شناسهٔ خبر: 70538317 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه قدس | لینک خبر

چند سطری برای وزیر همشهری که کاش ببیند و بخواند

ملات بیار آقا، ملات!

صاحب‌خبر -

علیرضا کاظمی وزیر مشهدی آموزش و پرورش، در سفر استانی هیئت دولت به خراسان شمالی، سری می‌زند به سندل‌آباد؛ محله حاشیه‌ای بجنورد و همراه خیل خدم و حشم و صلوات‌فرستنده‌ها، از قضا می‌رسد به یک مدرسه در حال ساخت و خیلی اتفاقی دستکش کارگری را پیدا می‌کند و دستکش‌ها را می‌پوشد. چند نفری هم اتفاقی با گوشی‌هایشان فیلم می‌گیرند. 
وزیر محترم، دقیقه‌ای کنار دست بنای نجیب می‌ایستد و آجر می‌دهد دست اوستا تا او ردیف دیوارچینی‌اش را تمام کند و همان‌طور که اوستا به انتهای رج می‌رسد، وزیر محترم با ادبیات ویژه عوالم بنایی، خطاب به کسی که دیده نمی‌شود، داد می‌زند: ملات بیار آقا! ملات!
«ملات بیار آقا! ملات!» وزیر محترم در آن ویدئو اتفاقی که اتفاقی سر از فضای مجازی درآورده، احتمالاً نمی‌دانسته دارد درست‌ترین حرف همین چند صباح وزارتش را به زبان می‌آورد و حتماً حواسش نبوده که خودش، دقیقاً خودش، مخاطب همین جمله کلیدی است.
 او کسی است که باید ملات آموزش و پرورش را بیاورد؛ ملات معلمی، ملات مدرسه‌سازی، ملات ملا شدن دانش‌آموزانی که درس‌ خواندنشان گرفتار هزار و یک آفت ریز و درشت است، ملات پیشرفت جامعه‌ای که حالا همه امیدش به نسل‌های نو است برای عبور از این هزار و یک بحران. 
اینکه راه پیشرفت هر جامعه‌ای از دل آموزش و پرورش آن جامعه می‌گذرد، یکی از کلیشه‌ای‌ترین جملاتی است که مدیران محترمی مانند همین آقای وزیر همشهری، از فرط به کار بردن در جلسات سخنرانی، سال‌هاست فاتحه‌اش را خوانده‌اند؛ اما متأسفانه این جمله هنوز هم حقیقت دارد؛ بله راه پیشرفت هر جامعه‌ای از دل آموزش و پرورش آن جامعه می‌گذرد و جامعه ما هم، بخواهیم و نخواهیم، به همین قاعده عقلی و به سرنوشت محتوم دچار است.
 حالا اما این آموزش و پرورش، سیاست‌گذاری‌اش در دست وزیری است که در سفر استانی، به هر دلیلی لازم می‌داند دستکش بپوشد و آجر بدهد دست اوستای بنا. 
خدا نکند شوق دیده‌ شدن (درستش این بود که کلمه‌ دیگری را به جای واژه «شوق» بگذارم) یکی از این دلایل باشد.
 کدام دیده‌شدن؟ چه دیده‌شدنی؟ واقعاً در این سی و چند تا استان هنوز کسی مانده که با دیدن رفتارهایی از این دست خیال کند این مسئول محترم مثلاً چقدر خاکی است؟ چقدر خوب است؟ کاش آن آدم‌هایی که این ویدئوها را تولید می‌کنند، پس از انتشار هم حوصله کنند و کامنت‌های زیرش را بخوانند. 
مثلاً استاندار محترم خراسان شمالی حوصله کند و حالا پس از
 دو سه روز برود ببیند نگاه و نظر مردم، دست کم نگاه و نظر اهالی شریف خراسان شمالی به آن قصیده غرايی که در مدح رئیس‌جمهور عزیز بیان کرد، چیست؟ یا اصلاً از رفقای دفتر و دوستان دور و نزدیک بپرسد که نقد و نظر مسعود پزشکیان درباره رفتارهایی از این دست چیست.
 بپرسد رئیس‌جمهوری که بینش و منش او، دوری ازاین دست تملق‌ها و مداحی‌هاست، چه نظری درباره آن همه عناوین و القاب مطنطن دارد؟
باور بفرمایید آن مقام مسئولی که پایه‌گذار این سبک دیده‌شدن‌ها بود و از قضا آن‌قدر در همین کارهایش هم خبره بود که بتواند با همین‌ها برای خودش در میان افکار عمومی جای مطمئنی دست و پا کند، حالا مدت‌هاست آن کارها را کنار گذاشته و رفته سراغ کارها و ژست‌های دیگر. باور بفرمایید آن ممه را مدت‌هاست لولو برده و خبری هم ازش نیست. حالا مردم، چشم و دلشان از این رفتارهای بی‌مایه و بی‌فایده سیر است.
 مردم حوصله این حرف‌ها را ندارند. مردم منتظرند ببینند این خیل مسئولان اتوکشیده با کت و شلوارهای شق و رق، بناست چه گُلی به سرشان بزنند. منتظرند ببینند علیرضا کاظمی کدام گره از هزار و یک گره آموزش و پرورش مملکت را با سرپنجه تدبیرش باز می‌کند.
 منتظرند آن دست‌های دستکش ‌پوشیده، برود سراغ مشکلات معیشتی معلم‌ها، برود سراغ معضل کهنه کنکور و برود فکری به حال غنای کتاب‌های درسی بردارد. 
باور بفرمایید آجر دادن دست اوستای بنا را شوهرعمه مرحوم من هم بلد بود.
اجازه بدهید در انتهای یادداشتم، من هم به تأسی از رئیس‌جمهور محترم، فرازی از نهج‌البلاغه را بخوانم. کاش وزیران کابینه هم بشنوند.
 باور بفرمایید حلاوت کلام مولا(ع)، تلخی‌های روز و روزگار را می‌شوید و می‌برد. 

اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ تُحَسِّنَ [تَحْسُنَ] فِي لَامِعَةِ الْعُيُونِ عَلَانِيَتِي وَ تُقَبِّحَ [تَقْبُحَ] فِيمَا أُبْطِنُ لَكَ سَرِيرَتِي، مُحَافِظاً عَلَى رِثَاءِ [رِيَاءِ] النَّاسِ مِنْ نَفْسِي بِجَمِيعِ مَا أَنْتَ مُطَّلِعٌ عَلَيْهِ مِنِّي، فَأُبْدِيَ لِلنَّاسِ حُسْنَ ظَاهِرِي وَ أُفْضِيَ إِلَيْكَ بِسُوءِ عَمَلِي، تَقَرُّباً إِلَى عِبَادِكَ وَ تَبَاعُداً مِنْ مَرْضَاتِك.
خدايا به تو پناه مى‌برم كه برونم در ديده‌ها نيكو نمايد و درونم در آنچه از تو نهان مى‌دارم، به زشتى گرايد. پس خود را نزد مردم بيارايم به ريا و خودنمايى كه تو بهتر از من بدان دانايى؛ پس ظاهر نكويم را براى مردمان آشكار دارم و بدى كردارم را نزد تو آرم تا خود را به بندگان تو نزدیک گردانم و از خشنودى تو به كنار مانم.
نهج‌البلاغه حکمت 276 بر اساس نسخه «صبحی صالح» ترجمه استاد سیدجعفر شهیدی