شفقنا_ شرق نوشت: انسان امروزی در وضعیتهای ناپایدار قرار دارد و این ناپایداری با زندگیاش عجین شده است. اگر آدمی زمانی درصدد بود زمان را به سلطه خود درآورد و پایدار کند، اینک زمان او را به سلطه خود درآورده است.
به معنای واقعی در دست بازیگوشیهای زمانه از این شاخه به آن شاخه میپرد و هرگز فرصت «درنگ» ندارد. این بیدرنگی زندگی آدم را از معنا تهی کرده است، چراکه عمیقا چیزی را تجربه نمیکند و طعم زندگی زیستهاش را نمیچشد. آدمی در مسابقه زمان با خود بازنده است.
زمانی که پرشتاب میگذرد، گذشتهها را میروبد و حال را آشوبناک میکند و آینده را اضطرابآلود. به تعبیر بیونگ چول هان، حتی دیگر دوره شتابزدگی به سر آمده است؛
چراکه در شتاب نیز غایت، مبدأ و مقصدی وجود دارد اما انسان امروز دچار «زمانپریشی» شده است؛ اتمیزهشدن زمان، زمانی که دیگر کش نمیآید و گذشته در آن حضور ندارد و در این زمان حال پرآشوب هیچکس تعهد و مسئولیتی را نمیپذیرد.
عهدها و تعهدها بهسرعت به دست فراموشی سپرده میشود و در یک زمانپریشی همهگیر اهداف و تعهدهای تازه هر دم سر برمیآورد. در این وضعیت ما وارث سیاستی پریشان، جامعه و فرهنگ و ادبیات و هنری پریشان هستیم.
اگر سیاسیون فراموش میکنند براساس چه تعهدی روی کار آمدهاند، مردم نیز همینگونه فراموش میکنند که آنان چرا بر سر کار آمدهاند. در جامعه مطالبات تازه سر برمیآورد و بهسرعت کهنه میشود، بدون هیچ کامیابی در مطالبهگری.
انسان امروز کامیاب نیست. مزه کامیابی را نمیچشد و حتی شکست نمیخورد. طعم تلخ شکست را نیز تجربه نمیکند. درنگ معنایی ندارد. گفتهها و عملکردها بیدرنگ است. مسیر پیشرو را منفعتها تعیین میکند. مسیرهایی که الزاما به اهداف یا نتایج تعینیافته ختم نمیشود.
ممکن است منفعتی کلانتر مسیر منفعتی خردتر را تغییر بدهد. انسان امروز در این زمانپریشی دچار تهوع و سرگیجه است و پریشانگو، ناسزاگو و فحاش است.
مخاطب او هیچکس است و همهکس که لحظهای در زمان حال پیدا میشود و بهسرعت ناپدید میشود. عمر ستایشهایش به میزان دشنامها ناپایدار است؛ پس برای همین برای هر کاری مجاز است. زمانی داستایوفسکی گفت اگر خدا نباشد، همه چیز مجاز است. اینک در زمانه زمانپریشی همه چیز مجاز است: ظلم، خیانت، دزدی، غارت، کشتار انسانهای بیگناه مانند هزاران نفر در غزه و لبنان و اشغال سرزمینهای دیگران. اگر زمانی خون برخی آدمهای دنیا رنگینتر بود، این قاعده نیز از بین رفته است.
جهان سرمایهداری مفهوم درنگ را از بین برده است. یک کالا بهسرعت تولید میشود و جای کالای دیگر را میگیرد، حتی کالای کنار گذاشتهشده به تاریخ نمیپیوندد، معدوم میشود و اثری از آن در تجربه زیسته آدمها باقی نمیماند؛ چراکه آنان تا میخواهند، از چیزی به نام خاطره سخن بگویند. تازهآمده زود خودش کهنه میشود. گذشته هرگز مزهمزه نمیشود.
این روزها کسی نیست که رؤیای زندگی در یک روستا یا زندگی در جایی در دوردستها را نداشته باشد. رؤیایی که همه میدانند در حد همان رؤیا باقی خواهد ماند و تحقق آن را فقط در سفرهای اضطرابآلود به شهرهای شمالی ایران میتوان دید. سفری در قامت یک هجوم یا اشغال سرزمینی برای مدتی کوتاه.
بدون درنگ در لحظههای زیسته یک سفر: «امروز معضل واقعی این است که دیگرنمیتوان زندگی را معنادار به پایان برد». امروز دیگر بهندرت کسی از نقاط عطف در زندگیاش سخن میگوید.
نقاط عطف، پایانها، آستانهها و گذرها را مشخص میکند. زندگی یک فرایند است. دانش و علم یک فرایند هستند. سیاست یک فرایند است و جامعه در پی یک فرایند متحول میشود. با اینکه انقلاب یک رخداد است و وقوع آن پیشبینیناپذیر است و زمان را دچار گسست میکند، بازنشئتگرفته از فرایند است.
آدمهای امروز بدون عبور از پایانها، آستانهها و گذرها میخواهند به رؤیاهایشان دست یابند. چنین خواستهای صرفا به اضطرابشان دامن میزند. آنچه آدم امروزی را مقهور زمانپریشی کرده است، کامیابی و موفقیتهای نابهنگام دیگری است. دیگری در قامت پزشک، رئیس شرکت، وزیر و رئیسجمهور.
در جامعه و سیاست کنونی ایران مصداقهای بسیاری از آدمهایی وجود دارد که بدون تجربه زیسته و طی فرایند به جایگاه بزرگی دست یافتهاند. رؤسای جمهور ایران در همین فضای آشوبناک و در شرایط بحرانی به جایگاه قدرت دست یافتهاند و در جهانی که چنین با سرعت پیش میرود، بعید است آنان قادر به درنگ و وفای به عهد باشند.
امروزه آدمها نابهنگام زندگی میکنند، نابهنگام پیروز میشوند و شکست میخورند و نابهنگام میمیرند. برای گریز از وضعیت ناپایدار باید در جستوجوی زمان ازدسترفته بود و لحظهای درنگ کرد و لحظهای به زمانه زمانپریشی نه گفت.
برای نوشتن این یادداشت از کتاب «رایحه زمان/ جستاری فلسفی در باب هنر درنگکردن» بیونگ چول هان، ترجمه فریدا فرنودفر، نشر چشمه استفاده شده است.