سالی که بر بازیبازها گذشت، همان چیزی بود که از بازیهای ویدیویی انتظار داشتم. سالی که در آن، هم خبرهای خیلی خوبی از آینده این صنعت به گوش رسید و هم تجربهای شگفتانگیز به مخاطب ارائه داد. در سال ۲۰۲۴، دیدار دوبارهای با فرنچایزهای قدیمی و محبوب خود داشتم که احساسات زیادی را در من زنده کرد؛ مثلا قدم زدن دوباره در خیابانهای ماتمزده سایلنتهیل، نبرد در ارتش امپراتوری دنیای وارهمر و گشتوگذار در سرزمین پارس.
۱۰.Alan Wake 2: The Lake House
اگر بخواهم صادق باشم، نسخه اول Alan Wake در نظر من عنوان عمیقتر و پرمفهومتری بود؛ اثری که از نوشتههای آقای استفن کینگ (Stephen King) الهام گرفته بود و داستان، فضاسازی و اتمسفری بینظیری را ارائه داد. چه کسی وجود دارد که پس از تجربه نسخه اول مجذوب برنامههای تلوزیونیاش نشده باشد. من از طرفداران نسخه اول هستم اما بازی دوم، برای من عنوانی صرفا خوب بود و نه بیشتر. اما به محض انتشار تریلر افزونه Lake House متوجه شدم که گویا میخواهند آن سطح مطلوب از فضاسازی گذشته را دوباره زنده کنند. در طول DLC، بارها به دستنوشتههایی برخورد میکنید که توسط صداپیشگان به بهترین حالت ممکن وقایع گذشته را با صدایی سرشار از حس ترس و اضطراب، بازگو میکنند. این افزونه برای من، یادآور روزهای اوج این فرنچایز بود.
۹. Frostpunk 2
در Frostpunk 2 چنان دنیای بیرحمی پیشروی شما قرار میگیرد که نگران سرنوشت تکتک افراد قلمروی خود خواهید شد. این عنوان شما را به دنیای سرد و خشنی خواهد برد که هیچ نشانی از شادی در آن دیده نمیشود و کوچکترین سهلانگاری منجر به مرگ یکی از افرادتان خواهد شد. در این بازی شهرسازی که همهجا یخزده است، باید تمام حواس خود را به گرم نگه داشتن افراد جلب کنید. خاطرات خوبی از نسخه اول داشتم و فکر نمیکردم نسخه دوم بتواند برای من به خوبی بازی اول ظاهر شود اما با حفظ کیفیت، همچنان با اثری تماتیک و چالشبرانگیز و عالی روبهرو شدم.
۸. Alone in The Dark
نمیدانم چرا بیرحمانه و ناعادلانه با این بازی برخورد شد. شاید به این دلیل که از گذشتههای خیلی دور تا به امروز با این فرنچایز خاطره دارم، با اثر جدید بیش از دیگران ارتباط برقرار میکنم اما گاهی، بعضی ایرادهای وارد شده عادلانه نیستند، مثلا مباحثی که در مورد گرافیک این بازی مطرح شد. در هر صورت، یکی از بهترین تجربههای این ژانر برای من قطعا Alone in the Dark است و آن را به همه دوستانم پیشنهاد میدهم. عمارتی مرموز و پر رمز و راز که از همان ابتدا اتمسفر خارقالعاده آن گلوی شما را فشار خواهد داد و داستانش هر بازیباز را مجذوب خود خواهد کرد.
۷. Final Fantasy VII Rebirth
گرافیک، صداگذاری و موسیقی، مبارزات و طراحی مراحل این بازی ارزشی فراتر از پولی که پرداخت میکنید را دارد. مبارزات هیجانانگیز در Final Fantasy 7 Rebirth هرکسی را وسوسه میکند تا آن را تجربه کند و روابط بین شخصیتها و داستانی که روایت میشود، نه تنها تا پایان بازی، بلکه حتی پس از به پایان هم همراه با شما خواهد بود. برای من جذابترین بخش این بازی مبارزاتش است که با خروجی بصری غوطهورانه همراه میشود. با انواع موجودات و البته قابلیت تغییر شخصیت در حین نبرد، یک تجربۀ فوقالعاده پیش روی شما قرار خواهد گرفت که با وجود گیمپلی طولانی مدت، هیچگاه خستهکننده نمیشود.
۶. Prince of Persia: The Lost Crown
چطور میتوان عاشق Prince of Persia: The Lost Crown نشد؟ از همان لحظه شروع، غرق در طراحیهای زیبای این عنوان شدم و تا آخرین لحظه من را شگفتزده نگه داشت. از ماجراجویی و کشف مکانهای مخفی و رازهای مختلف گرفته تا بخش پارکور و معماهای جذاب و مبارزات با انواع دشمنان و باسها؛ همگی این موارد از نقاط قوت The Lost Crown به شمار میروند و صد البته موسیقی بسیار زیبایی که خیلی از اوقات باعث میشد کنترلر را زمین بگذارم و به صداهای اطراف و موسیقی در حال پخش گوش بدهم.
۵. Helldivers 2
حتی قبل از انتشار هم میدانستم با اثری شگفتانگیز روبهرو خواهم شد، زیرا در گذشته نسخه اول را روی PS4 و PS VITA تجربه کرده بودم و میدانستم با سازندهای توانمند طرف هستم. امسال، بهترین زمان خود در گیمینگ را کنار دوستانم و در این بازی گذراندم. نابودی دستههای پرتعداد دشمنان در کنار دوستان، یکی از بهترین حسهایی است که در Helldivers 2 دریافت میکنید: تشخیص یورش دستهای از دشمنان، سپس مشخص کردن موقعیت و سفارش بمب Eagle 500kg. حالا پس از چند ثانیه کل صفحه میلرزد و صدای انفجار به گوش میرسد و در نهایت قسمت جذاب تماشای بدنهای تکه تکه شده دشمنان است که به اطراف پرتاب میشوند.
۴. Astro Bot
صادقانه بخواهم بگویم اصلا فکرش را نمیکردم Astro Bot تا این حد موفق ظاهر شود و برای من جذابترین بخش آن، تعامل با Dualsense بود. چه چیزی جذابتر از این که در دسته خود فوت کنید و درون بازی آسیاب شروع به چرخش کند و یا دسته بازی شما به هواپیما تبدیل شود؟ موسیقیهای این بازی نیز بسیار دوستداشتنی بودند، مثلا قطعهای که برای فرنچایز God of War نواخته شده بود با حفظ اصالت، برای این بازی خلق شد که گوش سپردن به آن بسیار لذتبخش بود.
۳. Silent Hill 2
این عنوان را به چشم یک اثر هنری میبینم که نه تنها یکی از بهترین تجربههای امسالم را رقم زد، بلکه به یکی از بهترینهای کل زندگیام تبدیل شد. تا قبل از عرضه نسخه ریمیک، خیلیها به کیفیت آن انتقاد داشتند اما اثر نهایی همه را شگفتزده کرد. این اتفاق بسیار خوشحالکننده بود، زیرا گیمرهای مدرن نیز حالا میتوانند آن حسی که من در گذشته تجربه کردم را درک کنند. نکتۀ جالب توجه دیگر این است که سازندگان با حفظ قواعد نسخه اصلی، تئوریهای تازهای مطرح کردند و این موضوع باعث شد تا برای من که داستان را میدانستم، دلایل بیشتری برای تجربه ریمیک وجود داشته باشد.
۲. Black Myth: Wukong
Black Myth Wukong با بیش از ۱۵۰ باس و دشمن خاص که مبارزه با هر کدام حماسی و لذتبخش است، تجربهای وصفناپذیر ارائه میدهد. بازی از همان لحظات آغازین که مبارزهای بسیار حماسی را به تصویر میکشد، سطح استاندارد خود را به مخاطب نشان میدهد و انتظارات را بالا میبرد و در ادامه نیز ناامیدتان نمیکند. حتی حالا که سه بار بازی را به پایان رساندهام، منتظر فرصت جدیدی هستم تا آن را با آپدیت جدید تجربه کنم.
۱. Warhammer 40000: Space Marine ۲
شاید باورش برایتان سخت باشد اما من ۱۳ سال منتظر این بازی بودم. نسخه اول از لحاظ فنی اثری بود که نیاز به پیشرفتهای زیادی داشت اما بسیار سرگرمکننده ظاهر شد و حتی امروزه میتوانید به تجربه بخش مولتیپلیر آن بپردازید، زیرا هنوز بازیبازها مشغول تجربهاش هستند. پایان نسخه اول، پلیر را با نگرانی در مورد سرنوشت شخصیت اصلی رها میکرد و من میخواستم بدانم چه اتفاقی برای او رخ داده است. در همان روز عرضه، Space Marine 2 را تهیه کردم و هنوز از تجربهاش خسته نشدهام. محتوایی که این اثر به مخاطب خود ارائه میدهد، ورای انتظار است. از بخش Operations که به همراه دوستان قابل بازی است و میتوان داستان بازی را از زاویه دیگری دنبال کرد گرفته تا بخش چندنفره و داستانی که با فراز و نشیبهای بسیار، تا انتها شما را میخکوب خواهد کرد.