در طول تاریخ ما، اشغالگران خانه پدری و ویرانکنندگان وطن بسیار بودهاند؛ از اسکندر مقدونی تا سعد ابی وقاص، از غزان و مغولان و تیموریان تا محمود افغان و بریتانیای کبیر (نوع متمدنانه تجاوز) و عثمانیها؛ همه آمدند، کشتند، ویران کردند، خوردند و بردند. اما یک دشمن ایران با هر لباس و هیئت، از ۷۰۰ سال پیش یا ۱۰۰ سال قبل، در عهد کاترین و نیکلا تا زمانه لنین و استالین، از روزگار برژنف دیکتاتور تا گورباچف اصلاحگرا و سرانجام روزگار دولت ابدمدت «تزار ولادیمیر پوتین»، یعنی دولت عظمای روسیه، همیشه دشمنترین دشمنان ما بوده است.
ما با بیشتر همسایگانمان درگیری و گاه فصولی از دشمنی داشتهایم اما شگفتا که در همه تاریخ، آنهایی که مزدوری روسها را کردند و هنوز همــ مجانی یا با دستمزدــ میکنند، بزرگترین ضربات را به جان و جهان ما وارد کردند. روزگاری این وابستگان از نسلهای جوان، تحصیلکردگان روشنفکر، هنرمندان و شاعران بزرگ بودند. بعضی روزی شیفته تزار و زمانی شیفته استالین بودند و پس از پیوستن به گروههای سرخ به محض آنکه فهمیدند مسکو مزدور میطلبد و کامبخش میخواهد و آنها چنین نبودند، عطای حزب طراز نوین را به لقایش بخشیدند و به استقلال و ملیگرایی زیستند. اگرچه بعضا هدف شدیدترین حملات رفقای سابقشان قرار گرفتند.
روسها به جز در دوران اقتدار شاه فقید، همهگاه علیه منافع ملی و حاکمیت ملی ما عمل کردند. این شاه بود که با دادن گاز به روسها در مقابل تاسیسات ذوب آهن به آرزوی دیرسال ایرانیان، بهویژه پدرش رضاشاه کبیر، جامه عمل پوشاند.
با روی کار آمدن رژیم ولایت فقیه، روسها با استفاده از نیروی چپ اسلام و روسزده، موفق شدند جهت را به سوی مسکو بچرخانند و با داستان گروگانگیری و بعد لو دادن جنبش نوژه عملا یاور آسمانی و زمینی «نایب امام زمان» و حلقه حاکمیت شدند. با روی کار آمدن خامنهای و بعد حضور پوتین در کرملین، نفوذ روسها به مراتب بیشتر شد.
آیا نزدیک به یک قرن و اندی بلا که چندین نسل از بهترین فرزندان ایران را قربانی گرفت، برای پیران سرسپرده مسکو کافی نبود تا ذرهای به مصالح ملی سرزمین خود بیندیشند؟
امروز دلبستگی به ولادیمیر پوتین و دشمنی مستدام با آمریکا، جای سرسپردگی دیروز به حزب طراز نوین کارگر را گرفته است. عنوانها عوض شده است، اما مضامین همانها هستند.
اتحاد جماهیر شوروی بعد از خروج از افغانستان و رها کردن دکتر نجیبالله به دست طالبان، به لیبی و عراق و دیروز رژیم اسد در سوریه هم وفا نکرد. حالا آیا عاشقان پوتین گمان میبرند که او از «علی خامنهای» حمایت خواهد کرد؟
اجازه بدهید در اینجا بخشی از نامهای را که میرزا کوچک خان جنگلی روز اول اوت ۱۹۲۰ (یعنی ۱۰۵ سال پیش) کوتاه زمانی پس از بالا رفتن پرچم سرخ بر فراز کرملین، به رفیق لنین نوشت، برایتان نقل کنم. بیش از ۱۰۰ سال است که از این دست نامهها و حتی گرمتر و مخلصانهتر از آن را کسانی که در مقام رهبران احزاب و جنبشهای مارکسیستی و استالینیستی و انورخوجهایستی و مائوئیستی، قرار گرفته بودند، به امامزادههای ریز و درشت کمونیست ارسال کردهاند، اما من به بخشی از نامه میرزا که بنا به همه روایات، انسانی آزاده و سادهدل بود، بسنده میکنم.
«به رفیق خودم لنین، رئیس کمیسرهای سویت روسیه و غیره...
در حالی که قشون فاتح روس در پولونیا [لهستان] پیش میرود، قشون انگلستان سرمایهدار بنای جنگ با روسیه و ایران متحد نموده است. از وقتی که قشون سرخ وارد انزلی شد، من و رفقایم از جنگل، که پس از حمله قشون انگلیسیها و دولت بورژوازی ایران به آن پناهنده شده بودیم، بیرون آمدیم و به اسم آزادی و با اطمینان پیش رفتیم تا بیرق سرخ را برافرازیم و زنجیر سرمایهداری را بگسلیم. من اطمینان خود را به قشون سرخ روسیه ابراز و خواهش نمودم در ایران بمانند و به قشون سرخ جوان ایران کمک کنند.»
میرزا پس از اشاره به اینکه یکباره نمیشود مرام اشتراکی را به خورد ایرانیان داد و شکایاتی از نماینده جدید روسیه، خواستار آن میشود که رفیقش لنین حدود و ثغور جمهوری ایران را تعیین کند و بعد یادآور میشود: «به اندازهای به ایرانیان از حکومت شاه [احمدشاه] صدمه وارد آمده، که فتح ایران آسان است ولی ایرانیان به این کار عادت کردهاند و بنابراین ما باید بهتدریج کار کنیم.»
در همین نامه، میرزاــ بدون شک با وسوسههای حیدرعمواوغلی و دیگر ماموران مسکوــ از رفیقش لنین میخواهد: «اگر روسیه تصور میکند که مسلک اشتراکی برای ایران واجب است، یک نظامنامهای که مناسب مملکت باشد، باید نوشته شود.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
مردی که امروز هم جمهوری اسلامی تصویرش را روی تمبرهایش چاپ میکند و هم بازماندگان خیمه «دایی یوسف» بهعنوان بزرگ انقلابی تکریم و تقدیرش میکنند، ۱۰۵ سال پیش از رهبر انقلاب روسیه میخواهد حدود و ثغور جمهوری را که او درصدد برپایی آن است، تعیین کند و برای اشتراکی کردن ایران نظامنامه بنویسد و دیدیم راهیان کعبه مسکو (و پکن و پیونگیانگ و هاوانا و تیرانا) نیز طی یک قرن نماز رو به قبله کمونیسم، بر این باور بودند که راه رستگاری از جاده فریب بزرگ میگذرد.
بعضی نیز همچون کامبخشها رسما در خدمت کاگب درآمده بودند یا چون سرتیپ ارتش ایران، مقربی، به جاسوسی مشغول شدند و اسرار نظامی ایران را به بیگانه فروختند.