیقاً همان انتظاری که دارم، پشت در است، حیاط همچنان ترکیبی حسینیه‌مانند دارد و سالن و پذیرایی هم حکایت از این دارد که این خانه، حسینیه‌ای است که به نام و یاد شهدا علم شده است. همه چیز طبق انتظارم است تا اینکه جمله‌ای تمام ذهنیتم را به هم می‌زند؛ «شما بشین یک چایی بخور تا من ماکارونی رو صاف کنم و بیام».
اینجا خانه پدری شهید حسین محرابی است، از شهدای مدافع حرم که سال95 در سوریه به شهادت رسیده است. شنیده‌ام آرام محرابی که خواهر جیک تو جیک شهید بوده، پس از شهادت او خانه پدری‌شان را حسینیه‌ای کرده برای زنده نگه داشتن یاد و نام شهدا. جایی برای زنانی که درست است نمی‌توانند جنگ بروند ولی در میدان اجتماع می‌توانند نقش‌آفرینی کنند. تصورم آن است خانه حسینیه‌ای است که به آن رفت ‌وآمد می‌شود اما باطن ماجرا چیز دیگری است. آرام، این خانه را پس از شهادت برادر و فوت پدر و مادر از دیگر خواهر و برادرهایش اجاره کرده و حالا خانه‌اش، خانه‌ای که در آن زندگی می‌کند را حسینیه‌ای کرده برای زنده نگه داشتن یاد و نام شهدا. به قول خودش اینجا پایگاهی برای فعالیت خواهران شهدا شده است که زینب‌وار می‌خواهند ادامه‌دهنده راه برادران خود باشند.

مامان می‌گفت مسجد شما خانه است
آرام محرابی، دو سال از برادر شهیدش بزرگ‌تر است. خانواده محرابی با چهار دختر و پنج پسر در دهه60 در این خانه ساکن شده‌اند. مادر خدابیامرزشان زنی مذهبی بوده؛ او اهل روضه اهل‌بیت(ع) و بزرگ‌شده روضه‌های خانگی بوده و بچه‌ها را هم با همین نگاه بزرگ و تربیت می‌کند، تربیتی که حاصل آن یک پسر شهید و یک دختر ادامه‌دهنده راه برادر می‌شود. خانم محرابی درباره مادرش می‌گوید: «مامان همیشه می‌گفت مسجد شما خانه است، همیشه برای ما روضه حضرت زینب(س) می‌خواند، به‌خصوص وقتی برادرم حسین را شیر می‌داد. خیلی ساده زندگی می‌کرد و مهربان بود. بچه‌ها به هر مشکلی که برمی‌خوردند، می‌آمدند خانه مامان. خیلی مهربان بود، به همه محبت می‌کرد و اهل غیبت نبود. می‌گفت غیبت سبب می‌شود بلا سمت شما بیاید. پوشیدگی برایش خیلی مهم بود و حتی جلو محارم هم پیراهن پوشیده می‌پوشید. همین رفتارهایش روی ما خیلی تأثیر گذاشت و یاد گرفتیم. پدرم هم یک پدرسالاری بود که گره از کار همه باز می‌کرد. مامان سال 97 پس از اینکه حضرت آقا به منزل ما آمدند و با مادرم دیدار کردند از دنیا رفتند و بابا هم هشت ماه پیش از شهادت حسین فوت کردند».

داداش می‌گفت دوست دارم بنویسند «شهید»
او درباره برادر شهیدش می‌گوید: «داداش حسین در دوران دفاع مقدس سن زیادی نداشت و نمی‌توانست به جبهه برود؛ اما همیشه دم از شهادت می‌زد و می‌گفت دوست ندارم در شناسنامه‌ام بنویسند: «متوفی» دوست دارم بنویسند «شهید». برادرم دیپلم انسانی داشت و مدتی هم در دانشگاه حسابداری می‌خواند اما به خاطر مشغله کاری نتوانست درسش را ادامه بدهد. در سن 25سالگی به‌خاطر عقاید خودش شغل‌های متعددی عوض کرد و اعتقاد داشت پولی که برای زندگی می‌آورد نباید شبهه داشته باشد. داداش حسین بار‌ها برای رفتن به سوریه اقدام کرده بود ولی جور نمی‌شد تا اینکه سال ۱۳۹۵ با فروش ماشین پرایدش توانست به صورت آزاد به لبنان برود و از لبنان هم به سوریه رفت. در آنجا یکی از فرماندهان لشکر فاطمیون که بیشترشان از مشهد می‌رفتند آنجا، حسین را در حرم حضرت زینب(س) دیده و شناخته بود. چون داداش غیرقانونی به آنجا رفته بود، او را به مشهد برگرداندند. ولی به او قول داده بودند به عنوان اولین ایرانی در گروه فاطمیون به سوریه اعزامش کنند. نهایتاً ۱۵روز بعد هماهنگ کردند و این‌بار حسین در گروه فاطمیون به سوریه اعزام شد. حسین پیش از اعزام به سوریه از امام رضا(ع) مدد خواسته بود. پس از اعزام او به سوریه که دو بار هم اعزام شد، درنهایت دهم آذر ۱۳۹۵ مصادف با شهادت امام رضا(ع) به آرزویش رسید و شهید شد. برادرم سال۸۱ ازدواج کرده بود و سه فرزند به یادگار گذاشت. دو دختر و یک پسر به نام‌های زینب، فاطمه و محمد مهیار».

مثل یک پادگان
محرابی تا زمانی که برادرش به شهادت رسید، خانه‌داری می‌کرده، اما پس از آن انگار نام خواهر شهید مسئولیت سنگینی را بر دوش او می‌گذارد. «پس از شهادت حسین، خیلی به بنیاد شهید می‌رفتم و دنبال انجام یک کار فرهنگی بودم، ولی در بنیاد شهید جایگاهی برای خواهران شهدا دیده نشده است. این بود که خودم دست به کار شدم. می‌خواستم خواهران شهدا را برای فرهنگ‌سازی دور هم جمع کنم. بالاخره سال ۹۸ از طریق سازمان تبلیغات توانستم کانون خواهران و برادران شهدای جهان اسلام را ثبت کنم. تا پیش از فوت مامان، خادم مادر شهید بودم و پس از آن هم به عنوان خواهر یک شهید، زینب‌وار دنباله‌رو راه برادر شهیدم شدم. از سال98 این خانه پدری مثل پادگانی شده که در آن فرصتی فراهم کرده‌ایم تا افراد در آن به یاد و نام شهدا آموزش ببینند و بروند دنبال ترویج فرهنگ شهادت. از معلم مدرسه بگیرید تا پرستار بیمارستان به این کلاس‌ها آمده‌اند. 
در گروه‌های مختلف، روضه‌ها، مجالس و هرجا که فکرش را بکنید برای پیدا کردن خواهران شهدا تلاش کردم تا به جمعی از آن‌ها برسم. الان به جمعی از خواهران و برادران شهید در سراسر کشور رسیده‌ایم که با هم مجمع برگزار می‌کنیم و سالانه دورهم جمع می‌شویم. به آن‌هایی هم که خانواده شهید نیستند گفته‌ایم بیایید و خواهر و برادرهای شهید ما شوید. نکته این است که ما هیچ سهمیه و محل درآمدی نداریم و همه چیز با همت خودمان و کمک‌های افرادی که تمایل به نذر فرهنگی دارند، پیش می‌رود».
کانون خواهران و برادران شهدا که سال‌هاست «آرام محرابی» به دنبال رشد و ریشه دواندن و بزرگ شدن آن است دوره‌ها و کلاس‌های مختلفی برگزار می‌کند؛ از کلاس فن بیان و سخنوری گرفته تا کلاس‌های آموزش ساخت کلیپ و عکاسی. اعزام راوی بانو به مدارس که بیشتر آن‌ها خانواده شهید هستند و برگزاری جلسات و مجالس مذهبی و روضه از دیگر اقدامات این کانون است. بد نیست این را هم بدانید که در ایام کرونا آن‌ها از نخستین جهادگرانی بودند که روزی 4هزار ماسک بدون کارگاه می‌دوختند و به دست مردم می‌رساندند. در روزهایی که همه در خانه می‌نشستند، خواهر شهید محرابی میان خانم‌ها پارچه توزیع می‌کرد تا ماسک بدوزند. بسته معیشتی، آزادی زندانی و رضایت گرفتن از خانواده‌های زندانیان قصاص به عنوان خواهر شهید از دیگر اقدامات این کانون خواهرانه است که از کوچه‌ای در مشهد شروع شده و این روزها سرتا سر ایران آوازه آن به گوش می‌رسد.

خبرنگار: لیلا لاریچه