به گزارش اقتصادنیوز، فارین پالسی با انتشار یادداشتی مدعی شد، سقوط اسد در سوریه حداقل تا حدی نشان از بر بهبود مهارتهای جنگی نیروهای شورشی است. در آستانه آخرین حمله، حیات تحریرالشام (HTS)، گروه شورشی پیشرو، واحدهای تخصصی شبانه، اسکادرانهای پهپادهای انتحاری، موشکهای کروز دست ساز و حمله به اعماق خطوط دشمن را توسعه داده بود.
گروههای شورشی اختلافات خود را کنار گذاشتند تا بر یک هدف مشترک تمرکز کنند؛ برکناری بشار اسد. اما بودند بازیگران مستقر در سراسر جهان که با گروههای شورشی توانمند مشابهی روبرو شدهاند و بسیار بهتر عمل کردهاند و حتی پیروز شدهاند. حقیقت این است که ارتش اسد در در جریان جنگ 13 ساله عملکرد ضعیفی داشت و در نهایت زمینه را برای سقوط او هموار کرد.
پاشنه آشیل پدر و پسر
به ادعای فارین پالسی، بشار و پدرش حافظ اسد به دنبال شکل دادن به نیروهای مسلح سوریه برای مقابله با بزرگترین تهدیدی بودند که ساختار سیاسی این کشور با آن مواجه بود؛ کودتای نظامی. در خاورمیانه از سال 1945 تا 2011، رهبران کشورها به طور قابل توجهی قدرتشان را در جریان کودتاهای نظامی از دست میدادند تا از طریق یک قیام یا تهاجم خارجی.
حافظ اسد که در سال 1970 پس از یک دوره دو دههای که شامل کودتای مکرر در سوریه بود، قدرت را به دست گرفت، تلاش کرد اطمینان حاصل کند که کودتای او آخرین کودتای سوریه خواهد بود. او و بشار بعداً تلاش کردند توانایی نیروهای مسلح را محدود کنند؛ حتی اگر کاهش وضعیت رزمی به ضررشان تمام شود.
بشار اسد از طریق فرآیندی که به عنوان ضد کودتا شناخته میشود، با تثبیت وفادارانش در پستهای بالا، غفلت از آموزش و ایجاد آژانسهای اطلاعاتی متعدد برای نظارت بر ارتش مسیر پدرش را دنبال کرد. اگرچه این گامها موجب شد تا بسیاری از چالشهای نظامی برطرف شود، اما توانایی نیروهای مسلح را برای مبارزه با شورشیان و همچنین دشمنان خارجی قدرتمندی مانند اسرائیل مختل کرد.
حافظ و بشار اسد، هر دو ردههای بالای ارتش سوریه را با حلقه کوچکی از اعضای خانواده و افسرانی که وفاداری فرقهای به رئیس جمهور داشتند، پر کردند. حافظ با وجود داشتن 9 لشکر، ارتش را با 5 لشکر سازماندهی کرد، زیرا فقط پنج مرد مورد اعتماد داشت. او به دنبال تعریف وحدت میان عناصر ارتش نبود. یک ارتش متحد راحتتر میتوانست کودتا کند.
از هم گسیختگی و گسست تا جنگ داخلی سوریه و پس از آن ادامه یافت و فرماندهان ارشد سوری مکرراً با هم نزاع میکردند، زیردستان بر سر اهداف متضاد و وفاداری سلسله مراتب را میشکستند و حتی گاهی درگیریهای فیزیکی و درگیریهای مسلحانه بین افسران ارشد رخ میداد.
در این میان، مسائل دیگر نیز توانایی بشار اسد برای پاسخ به قیام را مهار کرد، از جمله همپوشانی سرویسهای اطلاعاتی، محدودیتهای اشتراکگذاری اطلاعات و محدودیت در آموزش در مناطق شهری. برای چندین دهه تعریف وفاداران علویها در افسران ارشد ارتش، اکثریت سنی را خشمگین کرد. در آستانه جنگ داخلی در سال 2011، رویکرد اسد به ارتش خود باعث شد که روحیه ارتش تضعیف شده و اکثریت نیروها با معترضان همدردی کردند.
چرایی انفعال ارتش در جنگ داخلی 2011
هنگامی که اعتراضات سال 2011 در سراسر سوریه رخ داد، از همین رو اسد برای مهار تنشها به رویکرد سختتری متوسل شد تا اطمینان حاصل کند که نیروهایش در میدان نبرد باقی میمانند. واحدهایی که تصور میشد کمتر قابل اعتماد هستند، در پادگانهای خود نگاه داشته شدند، با این فرض که سربازان این واحدها در تماس با معترضان ممکن است فرار کنند.
بخش اعظم ارتش در سال اول جنگ از مرخصی محروم شد. استراتژی اسد از این جهت کارساز بود که یگانهای سوری در روزهای اولیه جنگ فرار نکردند، اما سربازان و واحدها به دنبال فرار از جنگ بودند که در برخی مواقع نتایج ویرانگری به همراه داشت.
ارتش برای زمانی که واحدهایش با شورشیان در تماس بودند، نظم منحصر به فردی برای نبرد تعریف کرد. با این همه او نیروی کافی برای رویارویی با شورشیان نداشت. او در ابتدا سربازانش را برای مقابله با طغیان شهرها متمرکز کرد - اما با این کار، شهرهای دیگر را به دلیل نداشتن نیروهای کافی از دست داد.- این رویکرد شهر محور به شورشیان آزادی عمل داد تا به مناطقی که تحت کنترل دولت نیستند سرازیر شوند. در چنین شرایطی به دست آوردن دستاوردهای ارضی توسط نیروهای دولتی دشوارتر شد. نتیجه این کار بیشتر یک رویکرد ضربتی بود تا یک طرح جامع برای مقابله با شورش.
مسائل روحی و اعتماد نیز عملیات ضد شورش را تحت تاثیر قرار داد. در میانه بیاعتمادی متقابل، افسران دائماً به دنبال پیشی گرفتن، تضعیف یا دور زدن یکدیگر بودند. به حاشیه راندن مداوم و تغییر شکل واحدها، نیروهای مسلح را تا سال 2012 به ترکیبی از پرسنل ارتش، افسران اطلاعاتی، باندهای طرفدار دولت تبدیل کرد. این نیروها، وقتی با گلوله باران و حملات هوایی در مقیاس وسیع تقویت شدند، توانستند بر مخالفان غلبه کنند.
در سال 2013، با حضور اعضای مقاومت در جنگ داخلی سوریه، سردار قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه ظرف چند روز به این نتیجه رسید که ارتش سوریه در مبارزه با شورشیان که بسیج نیروها در یگانهای متعارف را آغاز کرده بودند، ناتوان است. سایر اعضای مقاومت از جمله متحدان حزبالله لبنان و پشتیبانی هوایی روسیه به نیروهای سوری کمک کردند تا در برابر شورشیان گامهایی جدی برداشته و دستاوردهای بیشتری به دست آورند. هنگامی که مستشاران ایرانی مانورهای نظامی اولیه را علیه شورشیان انجام دادند، این گروهها به سرعت تار و مار شدند؛ گزارهای که نشان داد توانایی نظامی ارتش سوریه تا چه اندازه ضعیف بوده است.
روسیه و ایران به ایجاد تعادل در ارتش کمک کردند؛ گزارهای که به نیروهای حامی سوریه امکان داد تا به آرامی بخشهای بیشتری را پس بگیرند و در دهه آینده به نتیجه مطلوب برسند. با این حال، حتی زمانی که آنها در بهترین حالت خود بودند، فساد و ناتوانی نیروهای سوریه را با مشکل مواجه کرد. با پیشرفت جنگ و فرسایش توان مالی دولت سوریه، واحدهای ارتش برای اطمینان از رفاه مالی خود به منابع دیگر روی آوردند؛ همین گزاره به پاشنه آشیل ارتش تبدیل شد.
با این حال، تا زمانی که ایران، حزبالله، روسیه و اعضای مقاومت بار اصلی جنگ را بر عهده داشتند، ارتش سوریه توانست از چالشها عبور کند. در شرایط کنونی با توجه به تمرکز روسیه و ایران به ترتیب بر جنگ در اوکراین و خاورمیانه و رویارویی حزبالله و اسرائیل، ارتش سوریه شانسی برای بقا نداشت. نیروهای سوری، ضعیف، پریشان نتوانستند برای مهار شورشیان گام جدی بردارند. اگرچه هیچ کس در جامعه بینالمللی سرعت فروپاشی دمشق را پیش بینی نکرد، اما این گزاره غافلگیرکننده نبود.
نیروهای سوری در حال رویارویی با جنگی بودند که برای جنگیدن در آن آماده نبوده و به شدت به حمایت خارجی نیاز داشتند. با این حال باید اعتراف کرد که اسدها در یکی از بیثبات ترین دورههای تاریخ خاورمیانه، بیشتر از همتایان خود در قدرت ماند. بشار اسد 13 سال درگیر جنگ داخلی بود اما توانست تنشها را مهار کرده و حالا کناره گیری کند و در جایی امن مستقر شود.
∎