شناسهٔ خبر: 70393455 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه قدس | لینک خبر

روایتی از یک روز حضور در رواق‌های زنانه حرم مطهر رضوی

مادرانه‌هایی از دل رواق‌ها

برای من، گذر کردن از یک‌سری نقاط حرم مطهر درست مثل ورق زدن آلبوم عکس می‌ماند. بگذارید دقیق‌تر بگویم. همین دیروز در آستانه ولادت با سعادت خانم فاطمه زهرا(س) و روز مادر که به رواق‌های زنانه حرم مطهر سر زدم و دوباره پس از مدت‌ها عطر آنجا را نفس کشیدم؛ تمام خاطرات کودکی و نوجوانی‌ام زنده شد.

صاحب‌خبر -

اول از همه به رواق مبارک نجمه خاتون(س) رفتم. جایی که وقتی کودک بودم، همیشه با مادرم به آنجا می‌رفتیم و یک نقطه از آنجا را برای نشستن و زیارت‌نامه خواندن انتخاب می‌کردیم. حالا بزرگ شده‌ام. از بست نواب صفوی وارد صحن انقلاب می‌شوم. در همان ابتدای ورود که عظمت و شکوه گنبد و بارگاه نورانی من را می‌گیرد، دقایقی صبر می‌کنم برای تماشا و چشم می‌دوزم به رنگ طلایی که هیچ کجای دنیا پیدا نمی‌شود و بعد ناخودآگاه زمزمه‌های زیر لب شروع می‌شود. سلام و عرض ارادت را که خدمت آقا رساندم، از همان‌جا می‌روم به سمت چپ تا درست از کنار رواق الله‌وردی‌خان وارد رواق نجمه خاتون(س) شوم. رواقی که با قدم گذاشتن درون آن، خاطرات کودکی برایم شدت می‌گیرد و پررنگ‌تر از قبل می‌شود. حالا که فکرش را می‌کنم، می‌بینم مادرم بهترین مکان را برای نشستن و بعد هم زیارت‌نامه خواندن انتخاب می‌کرده؛ درست مثل مادرانی که امروز اینجا هستند. رواق نجمه خاتون(س) یک رواق امن و پر از حس آرامش است برای همه خانم ها و به‌خصوص برای مادران. به این خاطر که با خیال راحت می‌نشینند یک جا برای نماز و عبادت و بچه‌ها هم هرکدام برای خودشان مشغول کاری می‌شوند. چند تا از آن‌ها با جوراب‌های رنگی رنگی‌شان روی سنگفرش‌های زیتونی رنگ و مرمری رواق لیز می‌خورند و چند تا از آن‌ها هم مراسم خانه‌سازی را با مهر‌ها شروع کرده‌اند. آن طرف‌تر یک دختر بچه با چادر رنگی گل‌ریز، کنار مادرش نشسته تا صدای زیارت‌نامه خواندنش را بشنود. یکی هم به دختر کوچکش می‌گوید: «همین‌جا بمون مامان جون من میرم زیارت و زود برمی‌گردم»؛ آخر، یکی از مسیرهای تشرف به روضه منوره برای بانوان از همین رواق نجمه خاتون(س) می‌گذرد. یک مادر هم از فرصت سرگرم بودن بچه‌ها استفاده کرده و آمده نشسته میان جمع خانم‌های حلقه معرفت. حلقه معرفت در رواق نجمه خاتون(س) صبح‌ها و عصرها برگزار می‌شود. این‌گونه که یک استاد برای پاسخ‌گویی به سؤالات دینی، اعتقادی، تربیتی و حوزه خانواده می‌آید و افراد حاضر در این حلقه معرفت یک ‌به‌ یک سؤال‌ها را مطرح می‌کنند و پاسخ آن هم همان‌جا برایشان توسط استاد تبیین می‌شود. سؤال‌ها بیشتر حول محور خانواده و مادرانگی می‌چرخید. همین هم من را ترغیب کرد با یکی از مادرهای حاضر، گفت‌وگویی داشته باشم.

از سختی‌های شیرین مادرانگی
خانم مریم مرادی پور، یکی از مادرهای جوانی است که یک گوشه رواق نجمه خاتون(س) نشسته بود. با او درباره تجربه زیسته‌اش از مادر شدن صحبت کردم. او می‌گفت: «من از دوران مجردی بچه‌ها را حسابی دوست داشتم و خودم هم ذوق مادر شدن داشتم. تا اینکه پس از گذشت دو سال از ازدواجمان، در یکی از سفرهایمان به مشهد حال من بد شد. آن موقع چون تب کرونا داغ بود احتمال می‌دادم در سفر به کرونا مبتلا شده‌ام. به خاطر همین هم بلافاصله بعد از اینکه به تهران برگشتم، تست دادم و متوجه شدم حالت‌های من به خاطر بارداری بوده نه ابتلا به کرونا. وقتی این را فهمیدم، گریه می‌کردم و چیزی که از ذهنم می‌گذشت این بود من از پس این مسئولیت بزرگ برنمی‌آیم و حالا در سن ۲۴سالگی آمادگی مادر شدن را ندارم. سختی‌های مادر شدن هم برای من از همان دوران بارداری شروع شد. محمدحسین هم که به دنیا آمد، کولیک داشت، یعنی دل‌دردها و گریه‌های شبانه‌اش تمام نمی‌شد. خیلی از شب‌ها من و همسرم با ماشین تا صبح در خیابان‌ها می‌گشتیم تا کمی آرام شود. بعد همسرم ما را می‌رساند خانه و خودش راهی محل کار می‌شد. البته این‌ها تنها یک سمت ماجراست. سمت دیگرش احساس مادرانگی وصف‌نشدنی است که من تجربه کردم و پیوند خانواده‌ها که عمیق‌تر و با مهرتر از قبل شد».

نهادینه شدن سبک زندگی و سیره حضرت فاطمه(س)
کمی بعد به سمت رواق حضرت زهرا(س) در زیر صحن آزادی می‌روم. به خاطر دارم چند سال پیش، آن وقتی که به هر دلیلی کتابخانه مدرسه تعطیل می‌شد و نمی‌توانستیم برای درس خواندن با دوستان دورهم جمع شویم، رواق حضرت زهرا(س) بهترین گزینه بود. قرار می‌گذاشتیم و اینجا یکدیگر را می‌دیدیم و شروع به مطالعه می‌کردیم. حالا می‌نشینم یک گوشه این رواق با عظمت و به اطراف نگاه می‌کنم. در یک سمت دختری را می‌بینم که کنار قفسه کتاب‌ها نشسته و اندیشه‌های شهید مطهری را ورق می‌زند و هر جا برایش سؤالی به وجود می‌آید فوری می‌رود از یکی از خانم‌های خادم که برای مسائل و رفع شبهه آنجا حضور دارد سؤالش را می‌پرسد. دلم می‌خواهد درباره برنامه‌هایی که در این رواق برگزار می‌شود بیشتر بدانم و به همین خاطر سراغ یکی از خادمان می‌روم. او در این باره می‌گوید: «از اهداف راه‌اندازی این رواق که به نام مبارک حضرت فاطمه زهرا(س) نام‌گذاری شده، تبیین و تعالی هویت زن مسلمان انقلابی، افزایش مشارکت و ارتقای کمی و کیفی برنامه‌های ویژه بانوان زائر، نهادینه شدن سبک زندگی و سیره حضرت فاطمه(س) برای بانوان و تعمیق، ترویج و تسهیل زیارت بانوان زائر است. در این رواق برنامه‌های مذهبی و فرهنگی متنوعی مثل برگزاری حلقه‌های معرفت ویژه بانوان در موضوعات اعتقادی، بیان احکام با محوریت بیان احکام بانوان به زبان فارسی و عربی، قرآن و اذان، برگزاری نماز جماعت، قرائت زیارت، ترتیل و تدبر در قرآن، محافل قرآنی، برگزاری سخنرانی و گفتمان دینی با موضوع سبک اسلامی و بیان سیره حضرت زهرا(س) انجام می‌شود». البته در این رواق به نیازهای کودک و نوجوان نیز پرداخته شده و برگزاری حلقه‌های معرفت ویژه کودکان و نوجوانان همراه با مترجم، برگزاری برنامه‌های ویژه کودکان در تمام اوقات و بیان آداب زیارت به دو زبان فارسی و عربی نیز از برنامه‌های روزانه رواق حضرت زهرا(س) است.

محبت اهل‌بیت(ع) از کودکی در دل او رشد کرد
مادر و دختری که یک گوشه رواق نشسته‌اند توجهم را جلب کردند. انگار به نوبت می‌روند زیارت و یکی از آن‌ها مراقب پسر کوچک خانواده می‌نشیند. وقتی خودم را برای گفت‌وگو به آن‌ها می‌رسانم، آیدا که ۱۵ سالش بود برای زیارت رفته و برادر ۶ماهه‌اش، امیرعلی را به مادرش سپرد. مادرش، خانم صغری محمودی که حالا در آستانه ۴۰سالگی است، می‌گوید: «از زمانی که آیدا کودک بود او را همراه خودم به مراسم و هیئت‌ها می‌بردم و او هم برای رفتن به این مجامع شوق داشت. عموماً هم مقصد سفرهای ما مشهد است. البته خودتان که می‌دانید، گرفتاری و دوری و سختی مسیر از زنجان تا مشهد، سبب می‌شود نشود خیلی زود به زود خودمان را برای پابوسی به حرم امام رضا(ع) برسانیم. اما تا جایی که توانستیم، آمدیم و عرض ارادتی کردیم. به همین خاطر هم محبت اهل‌بیت(ع) در دل او رشد کرد تا الان که برای خودش خانمی شده و تنهایی برای زیارت و درددل می‌رود».

سفری برای عرض تشکر
از خانم محمودی درباره همین سفر پرسیدم و اینکه چه شد تصمیم گرفتند راهی مشهد شوند. او گفت: «برای گفتن از این سفر باید برگردم به خیلی قبل. یعنی پیش از تولد امیرعلی که حالا ۶ماهش شده است. راستش وقتی امیرعلی را باردار بودم، یکی از آزمایش‌های غربالگری نشان داد او مبتلا به سندرم داون است و باید بچه را سقط کنم. من دلم راضی به این کار نبود. به‌خصوص اینکه از موعد سقط بچه هم گذشته بود و ما هم تا به حال در اطرافیان سابقه چنین بیماری نداشتیم. این شد که تصمیم گرفتم یک آزمایش نهایی هم بدهم تا مشخص شود آیا واقعاً چنین چیزی هست یا نه. از زمانی که آزمایش دوم را دادم تا به صورت قطعی متوجه شویم بچه مبتلا به بیماری است یا نه، تا آمدن جواب آزمایش، درست ۱۰ روز طول کشید. این ۱۰ روز خیلی سخت بود، سخت و پر از استرس. آیدا از یک سمت بی‌قراری می‌کرد و خانواده من و همسرم هم نگران بودند و همگی چشم دوخته بودیم به نتیجه آزمایشی که داده بودم. من و همسرم همیشه برای هر کاری در خانه اهل‌بیت(ع) را زده‌ایم. برای این موضوع هم هرکدام توسل کردیم و همین سبب می‌شد کمی دل‌هایمان آرام شود. من در آن دوران به حضرت علی‌اکبر(ع) توسل کردم و همسرم هم به امام رضا(ع) متوسل شده بود که اگر بچه سالم باشد، در اولین فرصت برای پابوسی به حرم بیاییم. جواب آزمایش که آمد، انگار دنیا را به ما داده بودند. هم خوشحال بودیم از اینکه بچه را سقط نکردیم و هم اینکه تا چند ماه دیگر یک فرزند سالم به دنیا می‌آورم. پسرم که به دنیا آمد، به خاطر نذری که کردم اسمش را امیرعلی گذاشتم. حالا هم فرصت شد همسرم نذرش را ادا کند و سفر خانوادگی ما و اولین سفر مشهد امیرعلی در این روزهای مبارک منتهی به ولادت رقم بخورد. این سفر برای عرض تشکر است و خواسته‌ای که این‌بار از امام رضا(ع) دارم، این است که فرزندانم همیشه زیر سایه مهر امام رئوف(ع) بمانند».

خبرنگار: الهه ضمیری