شناسهٔ خبر: 71086144 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شرق | لینک خبر

آیا جریان وابسته به شوروی قابل دفاع است؟

آقای صالح‌نیک بخت، وکیل دادگستری، در کانال تلگرامی خود یادداشتی با عنوان «مقاومت میراث درایت و تدبیر پیشوا» به مناسبت دوم بهمن منتشر کرد: هفتاد‌و‌هشتمین سالروز اعلام جمهوری مهابادـ به ستایش از قاضی محمد و اعلام جمهوری مهاباد پرداخته است. او در این یادداشت با اشاراتی غیرحرفه‌ای و برخی خطاهای آشکار تاریخی و به دور از واقعیت اجتماعی و فرهنگی و نادیده‌گرفتن مناسبات اجتماعی آن دوران در مناطق کردنشین ایران و چشم‌بستن بر اسناد و مدارک متقن تاریخی، تلاش کرده قاضی محمد را رهبر و پیشوای کردهای ایران خطاب کند.

صاحب‌خبر -

حسین نوری‌نیا: آقای صالح‌نیک بخت، وکیل دادگستری، در کانال تلگرامی خود یادداشتی با عنوان «مقاومت میراث درایت و تدبیر پیشوا» به مناسبت دوم بهمن  منتشر کرد: هفتاد‌و‌هشتمین سالروز اعلام جمهوری مهابادـ به ستایش از قاضی محمد و اعلام جمهوری مهاباد پرداخته است. او در این یادداشت با اشاراتی غیرحرفه‌ای و برخی خطاهای آشکار تاریخی و به دور از واقعیت اجتماعی و فرهنگی و نادیده‌گرفتن مناسبات اجتماعی آن دوران در مناطق کردنشین ایران و چشم‌بستن بر اسناد و مدارک متقن تاریخی، تلاش کرده قاضی محمد را رهبر و پیشوای کردهای ایران خطاب کند.

صالح نیک‌بخت در این نوشته مدعی است «با ورود نیروی محدودی از جانب دو کشور شوروی و انگلیس، ارتش شاهنشاهی... از هم پاشید» و کشور دچار بی‌نظمی شد و «امنیت جان و مال مردم در خطر جدی قرار گرفت». در این شرایط که «مردم مناطق کردنشین که در دوران دیکتاتوری سیاه رضاخانی بر اثر فشار و ستم امنیه و نظمیه به ستوه آمده بودند» برای مقابله با هرج‌ومرج، در مهاباد «جمعیت احیای کردستان» کومله «ژ کاف» را تشکیل دادند. اما از آنجا که چند سال بعد فرقه دموکرات آذربایجان تشکیل شد، قاضی محمد برای جلوگیری از الحاق کومله «ژ کاف» به فرقه دموکرات آذربایجان با نظر اعضای «ژ–ک» تصمیم بر انحلال «جمعیت» و «تشکیل حزب دموکرات کردستان در مرداد 1325 گرفت و در دوم بهمن این سال [یعنی 1325] تشکیل جمهوری کردستان را اعلام کرد تا استقلال خود را از فرقه دموکرات و آذربایجان شوروی اثبات کند».

او آورده است این جمهوری «10 ماه و چند روز تا آذرماه 1326 در قدرت بود» و در دهم فروردین 1327 قاضی محمد پس از محاکمه نظامی اعدام شد. نیک‌بخت در پایان یادداشت خود مدعی است «گروهی از دولتمردان وطن‌دوست ایران... تلاش کردند با نوشتن نامه‌ای با امضای معتمدان مهاباد و منطقه مکریان از محمدرضا شاه درخواست کنند قاضی و همراهان را عفو کند... ولی اشخاص بدذات و نوکرصفت نزد شاه سعایت کردند و مانع تحقق این اقدام شدند». در نوشته آقای نیک‌بخت بارها خطاهای تاریخی روشن و نیز القاهای ضد ایرانی خودنمایی می‌کند:

1- ایشان بی‌توجه به منابع تاریخی و مستند از‌جمله اسناد آرشیوی حزب کمونیست شوروی که بخشی از آن از سوی مراکز مطالعاتی بین‌المللی منتشر و بخش‌هایی از آن نیز از طرف پژوهشگران نام‌آوری مانند استاد کاوه بیات و استاد عباس جوادی به زبان فارسی ترجمه شده و گویا بر‌اساس افواه و شنیده‌ها یا نوشته‌های حزبی مطالب خود را قلمی کرده است.

بر‌اساس این اسناد کاملا مشخص است که شخص استالین با هدف کسب امتیاز نفت شمال ایران در ماه‌های آخر اشغال ایران در سال 1324 (چهار سال پس از اشغال ایران و اواخر جنگ جهانی دوم) دستور تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان و حزب دموکرات کردستان ایران را صادر کرد. اگر جناب نیک‌بخت از این اسناد بی‌خبر هستند، توصیه می‌کنم حتما آنها را مطالعه کنند و اگر خبر دارند و در این نوشته نقش شوروی را در تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان و حزب دموکرات کردستان نادیده گرفته‌اند، کاری غیرعلمی از نظر بی‌توجهی به اسناد موجود و نیز کاری غیراخلاقی از نظر چشم‌بستن بر واقعیت و انحراف افکار عمومی انجام داده است.

2- یادداشت ایشان به نحوی تنظیم شده که گویی با سقوط حکومت پهلوی اول با آغاز جنگ جهانی دوم و بروز هرج‌ومرج در نقاط مختلف کشور، «ژ کاف» در همان سال برای ایجاد نظم شکل گرفت. در‌صورتی‌که «ژ کاف» یک سال بعد یعنی در سال 1321 و با حضور تعدادی از اعضای حزب هیوا از کردهای عراق - نه به صورت خودجوش و برآمده از اراده مردم مهابادـ بدون حضور و نقش‌آفرینی قاضی محمد فعالیتش را شروع کرد. ماه‌های بعد که خبر تشکیل «ژ کاف» به مسئولان کشور رسید، وزارت کشور از فرمانداری مهاباد درباره «فعالیت‌های مضره» پرسش کرد.

فرماندار وقت در پاسخ تصریح کرد که با حضور خانواده قاضی‌ها به‌عنوان اشخاصی «دولت‌خواه» - قاضی محمد، صدر قاضی و سیف قاضی- چنین امکانی در مهاباد وجود ندارد. فرماندار در این گزارش تاریخی افزود، چندی پیش شخصی در خیابان صحبت‌هایی درباره کردستان طرح کرد که با اعتراض صدر قاضی مواجه شد. علاوه بر اینکه صدر قاضی او را مورد ضرب‌و‌شتم قرار داد. از یاد نبریم که در آن زمان مناطق شمالی ایران، آذربایجان شرقی و غربی و شمال کردستان و برخی از مناطق گیلان تحت اشغال ارتش سرخ شوروی بود.

3- جناب صالح نیک‌بخت به‌درستی اشاره کرده‌اند که فرقه دموکرات آذربایجان پیش از حزب دموکرات کردستان شکل گرفته بود. این نکته مهمی است اما ایشان دقت نکرده‌اند که فرقه دموکرات آذربایجان در 12 شهریور 1324 درست چند ماه پس از دستور استالین شکل گرفت و حزب دموکرات کردستان با انحلال کومله «ژ کاف» در اواخر شهریور ماه 1324 و پس از سفر دوم قاضی محمد به باکو و ملاقات با میرجعفر باقراوف اعلام موجودیت کرد، بنابراین از یک سو شکل‌گیری این دو فرقه -که پس از سفر رهبران آنها به باکو و دریافت دستورالعمل‌های لازم‌ شکل گرفتند- دارای نقطه عطف مشترک است و از سوی دیگر، با حضور قاضی محمد در باکو و گرفتن دستور، ادعای آقای نیک‌بخت مبنی بر استقلال حزب دموکرات کردستان از حزب کمونیست شوروی و آذربایجان شوروی به‌راحتی دود می‌شود و به هوا می‌رود.

4- آقای نیک‌بخت در ادامه، خطاهای فاحش تاریخی دیگری نیز مرتکب شده است. احتمالا به دلیل ناآشنایی دقیق با تحولات تاریخی آن دهه، همه تاریخ‌های ذکر‌شده در یادداشت ایشان اشتباه است. فرقه دموکرات آذربایجان در 1324 تأسیس شد، نه 1325؛ حزب دموکرات کردستان نیز در شهریور ماه 1324 تأسیس شد. جمهوری مهاباد در 2 بهمن 1324 حدود 40 روز پس از آغاز جمهوری آذربایجان پیشه‌وری اعلام موجودیت کرد، نه 1325؛ این جمهوری تا آذرماه 1325 در مهاباد سیطره داشت، نه 1326؛ قاضی محمد در دهم فروردین 1326 اعدام شد، نه 1327. این موارد همگی حکایت از تسلط‌نداشتن ایشان به مباحث مرتبط با این دوره حساس تاریخی دارد.

5- همدلی صالح نیک‌بخت با تأسیس حزب دموکرات کردستان و قاضی محمد و خطاب‌کردن او به‌عنوان رهبر و پیشوای کردهای ایران، گویی حکایت از علاقه شخصی دارد؛ نوعی علاقه که به تعمیم ناروا انجامیده است. بخش بزرگی از کردهای ایران در آن دوره، قاضی محمد را نمی‌شناختند و بسیاری نیز اقدامات او را ادامه سیاست حزب توده در راستای پیگیری منافع شوروی استالینی می‌دانستند.

فراموش نکنیم که فرقه دموکرات آذربایجان با تبدیل کمیته ایالتی حزب توده در تبریز به آن فرقه شکل گرفت و نیز این حزب (توده) در همان ابتدا از حرکت قاضی محمد حمایت جدی و همه‌جانبه کرد. مشخص نیست که آقای نیک‌بخت براساس کدام مطالعات تاریخی و اسناد موجود -به غیر از اسناد حزبی- قاضی محمد را پیشوای کردهای ایران می‌نامد؟ از یک سو، جمهوری قاضی محمد تنها بر بخش‌هایی از منطقه مکریان (مهاباد و بوکان) که زیر چکمه‌های ارتش سرخ استالین بود، سلطه یافت، و از سوی دیگر، او حتی نتوانست بر سردشت و پیرانشهر تسلط پیدا کند.

در آن زمان دو شهر مهاباد و بوکان کمتر از 20 هزار نفر جمعیت داشتند. در سنندج که بزرگ‌ترین شهر سنی‌نشین کردهای ایران است، شخصیت‌های ذی‌نفوذی مانند آیت‌الله شیخ محمد مردوخ و آصف و دیگران، قاضی محمد را محکوم کردند و جمهوری او را نپذیرفتند. علاوه بر اینکه، هم در آن تاریخ و هم در دوره‌های بعد، اکثریت کردهای ایران همواره در مقابل جریان‌های تجزیه‌طلب مقاومت کردند و جان‌فشانی‌ها داشتند. تعداد کشته‌شده‌های کرد از حملات احزاب دموکرات و کومله بیش از کشته‌های دیگر نقاط ایران است.

6- آقای نیک‌بخت به دلیل تسلط‌نداشتن به منابع تاریخی مدعی است که معتمدان مهاباد برای جلوگیری از اعدام قاضی محمد نامه‌ای به محمدرضا شاه نوشتند، در‌حالی‌که اسناد منتشر‌شده عکس این را نشان می‌دهد و افراد شاخصی از معتمدان مهاباد در نامه‌های پرشمار و پر امضا خواهان اعدام قاضی‌ها بودند.

7- ایشان تصریح می‌کند که قاضی محمد «اقدامات شایان توجه فرهنگی و اجتماعی و سیاسی در جهت تثبیت حقوق مردم» داشت. خوب بود ایشان به این اقدامات به جز آن بخش از فعالیت‌های منتج از دستور مقامات شوروی مانند برگزاری تئاتر یا فعالیت‌های آموزشی اشاره می‌کرد تا دریابیم که آیا خارج از دستورالعمل‌های دولت شوروی که اسناد آن در دسترس است، اقدام دیگری انجام شده است؟

شاید مقصود آقای نیک‌بخت پایه‌گذاری سنتی است که در احزاب چپ کُرد ایرانی استمرار یافت؛ مانند کشتن مخالفان و منتقدان. آیا غفور محمودیان از شخصیت‌های معتمد مهاباد و نمازی در مهاباد ترور نشدند و به قتل نرسیدند؟ سنتی که بعدها در ترور مخالفان مانند امام ماموستا شهریکندی و صدها منتقد دیگر از‌جمله نزدیکان کاک احمد مفتی‌زاده و صدها کشته به خاطر درگیری‌های دو حزب دموکرات و کومله ادامه یافت.

8- آقای خسروپناه یکی از پژوهشگران برجسته در حوزه مطالعات جریان‌های مارکسیست در ایران، در مقاله‌ای با عنوان «از پیشه‌وری ما تا پیشه‌وری دیگران» نشان داده است تا سال 1324 پیشه‌وری شخصیتی ملی‌گرا بود که با هر نوع کرد و ترک‌بازی مخالفت می‌کرد و قوم‌گرایی را بازگرداندان ایران به دوره خان خانی و یکی از اهداف استعمارگران می‌دانست. تا این دوره، پیشه‌وری حتی اگر کمونیست معتقدی هم بود، رویکردی ایران‌گرایانه داشت و آدم ایران بود. اما با سفر به شوروی پس از رد اعتبارنامه‌اش در سال 1322 به مهره شوروی تبدیل شد و با پذیرفتن اداره فرقه دموکرات، در جایگاه پیشه‌وری دیگران نشست. با نگاهی به مقاله خسروپناه، می‌توان نتیجه گرفت ما با دو قاضی محمد مواجه هستیم: نخست آنکه او از خاندانی محترم در مهاباد برخاسته بود.

تبار آنها گرجستانی و از مسیحیان مهاجر گرجستان بود که در دوره شاه تهماسب به مکریان در دوره سلطان بوداق کوچ کرده و در مهاباد ساکن شده بودند. پس از آن با خوش‌نامی در این منطقه زیستند و روابط نزدیکی با حکومت داشتند. قاضی محمد به جز نقش مشهودی که خاندان او در انقلاب مشروطه و ترویح ایده‌های مشروطه‌خواهی و مبارزه با استبداد داشت و بعدها نیز تعدادی از نزدیکانش به دست اسماعیل آقای سیمیکو کشته شدند، یکی از معتمدان رضا شاه به شمار می‌رفت. انتخاب او به ریاست آموزش و معارف مهاباد و سپس جمعیت شیر و خورشید تصادفی نبود.

اختصاص بودجه و حقوق فوق‌العاده از طرف دولت و ژاندارمری برای قاضی محمد تا روز آخر زندگی و نیز بخشیدن زمین‌های فراوان به این خانواده از طرف رضا شاه و تبدیل آنها به یکی از زمین‌داران بزرگ منطقه بر اهالی مهاباد پوشیده نیست. اگر عکس سفر رضاشاه به مهاباد را دیده باشید، شخص قاضی محمد چند متر پیشاپیش جمعیت استقبال‌کننده از رضا شاه حضور دارد؛ به عبارتی او مهم‌ترین شخصیت مورد تأیید حکومت رضا شاه در منطقه بود. حتی انتخاب صدر قاضی برای مجلس چهاردهم در سال 1322 به‌واسطه نظر دولت در تهران بود. تا اینجا قاضی محمد، قاضی محمد ما و ایران است.

اما پس از سفر او به شوروی و پوشیدن لباس نظامیان ارتش سرخ شوروی نشان داد از دوم بهمن 1324 به قاضی محمد دیگران تبدیل شده است. ای کاش چنین نمی‌شد و قاضی محمد همچنان برای ایران می‌ماند. هاشم شیرازی داماد قاضی محمد گفته بود این شخص شاه نبود که دستور اعدام قاضی محمد را داد، بلکه این نفوذ افسران توده‌ای در ساختار قضائی ارتش بود که عامل اعدام قاضی‌ها بود. آیا واقعا قاضی به واسطه اعمال نفوذ افسران آزاد حزب توده اعدام شد؟

در پایان آقای نیک‌بخت را دعوت می‌کنم با نگاهی علمی‌ و واقع‌بینانه‌ به مباحث قومی در ایران بپردازند. مگر رویکردهای قوم‌گرایانه در ابتدای انقلاب و اقدامات احزاب دموکرات کردستان و کومله موجب کشته‌شدن هزاران نفر از جوانان کشور به‌ویژه جوانان کرد در هر دو سوی ماجرا نشد؟ آیا به جای تمجید از جریانی تجزیه‌طلب، بهتر نبود میراث تجزیه‌طلبی و قوم‌گرایی به محک تجربه تاریخی به نقد و ارزیابی گذاشته می‌شد تا مشخص شود چه هزینه‌های انسانی و توسعه‌ای برای ایران به همراه داشته است؟