شناسهٔ خبر: 70856145 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

آقای صداوسیما! کاش برای زندگی هم برنامه داشتید!

ماجرای هادی عامل و برنامه جعبه سیاه تنها یک نمونه از مشکلات عمیق صداوسیماست. اگر این سازمان قصد دارد همچنان به‌عنوان یک رسانه ملی باقی بماند، باید نگاه خود را به مخاطب، محتوا و نیروهای انسانی تغییر دهد.

صاحب‌خبر -

طرفداری نوشت: چند روز پیش، هادی عامل، گزارشگر برجسته و یکی از انگشت‌شمار چهره‌های قدیمی‌ای که هنوز عطای صداوسیما را به لقایش نبخشیده است، در یک برنامه تلویزیونی با اقدامی حیرت‌آور و تکان‌دهنده مواجه شد. برنامه‌ای به نام جعبه سیاه که به‌جای احترام به سال‌ها تلاش این گزارشگر خاطره‌ساز، هدیه‌ای تحقیرآمیز تقدیم او کرد: کفن و اعلامیه ترحیم! 

حقیقتاً خود این اتفاق گواه و گویا همه‌چیز است و تحلیلش واجب نیست اما از طرفی نمی‌شود بی‌تفاوت از کنار این میزان بلاهت و بی‌تدبیری گذشت و چیزی درخصوص آن ننوشت. این اقدام نه‌تنها از کمبود خلاقیت، بلکه از سقوط آزاد فرهنگی و اخلاقی صداوسیما حکایت دارد.

وضعیت صداوسیما؛ از نبود مخاطب تا تولید محتوای بی‌ارزش با وجود بودجه‌ای وحشتناک

دیگر برای هیچ‌کس پوشیده نیست که صداوسیما هر روز بیشتر از قبل مخاطبان خود را از دست می‌دهد. سال‌هاست که سریال‌ها و برنامه‌های این سازمان هیچ شباهتی به تولیدات خاطره‌انگیز گذشته ندارند. سریال‌های ضعیف، برنامه‌های بی‌کیفیت و مجریانی بی‌استعداد و سطحی باعث شده‌اند مخاطبان باسرعت از صداوسیما فاصله بگیرند و جذب رسانه‌های اینترنتی و حتی ماهواره‌ای شوند.

زمانی شب‌های برره، متهم گریخت، زیر آسمان شهر و ... خیابان‌ها را خلوت می‌کردند و مردم برای تماشای سریال‌های تلویزیونی وقت‌شان را تنظیم می‌کردند یا اگر بخواهیم به گذشته‌ای نزدیک‌تر اشاره کنیم، به دورهمی و مهران مدیری، خندوانه و رامبد جوان، ۹۰ و عادل فردوسی پور، ماه عسل و عصر جدید و احسان علیخانی، آن‌سوی نیمکت و مرحوم حمیدرضا صدر و حالا خورشید و رضا رشیدپور می‌پردازیم؛ سنگینی و محبوبیت نام‌ها را دیدید؟ این‌ نام‌ها در همین ۷،۸ سال گذشته از آنتن صداوسیما جدا شدند و حالا اما محتوای این سازمان چنان تامل برانگیز شده که حتی شبکه‌های اجتماعی هم پرطرفدارتر از تلویزیون هستند. جعبه سیاه یکی از همان برنامه‌هایی است که به‌خوبی نماد افت باورنکردنی این رسانه شده است.

کفن و اعلامیه؛ بی‌سلیقگی یا ناامیدی مطلق؟

در یک حرکت بی‌سابقه، تیم برنامه‌سازی جعبه سیاه تصمیم گرفت با هدیه‌دادن کفن و اعلامیه ترحیم به مهمانان، واکنش‌هایی شبیه به رئالیتی‌شوها خلق کند. اما آنچه برای هادی عامل اتفاق افتاد، فراتر از بی‌سلیقگی بود. هیچ منطقی نمی‌تواند این اقدام را توجیه کند. چطور ممکن است تیم محتوای یک برنامه به خود اجازه دهد تا چنین مفهومی را، که باید با احترام و آگاهی همراه باشد، به شکلی تحقیرآمیز در مقابل یک گزارشگر باسابقه قرار دهد؟

آیا هیچ‌کس در این تیم به پیامدهای روانی این حرکت فکر کرده بود؟ آیا حتی یک‌بار این سؤال از خودشان پرسیده شد که این ایده نه تنها باعث ناراحتی مهمان، بلکه موجب شرمندگی مخاطبان نیز خواهد شد؟ یک نفر از اتاق فکر این برنامه با خود نگفت که این چه‌کاری‌ست که می‌کنیم؟! 

آماده بودن برای مرگ یا یادآوری گذر عمر، مفاهیمی عمیق و ارزشمند هستند، اما زمانی که با احترام و به‌جا مطرح شوند، نه در قالب یک هدیه تحقیرآمیز و تلخ. شاید عوامل برنامه سیاه جعبه سیاه اگر می‌توانستند پا را فراتر می‌گذاشتند و پس از کفن و آگهی ترحیم، یک پرس برنج و خورشت قیمه هم جلوی هادی عامل می‌گذاشتند تا به او بگویند این هم غذای مراسم هفتم و چهلمت!

کاش برای زندگی هم برنامه داشتید!

مشکل اصلی اینجاست که صداوسیما سال‌هاست برای شادی و امید مخاطبان برنامه‌ خاصی ندارد. همان مختصر برنامه‌ها هم تصنعی و حوصله‌سربر هستند. دیگر ویژه‌برنامه‌های شب یلدا و عید نوروز مخاطبان را همراه نمی‌کند. دیگر مسابقه‌های تلفنی، بیننده را میخ‌کوب صفحه تلویزیون نمی‌کند و در عوض می‌توانیم با ایده‌های ناب هدیه‌دادن کفن و اعلامیه مرگ یک‌دیگر را سورپرایز کنیم!

کاش به همان اندازه که برای مرگ بهانه‌سازی می‌کنند، برای زندگی و خوشحالی مردم هم برنامه داشتند. کاش به جای تحقیر چهره‌های ارزشمند و مخاطبان، از پتانسیل بی‌نظیر این رسانه برای ایجاد تغییرات مثبت استفاده می‌کردند.

مجریان بی‌استعداد و برنامه‌های بی‌مخاطب

مشکل تنها به محتوا ختم نمی‌شود. مجریان بی‌کیفیت و بی‌استعدادی که حتی از برقراری ارتباط ساده با مخاطب عاجزند، هر روز بیشتر از قبل این رسانه را از مسیر اصلی خود دور کرده‌اند. دیگر خبری از چهره‌های برجسته و توانمندی که در بالا به آن‌ها اشاره شد، نیست و جای آن‌ها را افرادی گرفته‌اند که حتی حداقل‌های حرفه‌ای را هم رعایت نمی‌کنند. این افراد با اجرای سرد و بی‌روح خود، تنها به دور شدن مخاطب از تلویزیون سرعت می‌بخشند. آن‌هایی هم که می‌خواهند گرم عمل کنند، کاری می‌کنند که دل‌مان بخواهند سرد باشند!

صداوسیما و روند اخیر؛ به این دیگر نمی‌توان گفت افت!

با ادامه این روند، صداوسیما به نقطه‌ای رسیده که فاصله‌اش با نمره صفر بسیاراندک است. دیگر نمی‌توان این سازمان را حتی با عنوان رسانه ملی خطاب کرد، چرا که هیچ شباهتی به رسانه‌ای برای لذت و رضایت همه مردم ندارد. اقدامات اخیر نشان داده که این سازمان نه تنها توان جذب مخاطب ندارد، بلکه گویی تلاش می‌کند باقی‌مانده بینندگان خود را نیز دفع کند.

کلام آخر

ماجرای هادی عامل و برنامه جعبه سیاه تنها یک نمونه از مشکلات عمیق صداوسیماست. اگر این سازمان قصد دارد همچنان به‌عنوان یک رسانه ملی باقی بماند، باید نگاه خود را به مخاطب، محتوا و نیروهای انسانی تغییر دهد. در غیر این صورت، این روند نزولی به‌زودی به سقوط کامل ختم خواهد شد. شاید وقت آن رسیده که به جای برنامه‌سازی برای مرگ، زندگی را در اولویت قرار دهند!

طرفداری نوشت: چند روز پیش، هادی عامل، گزارشگر برجسته و یکی از انگشت‌شمار چهره‌های قدیمی‌ای که هنوز عطای صداوسیما را به لقایش نبخشیده است، در یک برنامه تلویزیونی با اقدامی حیرت‌آور و تکان‌دهنده مواجه شد. برنامه‌ای به نام جعبه سیاه که به‌جای احترام به سال‌ها تلاش این گزارشگر خاطره‌ساز، هدیه‌ای تحقیرآمیز تقدیم او کرد: کفن و اعلامیه ترحیم! 

حقیقتاً خود این اتفاق گواه و گویا همه‌چیز است و تحلیلش واجب نیست اما از طرفی نمی‌شود بی‌تفاوت از کنار این میزان بلاهت و بی‌تدبیری گذشت و چیزی درخصوص آن ننوشت. این اقدام نه‌تنها از کمبود خلاقیت، بلکه از سقوط آزاد فرهنگی و اخلاقی صداوسیما حکایت دارد.

وضعیت صداوسیما؛ از نبود مخاطب تا تولید محتوای بی‌ارزش با وجود بودجه‌ای وحشتناک

دیگر برای هیچ‌کس پوشیده نیست که صداوسیما هر روز بیشتر از قبل مخاطبان خود را از دست می‌دهد. سال‌هاست که سریال‌ها و برنامه‌های این سازمان هیچ شباهتی به تولیدات خاطره‌انگیز گذشته ندارند. سریال‌های ضعیف، برنامه‌های بی‌کیفیت و مجریانی بی‌استعداد و سطحی باعث شده‌اند مخاطبان باسرعت از صداوسیما فاصله بگیرند و جذب رسانه‌های اینترنتی و حتی ماهواره‌ای شوند.

زمانی شب‌های برره، متهم گریخت، زیر آسمان شهر و ... خیابان‌ها را خلوت می‌کردند و مردم برای تماشای سریال‌های تلویزیونی وقت‌شان را تنظیم می‌کردند یا اگر بخواهیم به گذشته‌ای نزدیک‌تر اشاره کنیم، به دورهمی و مهران مدیری، خندوانه و رامبد جوان، ۹۰ و عادل فردوسی پور، ماه عسل و عصر جدید و احسان علیخانی، آن‌سوی نیمکت و مرحوم حمیدرضا صدر و حالا خورشید و رضا رشیدپور می‌پردازیم؛ سنگینی و محبوبیت نام‌ها را دیدید؟ این‌ نام‌ها در همین ۷،۸ سال گذشته از آنتن صداوسیما جدا شدند و حالا اما محتوای این سازمان چنان تامل برانگیز شده که حتی شبکه‌های اجتماعی هم پرطرفدارتر از تلویزیون هستند. جعبه سیاه یکی از همان برنامه‌هایی است که به‌خوبی نماد افت باورنکردنی این رسانه شده است.

کفن و اعلامیه؛ بی‌سلیقگی یا ناامیدی مطلق؟

در یک حرکت بی‌سابقه، تیم برنامه‌سازی جعبه سیاه تصمیم گرفت با هدیه‌دادن کفن و اعلامیه ترحیم به مهمانان، واکنش‌هایی شبیه به رئالیتی‌شوها خلق کند. اما آنچه برای هادی عامل اتفاق افتاد، فراتر از بی‌سلیقگی بود. هیچ منطقی نمی‌تواند این اقدام را توجیه کند. چطور ممکن است تیم محتوای یک برنامه به خود اجازه دهد تا چنین مفهومی را، که باید با احترام و آگاهی همراه باشد، به شکلی تحقیرآمیز در مقابل یک گزارشگر باسابقه قرار دهد؟

آیا هیچ‌کس در این تیم به پیامدهای روانی این حرکت فکر کرده بود؟ آیا حتی یک‌بار این سؤال از خودشان پرسیده شد که این ایده نه تنها باعث ناراحتی مهمان، بلکه موجب شرمندگی مخاطبان نیز خواهد شد؟ یک نفر از اتاق فکر این برنامه با خود نگفت که این چه‌کاری‌ست که می‌کنیم؟! 

آماده بودن برای مرگ یا یادآوری گذر عمر، مفاهیمی عمیق و ارزشمند هستند، اما زمانی که با احترام و به‌جا مطرح شوند، نه در قالب یک هدیه تحقیرآمیز و تلخ. شاید عوامل برنامه سیاه جعبه سیاه اگر می‌توانستند پا را فراتر می‌گذاشتند و پس از کفن و آگهی ترحیم، یک پرس برنج و خورشت قیمه هم جلوی هادی عامل می‌گذاشتند تا به او بگویند این هم غذای مراسم هفتم و چهلمت!

کاش برای زندگی هم برنامه داشتید!

مشکل اصلی اینجاست که صداوسیما سال‌هاست برای شادی و امید مخاطبان برنامه‌ خاصی ندارد. همان مختصر برنامه‌ها هم تصنعی و حوصله‌سربر هستند. دیگر ویژه‌برنامه‌های شب یلدا و عید نوروز مخاطبان را همراه نمی‌کند. دیگر مسابقه‌های تلفنی، بیننده را میخ‌کوب صفحه تلویزیون نمی‌کند و در عوض می‌توانیم با ایده‌های ناب هدیه‌دادن کفن و اعلامیه مرگ یک‌دیگر را سورپرایز کنیم!

کاش به همان اندازه که برای مرگ بهانه‌سازی می‌کنند، برای زندگی و خوشحالی مردم هم برنامه داشتند. کاش به جای تحقیر چهره‌های ارزشمند و مخاطبان، از پتانسیل بی‌نظیر این رسانه برای ایجاد تغییرات مثبت استفاده می‌کردند.

مجریان بی‌استعداد و برنامه‌های بی‌مخاطب

مشکل تنها به محتوا ختم نمی‌شود. مجریان بی‌کیفیت و بی‌استعدادی که حتی از برقراری ارتباط ساده با مخاطب عاجزند، هر روز بیشتر از قبل این رسانه را از مسیر اصلی خود دور کرده‌اند. دیگر خبری از چهره‌های برجسته و توانمندی که در بالا به آن‌ها اشاره شد، نیست و جای آن‌ها را افرادی گرفته‌اند که حتی حداقل‌های حرفه‌ای را هم رعایت نمی‌کنند. این افراد با اجرای سرد و بی‌روح خود، تنها به دور شدن مخاطب از تلویزیون سرعت می‌بخشند. آن‌هایی هم که می‌خواهند گرم عمل کنند، کاری می‌کنند که دل‌مان بخواهند سرد باشند!

صداوسیما و روند اخیر؛ به این دیگر نمی‌توان گفت افت!

با ادامه این روند، صداوسیما به نقطه‌ای رسیده که فاصله‌اش با نمره صفر بسیاراندک است. دیگر نمی‌توان این سازمان را حتی با عنوان رسانه ملی خطاب کرد، چرا که هیچ شباهتی به رسانه‌ای برای لذت و رضایت همه مردم ندارد. اقدامات اخیر نشان داده که این سازمان نه تنها توان جذب مخاطب ندارد، بلکه گویی تلاش می‌کند باقی‌مانده بینندگان خود را نیز دفع کند.

کلام آخر

ماجرای هادی عامل و برنامه جعبه سیاه تنها یک نمونه از مشکلات عمیق صداوسیماست. اگر این سازمان قصد دارد همچنان به‌عنوان یک رسانه ملی باقی بماند، باید نگاه خود را به مخاطب، محتوا و نیروهای انسانی تغییر دهد. در غیر این صورت، این روند نزولی به‌زودی به سقوط کامل ختم خواهد شد. شاید وقت آن رسیده که به جای برنامه‌سازی برای مرگ، زندگی را در اولویت قرار دهند!