شفقنا- استاد سید مجتبی حسینی در جلسه چهارم تفسیر سوره حجر به تفسیره آیات دوم و سوم این سوره پرداخت و بیان کرد: خداوند حتی در قضیه منافقین که اینقدر خطرناک است؛ هیچ موقع حکم نهائی نداده است. ممکن است خدا آن ها را ببخشد و ممکن است عذابشان کند. اگر شما یک حکم کلی روی پیشانی طرف بنویسی اگر احتمال هدایت هم داشت دیگر از نظر شما هدایت نمی شود.
به گزارش شفقنا، در ادامه متن سخنان استاد حسینی در جلسه چهارم تفسیر سوره حجر را می خوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
(2)رُبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ کَفَرُوا لَوْ کَانُوا مُسْلِمِينَ
(3) ذَرْهُمْ يَأْکُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ
ترجمه 2: چه بسا کسانیکه کافر شدند دوست داشته باشند و دوست دارند که إی کاش مسلمان می بودند.
ترجمه 3: رهایشان کن بخورند و تمتع کنند و آرزوهای طولانی و مفصل این ها را مشغول بدارد در آینده این ها خواهند دانست.
چرا فرمود (رُبَمَا: شاید؛ چه بسا) ؟ چه بسا برای کسی که علم دارد ؛ همه چیز دارد ؛ خیلی جور در نمی آید. ممکن است بگوید بعضی ها اینجوری هستند و بعضی دیگری اینجوری نیستند. اگر این باشد یک جمله ای مشخص است . (رُبَمَا) نشان میدهد که مثل اینکه یک شایدی؛ یک بایدی؛ یک چیزی این وسط است. دو نگاه در اینجا وجود دارد: 1- نگاه قیامتی 2- می تواند مربوط به دنیا هم باشد
نکته ای که کمتر به آن توجه شده است:
می فرماید: (رُبَمَا يَوَدُّ) وُدّ از افعال قلوب است. قلب قاعده خودش را دارد. ما «چنان که باید و شاید با انسان کار نمی کنیم و قرآن را هم می خواهیم بر اساس همان چیزی که در ذهنمان است بررسی کنیم و بعد سؤال کنیم و جواب بدهیم. وقتی یک چیزی جزء افعال قلوب است؛ وارد دنیای قلب ها می شود. دنیای قلب ها پُر پارامتر است. خودِ خدا اینجا دارد می گوید این ها بعضی وقتها ممکن است بگویند که کاشکی ما مسلمان بودیم. حتی گفتیم نفرمود عده ای اینجوری هستند و عده ای اینجوری نیستند. این کاشکی ممکن است به تک تک آدم ها هم بخورَد و این تک تک اشخاص بعضی وقتها می گویند کاشکی و بعضی وقتها آن را هم نمی گویند. یعنی اصلا شما فرض کنید یک آدم خدا خلق کرده همین یک آدم یک موقع بگوید کاشکی مسلمان بودیم و یک موقعی هم بگوید کاشکی مسلمان نبودیم. این همان حالی است که دلها دارند. نواسانات دلها؛ عواملی که بر دلها مؤثر هستند متعدد است. ما وقتی این تعدد را توجه نمی کنیم(رُبَمَا يَوَدُّ) را درست متوجه نمی شویم . لذا ممکن است این حتی به من و شما هم بخورَد.
گستردگی دایره قضیه را توجه کنید:
من الآن به اسم مسلمان هستم. جزء مؤمنین خطاب می شوم. ولی یک جاهائی کفران نعمت کرده ام یا یک لحظه ای کافر شدم. همان یک لحظه (یک روز) هم برای من گاهی پیش می آید که بگویم کاشکی مسلمان بودم. اینجوری شما فقط یک”صفر و یک” نگاه می کنید برای همه هم یک نمره میگذارید میگویید اینها همه یا مسلمان هستند یا غیر مسلمان. خودی یا غیر خودی. ممکن است تک به تک مسلمان هم الآن کافر بشود لذا نفرموده کفار فرموده (الَّذِينَ کَفَرُوا) وقتی بفرماید کافر یا کفار یعنی اینها برچسب کفار رویشان خورد و تمام شد.
روایت: مَن ترک الصلوة تعمدا فقدکفرکسیکه نماز را عمدا ترک کند. آنجا اسم این آدم کافر نیست ولی کفر ورزید. شما تا حالا می خواستید بگوئید رُبَمَا يَوَدُّ کُفّار اینجوری ترجمه می کردید بعد برایت سؤال بیشتر شد امشب که آیه را درست تر می خوانی نفرمود رُبَمَا يَوَدُّ کُفّار لَوْ کَانُوا مُسْلِمِينَ فرمود: (رُبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ کَفَرُوا لَوْ کَانُوا مُسْلِمِينَ) خدا برای کسی نیاورد؛ آن لحظه ای که منِ مسلمان واقعا هم مسلمان هستم ذبیحه اسلامی می خورم ازدواج اسلامی می کنم همه چیزم سرجایش است ولی نماز را رها کردم و عمدا رها کردم برای من هم این حالت کفر ممکن است پیش آید. ممکن است یک موقع هائی که کم می آورم؛ ببینم چهار نفر مسلمان هستند؛ چقدر این ها بهتر و راحت تر و خوب تر هستند بگویم کاش مثل اینها بودم حالا اصلا به قیامت هم کاری نداریم. لذا در آیه بعد (ذَرْهُمْ) مربوط به این دنیا است. (سَوْفَ) ممکن است مربوط به آخرت باشد ممکن است مربوط به آینده همین دنیا باشد. ولی فعلا خدا دارد با پیغمبر الآن حرف می زند. پس بنابراین برای یک آدم چه کافر باشد و چه کفروا باشد پیش می آید مواقعی که (يَوَدُّ الَّذِينَ کَفَرُوا) پس این را کشف کن در معاملات فکریت؛ اعتقادی ات؛ رفتاری ات. اگر دسته بندی آدم ها را انجام میدهید، بدانید این هم ممکن است جزء (رُبَمَا) ها باشد. از اول یک برچسب زدی و حذفش کردی. خیر؛ این هم ممکن است جزء (رُبَمَا)ها باشد. چرا؟ برای اینکه این فطرت خدا است. (روم30) فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا این فطرت دارد. درست است بااین فطرتِ جنگ کرده ولی گاهی وقتها فطرتِ بیرون میزند. این حالتی است که همه انسان ها دارند. اگر تو بیائی تثبیتش کنی این حالتِ را ازخودت یا از طرف مقابل حذف کردی. بر چسب زدی و به شخص گفتی تو برو دیگر خلاص. حتی اینجا در قرآن دارد میگوید (رُبَمَايَوَدُّالَّذِينَ کَفَرُوالَوْکَانُوامُسْلِمِينَ) امشب زوایه دید ما یک زاویه جدید شد نسبت به دیشب. یعنی هرکسی خدائی نکرده کفروا شد؛ نه کافر شد؛ کافر هم ممکن است باشد ولی می خواهم بگویم دایره اش وسیع تر است. (لَوْکَانُوا) کاشکی ما هم مسلمان بودیم. برای خود شما پیش نیامده؟ پس برای آدمها پیش می آید. چون این دین فطری است. یک چیز خلاف فطرت نیست بلکه گاهی وقتها خود را نشان می دهد. زمانیکه در خود مسلمانها نگاه میکنید خدا یک جورائی صحبت کرده (توبه102) خَلَطُواعَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً گاهی کار خوب می کنند؛ کار بد می کنند. ادامه آیه را دقت کنید (رُبَمَا)(عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ) ممکن است برایشان پیش بیاید. لذا حتی در قضیه منافقین که اینقدر خطرناک است؛ هیچ موقع حکم نهائی نداده است. ممکن است خدا آن ها را ببخشد و ممکن است عذابشان کند. اگر شما یک حکم کلی روی پیشانی طرف بنویسی اگر احتمال هدایت هم داشت دیگر از نظر شما هدایت نمی شود.
(ذَرْهُمْ) رهایشان کن؛ تو پیغمبری آمدی هدایتشان کنی؟ رهایشان کن!
(ذَرْ) وجوب یک عمل است یا نفی وجوب است.
اینجا نفی یک وجوب نیست. جاهای دیگری فرمود تو فقط یک منذر هستی: (غاشیه22) لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُسَيْطِرٍ . زیادی کاری نکن. ولی در اینجا اتفاقا می گوید این کار را بکن: (ذَرْهُمْ يَأْکُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ) رهایشان کن بخورند تمتع کنند (فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ). این (سَوْفَ) مصداق قیامتی اش روز قیامت می فرماید مصداق دنیائی اش هم این است که بالاخره می فهمند.
سؤال: روز قیامت فهمیدند، چه فایده ای دارد؟
این (فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ) ممکن است به معنای قیامت باشد؛ ممکن است به معنای دنیا هم باشد. چند چیز دیگری را می خواهد بفرماید: پیغمبر یک شأن إنذار دارد؛ اصل اصل هدایت هم دست خدا است. (قصص56) إِنَّکَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ یک جاهای دیگری هم دارد (شوری52) إِنَّکَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ. منتهی آن بالاصاله و اینجا بالغیر. حالا هرچی با این آدم صحبت کردیم هیچ چیزی متوجه نمی شود. خطاب می شود (لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُسَيْطِرٍ)
(نمل80)لاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ . تو نمی توانی این ها را به گوششان بیاوری. نمی شنوند.
(یونس42) أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کَانُوا لاَ يَعْقِلُونَ . واقعا تو می خواهی این ها را بشنوانی؟!
(انعام36)وَ الْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ این دیگر کار هدایت إرائه طریق نیست این کار کسی است که (مائده55) إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ… این یک کار ولائی است نه کار رسالتی. وَ الْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ کسیکه آن مرده را توانسته زنده بکند؛ عیسی هم مرده را زنده کرد اما به إذن الله. بنابراین این زنده شدنِ این اصلا جزء شؤون تو نیست. تو شؤونت این بود که نذیر باشی؛ إبلاغ کنی؛ (عنکبوت18) مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ . ولی همین یک شأن را که فقط نداری حالا من این تفویض را به تو کردم تو یک نگاه می کنی و طرف را می توانی زنده کنی در اینجا صحبت بر سر 4 کلمه یاد دادن نیست (وَ الْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ) بلکه آن آدم زنده می شود حالا شما می توانید با این آدم زنده حرف بزنی. تا قبل از اینکه زنده بشود تو نمی توانی با یک مرده حرف بزنی. وقتی که زنده شد حرف بزن. یعنی مراحل هدایت این آدم ها با مراحل هدایت آدم های معمولی فرق می کند. یک مرحله اضافه دارد. مرحله اضافه اش این است که اول باید زنده بشود. در این مرحله اضافی باید یک انرژی های اضافه ای هم طلب بکنی که یعنی خدا زنده اش کن ما با او کار داریم. این شخص ممکن است فرزندت؛ دانش آموزت؛ افراد زیر دستت؛ کشورت و دنیایت باشد. ممکن است روز ظهورت باشد. یک بعثی باید صورت بگیرد؛ یک برانگیختگی باید صورت بگیرد. این جزء آن کارهائی است که از شأن رسالتی پیامبر خارج است. با صراحت فرموده (مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ) به گردن تو چیزی جزء بلاغ و رساندن نیست. کسی که چیزی نمی شنود چه چیزی را بهش برسانم؟! دوست داری برسانی؟ دعا کن زنده بشوند. زنده شان کن به إذن الله. این زنده کردن کار خود خود خود خدا است و همانطوریکه کارهای خدا از طریق یک وسائل و اسبابی می شود مثل آب باران و بدنیا آمدن بچه و هر چیزی که در قرآن گفته این هم میتواند از طریق وسائل باشد. لذا فرمود (إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا شما می دانید 3 تا (وَلِيُّکُمُ اللَّهُ) (وَ رَسُولُهُ) (وَ الَّذِينَ آمَنُوا) گفته ولی 1 عدد ولیّ گفته است. این شبکه ولایت خدا است. این شبکه ولایت وقتی که باشد (وَ الْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ) ممکن است یکی را علی باهاش صحبت کند و او را زنده کند. زنده فیزیکی و زنده غیر فیزیکی. روایتت ممکن است درست باشد یا غلط باشد منافاتی با قرآن ندارد. قرآن به عیسی گفت زنده کن بإذنی. مشکل سر زنده کردنِ نخواهد بود. اگر مشکلی دارد تو ممکن است یک علی را بشناسی که با خدا ارتباطی ندارد آن علی را ما قبول نداریم. آن علی را که ما قبول داریم خودش بإذن الله است که آیاتی را قبلا به شما گفتیم که خدا می گوید هدایت می کنم بإذنی؛ خدا از خودش می خواهد اجازه بگیرد؟ این بـ(باء) ؛ بـ(باء) چیست؟ آن إذن ؛ إذن چیست؟ بنابراین (رُبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ کَفَرُوا لَوْ کَانُوا مُسْلِمِينَ) رسیدی به یک پله بالاتر. اینجوری نگاهش نکن. یک جلوه ای از آن ولائی (ولایت خدا بقیه اش تجلی است) بهش بیافتد. این هم ممکن است بگوید: کاشکی ما مسلمان بودیم. نگفته می شود یا نمی شود؛ مهم این است که آن قلبِ آن لحظه آن پالس را فرستاد. قلب باید بفهمد مسلمان بودن خوب است. قلب باید بگوید دوست داشتم من هم مسلمان می بودم. همین قلبی که الآن دوست دارد مسلمان باشد با آن قلبی که الآن دوست ندارد مسلمان باشد یکی است ؟ خیر نیست. ما به این نکاتش توجه نمی کنیم بعد می خواهیم صحبت قیامت کنیم. بحث های قبلی را نمی خواهم رد بکنم آن بحث های آن کلاس بود بحثهای امروز کلاس دیگری است.
ما کلا به صورت ناخودآگاه می خواهیم ژورنالیستی نگاه کنیم تاریخ آن؟ اسم آن؟ و سوالات دیگر جانبی. آنها داستان های خوبی است سرجای خودش. درس آموز هم هست. بعد تمام می شود و می رود. حالا اصل قضیه را یاد بگیریم. (رُبَمَا يَوَدُّ) وُدّ دارد ؛ وُدّ پیدا کرده؛ اگر می خواهد دروغ بگوید دیگر این (يَوَدُّ) نبود. میشد: ربما یقول. چون در قرآن دارد وقتی که اینها به مسلمانها می رسند (بقره14) قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ وقتی می روند آن طرف می گویند ما بیخود گفتیم (قَالُوا) است اما در وُدّ قرار نیست به کسی چیزی بگوید. قلبش این را می خواهد بگوید.
پس انسان این موجودی است که قلبش در لحظات ممکن است دریافتها و انعکاسهای متعدد داشته باشد تو با این انسان طرف هستی و اولیش هم خودت هستی. پس مواظب باش آن (يَوَدُّ) تو ؛ (يَوَدُّ) دائمی باشد. یک موقعی می شود که می گوید من همین الآن هم (يَوَدُّ) هستم منتهی من به نسبت آن مقداری که مسلمان هستم که هیچی به نسبت آن مقداری که مسلمان نیستم (يَوَدُّ) هستم. چطور می فرماید (یَا أیُّهُا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا) بحث های “صفر و یکی” و “منطق صوری” که ما داریم باعث گیر افتادن ما می شود.
مصداق زیر را دقت کنید:
آیا این بشر مؤمن هست یا نه؟ اگر هست تحصیل حاصل است که بگویند (یَا أیُّهُا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا) این حرفها را بگذار کنار. این باشد برای أرسطو (Aristotle) رویش بحث بکند.
(یَا أیُّهُا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا) اگر من (آمَنُوا) هستم که (آمِنُوا) نداریم! اگر (آمَنُوا) نیستم چرا گفتی (یَا أیُّهُا الَّذِينَ آمَنُوا) ؟ بگو ای کفار! ای انسان ها ! ای بشر ! علما گیر پیدا می کنند به این (آمَنُوا) و (آمِنُوا)! علماء مثانی را میگویم. تحصیل حاصل است.
در تشریح و تفسیر این بخش از آیه می گوئیم:
(آمَنُوا) درجات دارد؛ هم چرا تو فقط در بُعد (آمَنُوا) را در نظر گرفتی؟ چرا یک بُعدی دیدی؟ دو بُعدی ببین. چرا دو بُعدی می بینی؟ سه بُعدی ببین. این هم چون ما سه بُعدی می فهمیم ولی بُعد، بیشتر از این حرف ها است. أبعاد وجود انسان خیلی بیشتر از این حرف ها است. بعدا بحث زمان مطرح شد و انشتین (Einstein) و دیگران گفتند چهار بُعدی. حالا چرا لزوما چهار بُعدی؟
ما با این ذهن کوچک و بسته خودمان می خواهیم آیات قرآن را بفهمیم درست است یک چیزهائی را متوجه می شویم ولی پرونده اش را نبند و نگو همین است. سؤال های جدیدی برایت پیش آمد ردش نکن. چون اگر به این نوع سؤالها دقت نکنی نمی توانی دنبال ابعاد بیشتر بروی.
انسان یک موجود چند بُعدی است به ویژه بیشتر از جسمش؛ قلبش است. بعضی از حرفهائی که شما در آیات و به ویژه در روایات قابل جمع نمی بینی برای اینکه در فضای 1 بُعدی و 2 بُعدی و 3 بُعدی قابل جمع نیست. در فضای منطق أرسطوئی (Aristotle) قابل جمع نیست.
مثلا سؤال می کنند در مورد حدیث: من أتی غنیا فتواضع له لغناه ذهب ثلثا دینه هرکس یک غنی را به خاطر غنایش احترام بگذارد دو سوم دینش رفت. و جای دیگر گفته من تزوج فقد احرز نصف دینه هرکس ازدواج کند نصف دینش حفظ می شود. یعنی اگر کسی ازدواج نکرده و احترام به آن شکلش را هم گذاشته! یک چیزی هم کم می آورد؟! این نگاه فکر کردن در منطق ارسطوئی است؛ فکر کردن در منطق 2 بُعدی و 3 بُعدی است.
یک توصیه: قرآن را در اندازه خودت متوجه شو ولی نگو همین اندازه است. جا را باز بگیر در نتیجه ذهنت بزرگ می شود. دنیا در ذهنت جا می شود. آن وقت قرآنت فوق دنیا حرف می زند. (توبه 40)کَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا آن وقت قرآنت را زیر دنیا نمی خوانی. که بعد چِک کنی کجایش درست است وکجایش غلط است. قرآن را روی دنیایت می خوانی. قرآن برتر از دنیائی است که تو داری. یک حرف هائی در قرآن است که اصلا در دنیای تو نیست. اصلا در دنیای تو وجود ندارد. اینجوری نیست که خدا گفته من فقط در حدّ دنیای تو حرف دارم. مثال زیر را دقت کنید هم مربوط به اصل کارمان است و هم جای دیگر را نشانه گرفته:
آنجائی که خدا می فرماید اگر همه دریاها دوات بشوند؛ همه درخت ها قلم بشوند که کلمات خدا را بنویسند دریاها و درخت ها تمام می شوند ولی کلمات تمام نمی شوند. تو فقط می خواهی کلمات خدا را در همین محدوده کوچک بررسی کنی؟! قرآن شناسی اینها است. کسیکه این مدلی نگاه می کند اول سرخودش بزرگ می شود. تفکر خودش بزرگ می شود. حالا که تفکر بزرگ شد هیچکس نمی تواند دست این تفکر را بگیرد إلّا وجود مقدس امیرالمؤمنین.
اینکه فرمود: ما تمسکتم بهما إن تضلوا اینجاها را هم دید. اگر این 2 را رها کنید گمراه می شوید. گیج می شوی. قرآنت کوچک می شود. وقتی فرمود القرآن مع العلی والعلی مع القرآن یعنی تو هر وقت که می خواهی قرآن را بخوانی این علی تو کجاست؟ او بیاید و دستت را بگیرد
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
نکته مهم در مورد شعر بالا:
اتفاقا این شعر خوبی اش آنجائی است که گفته خضر. معمولا ما برای این مواقع مثال می زنیم طوفان و کشتی نوح را که اگر کشتی را داشته باشی گمراه نمی شوی اتفاقا خضر را گفته که بحث نبوتش مهم نیست نبی ها می روند پیش خضر. چیز یاد بگیرند. چیزهائی یاد می گیرند که در قواعد معمول نیست.
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
یعنی آنجا حتی قرآن نگفت یک نبیئی بود و جناب موسی کلیم الله، به این مهمی رفت پیش ایشان. گفت رفت پیش بنده ای از بندگان ما. حتی اسمش را هم نگفت. بعد ما می گوئیم چرا اسم علی در قرآن نیست اگر خیلی مهم است؟! خضر به این مهمی اسمش در قرآن نیست. حتما باید اسم باشد؟ شما هنوز دارید قرآن را ژورنالیستی نگاه می کنید. اگر به قرآن ژورنالیستی نگاه بکنی خیلی عقب آمدی و اگر حتی اشتباه نکنی کم گیرت می آید.
ببین قرآن با تو چه کار دارد می فرماید (رُبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ کَفَرُوا لَوْ کَانُوا مُسْلِمِينَ) این ها دوست دارند. دوست داشتن مال قلب است. قلب آن چیزی است که خدا خلق کرده. (روم30) فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ خب این قلب یک زمانی هم فیلش یاد هندوستان می کند. هر کسی اینجوری می شود منتهی بعضی ها بهاء می دهند و بعضی ها بهاء نمی دهند. به خاطر همین فرمود (رُبَمَا).
پس دانستیم که این آدم ها یک موقعی ممکن است (يَوَدُّ) هم بشوند. حالا خیلی دارند اذیتت می کند (ذَرْهُمْ) رهایشان کن. (يَأْکُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا) بگذار بخورند و تمتع کنند. (يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ): (الْأَمَلُ) آرزوی تقریبا دست نیافتنی است. معمولاکسی هم که یک سفر طولانی می رود که معلوم نیست زنده برود و زنده بگردد می گویند أمَّلتُ : رفتم به یک سفر طولانی. این أمل بد است.
روایت: أخوف ما أخاف علی امتی إثنان , إتباع الوی و طول الأمل
آن کاری که حرف حساب رویش می زنی و آینده داشته باشد؛ قاعده داشته باشد؛ کتاب داشته باشد طول الأمل نیست. می فرماید این أمل ها این ها را مشغول کرده است؛ گیجشان کرده است. (تکاثر1) أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ سرگیجشان کرده. سرشان گرم شده به این چیزها اما سرگرمی غلط. گیج دارند می زنند. اما (يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ). چرا ؟ چون باز اینها انسان هستند. باز اینها پرونده شان بسته نشد. هنوز قلب دارند. هنوز دوباره پالس هائی می فرستد و خدائی دارند که با این قلبها آشنا است. حتی آن موقعی هم که با خدا دشمنی می کند؛ آن موقع هم با خدا آشنا است. آن موقعی هم که دور شدی باز خدایی هست. فقط این زنگارها را باید یکی بزند کنار.
نگاهی دیگر به آیه(3) ذَرْهُمْ يَأْکُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ
برای پیامبر حتی در شأن تبلیغ خودش قرآن دسته بندی و درجه بندی فرموده است.
*یک جا فرموده (ذَرْهُمْ) رهایشان کن
*یک جای دیگر فرموده (لَکُمْ دِينُکُمْ وَ لِيَ دِينِ)
*یک جای دیگر فرموده (توبه73) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ اما کدام کفار؟ و کدام منافقین؟
ما هرجا دوست داشته باشیم یاد این می افتیم (فتح29) أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ هر موقع هم که دوست داشته باشیم (لَکُمْ دِينُکُمْ وَ لِيَ دِينِ) عیسی به دین خودش و موسی به دین خودش. هرجا دوست داشته باشیم به این آیه می پردازیم (ذَرْهُمْ يَأْکُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ) .
قاعده دارد اینطور نیست که به حال شما برگردد و هر موقع دوست داشتید هر آیه ای را برای توجیه کارتان بخوانید.
*(توبه73) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ
در مورد منافقین و مشرکین یک بحث فقهی سنگین دارد. بحثش هم از اینجا ممکن است شروع بشود که این قاعده(توبه5) فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِينَ ال در (الْمُشْرِکِينَ) ال عهد است. یعنی این مشرکین خاص. نه اینکه هرجا مشرک دیدید بگوئید خدا فرمود آن ها را بُکُشید. کاری که داعشی ها انجام می دهند. بعد هم اول یک برچسب مشرک بهت می زند و بعد تو را می کُشَد. چون کارش کاملا شرعی باشد. قربة إلی الله. می گوید اینکه می گوید من شهادت می دهم به خدا و پیغمبر؛ فرض کن شیعه است نه این مشرک است! برچسب مشرک می زند و او را می کُشَد این متاسفانه در تاریخ فقه و در تاریخ اسلام اینها مظلوم واقع شدند لذا قرآن می فرماید: (کَما) همانطوری شما را کُشتند (کَما) همانطوری که با شما مقاتله کردند. می گوید هر جا آنها را پیدا کردید بُکُشید ممکن است در بحث فقهی اش بعضیها این فتوی را نداشته باشند دایره این چیزها زیاد است از ابن تیمیه و از قبلش و بعدش و شیعه و غیر شیعه هرکسی یک چیزی می گوید. ولی اگر کسی می خواهد احتیاط را دقیقا رعایت کند می گوید اول بگو ببینم اینکه می گوید (الْمُشْرِکِينَ) حتی گفته (کَما). مشرکین مکه را دارد می گوید به خاطر کارهائی که با او کردند. و إلّا اینجوری نبود که پیغمبر هرکسی را که مشرک بود اول او را می کُشت. چنین داستانی نداشتیم.
نکته بعدی:
اگر این مقوله در دفاع باشد دفاع إذن نمی خواهد؛ اجازه نمی خواهد. زن و مرد هم ندارد. دفاع بر همه واجب کفائی است. اما اگر جهاد ابتدائی باشد ما شیعیان معتقدیم غالب فقهاء می گویند باید با إذن پیغمبر و امام معصوم باشد. اما می گوید تبلیغ کن. من و هرکسی که این مطلب بهش رسید او هم وظیفه این تبلیغ را دارد.
کجا (ذَرْهُمْ)؟
*در شرایطی که ببینی کار بدتر شد.
*آنجائی که صحبت کردیم و دیدیم جواب نداد.
*هرچه گفتیم دیدیم درست نمی شود.
در چنین موقعیت هائی (ذَرْهُمْ) .
باز هم آمدیم سراغ دید ژورنالیستی. می فرماید با توی مسلمان حرف می زنم دو دفعه آمدند جلویت خودت را فراموش کردی؟ (ذَرْهُمْ) یعنی به اینها کار نداشته باش با خودت کار داشته باش. می گویند دارند میلیاردی اختلاس می کنند. خیلیش مال دین نیست مال این (يَأْکُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا) است اینها چون خیلی دارند می خورند و تو نمی خوری یک کمی اسلامت قوی شده نمی خواهم بگویم آیه این را می گوید ولی برای کسی که اینجوری هم هست آیه دارد می گوید از این طرف قضیه است. آیه این را نمی گوید. به خودت برس. آن ها بالاخره در آینده خواهند دانست. و معلوم است که این (يَعْلَمُونَ) هر جا اتفاق بیافتد خوب است. چه در دنیا و چه در آخرت. یعنی شما مسئول این نیستی که همه آدم ها را بیاوری زیر پرچم حزب خودت. شما مسئول این هستی یک چیزهائی را منتقل کنی. نشد (فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ).
نکته تربیتی:
گاهی وقت ها با (ذَرْهُمْ) تو این ها (فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ) خواهند شد. فاء ؛ فاء تفریع است. گاهی وقتها با زیاد گفتن این ها از (يَعْلَمُونَ) می افتند. وقتی شما (ذَرْهُمْ) نمی کنی مانع ایجاد کردی به(يَعْلَمُونَ) اینها. منتهی هر کدام شرایط خاص خودش را دارد نباید ما با جزئی سوادمان از آیه قرآن استخراج حکم کنیم.
(اعراف 37) فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآيَاتِهِ أُولئِکَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْکِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَيْنَ مَا کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِينَ
روایت : …. مقعده من النار
ما استخراج حکم نمی کنیم اما زاویه دیدمان را داریم گسترش می دهیم. و اولش هم برای خودمان است.
امیرالمؤمنین: عتاب را کم کن و اینقدر عتاب را زیاد نکن. این بُعد (ذَرْهُمْ) است.
البته این ها میراث خلیفه ها خصوصا خلیفه دوم است.
قرار نیست هرچیزی را می بینی گیر بدهی اگر می خواهی (فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ) بشود.
این شأن توی پیغمبر است گاهی وقت با (ذَرْهُمْ) تو؛ نه امروز در طی تاریخ (فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ) منتهی فاء دارد.
(سَوْفَ) مال آینده دور است نه امروز جواب بگیری و نتیجه را ببینی.
تو کار خودت را بکن. هدایت دست خدا است.
تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
نتیجه و جمع بندی:
اگر می خواهی(يَعْلَمُونَ) بشود:
اولا: (سَوْفَ) را قبول کن
ثانیا: (ذَرْهُمْ)
ثالثا: چشم دیدنش را داشته باشد (يَأْکُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا) بکنند.
حدیث: کونوا دعاة الناس باعمالکم لا بالسنتکم
امیر المؤمنین: ایاک أن تکثر العتب…
یک (ذَرْهُمْ) در کارهای تربیتت داشته باش حتی در مورد خودت.