شناسهٔ خبر: 70331190 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جهان نیوز | لینک خبر

خوانش انحرافی از سقوط نظام سوریه

آیا سقوط نظام سوریه به خاطر نبود دموکراسی بود و اگر این بود مردم مقابل تیربار‌های سوار بر تویوتا‌ها می‌ایستادند و کشته می‌شدند.

صاحب‌خبر -
جهان نیوز -عبدالله گنجی: اصلاح‌طلبان علت سقوط نظام سیاسی سوریه را با دو عبارت «دیکتاتور» و «مردم» معنا می‌کنند و تقریباً هیچ دلیل دیگری بر‌ای آن ارائه نمی‌کنند و هیچ متغیر دیگری را برای آن برنمی‌شمارند. البته در سقوط دولت افغانستان که به دست گروهی همفکر با تحریرالشام اتفاق افتاد، اصلاً نقدی به دولت مستقر نداشتند و حرفی از حضور ۲۰ ساله امریکا نزدند و از مردم افغانستان نیز ذکری نکردند، فقط طالبان را گروهی تروریستی اعلام کردند و به جمهوری اسلامی متلک می‌انداختند و در داستان سوریه نیز خوانشی ارائه می‌دهند که این‌همانی با جمهوری اسلامی باشد. 

آیا سقوط نظام سوریه به خاطر نبود دموکراسی بود و اگر این بود مردم مقابل تیربار‌های سوار بر تویوتا‌ها می‌ایستادند و کشته می‌شدند؟ یا اصلاً آن تیربار‌ها وجود نداشت؟ سؤال اساسی این است که در کدام کشور عربی دموکراسی است و مردم حاکم‌اند؟ چرا حرکتی که علیه اسد شد علیه امثال اردن، مراکش، مصر و عربستان نمی‌شود؟ اگر اسد متعلق به اقلیت مذهبی بود، چرا در بحرین چنین نمی‌شود؟ ممکن است در قبال این سؤالات گفته شود که آن کشور‌ها اقتصاد بهتری دارند لذا رفاه نسبی نبود دموکراسی را امکان‌پذیر می‌کند.

اگر پاسخ این است پس علت سقوط نظام سیاسی سوریه دو عامل بیشتر نیست؛ اول مشکلات حاد اقتصادی و دوم توطئه خارجی. اگر این دو علیه هر کدام از کشور‌های عربی اتفاق بیفتد، همین خواهد شد. اما اصلاح‌طلبان مسئله‌شان سوریه نیست؛ آنان روشنفکرانی هستند که حتی در قدرت هم باشند، اپوزیسیون هستند و این داستان ادامه دارد. تفاوت‌شان در نگاه به افغانستان و سوریه دقیقاً حرکت معکوس نسبت به آن چیزی است که گمان می‌کنند نظر نظام است. در افغانستان احساس می‌کردند نظام از دولت مستقر راضی نیست، پس با طالبان است و اینجا احساس می‌کردند نظام با دولت سوریه است. اگر احساس می‌کردند نظام با تحریرالشام است حتماً به تحریرالشام حمله می‌کردند. راهبرد فقط خلاف جهت نظام شنا کردن است و هیچ انگیزه و راهبرد دیگری ندارند. 

اما دلایل جامع حتمی سقوط نظام سیاسی سوریه چیست؟ دلایل آن در دو دسته قابل تقسیم‌بندی است:

۱- دلایل ریشه‌ای و تاریخی، ۲ـ دلایل آنی و زمانی. 

 دسته اول به این معناست که نیروی انسانی نظام‌های تک‌حزبی عمدتاً لاغر می‌شود و نیرو‌های تحت انقیاد هم به مررو به حاشیه رانده می‌شوند. حال اگر دشمن خارجی بتواند نیرو‌های موصوف را‌تر و خشک و برایشان هزینه کند، موفق می‌شوند. البته نزاع امنیتی- نظامی ۶۰ ساله سوریه با صهیونیست‌ها و اشغال بخشی از این کشور که در ۱۳ سال اخیر تشدید شد و با اشغال بخش دیگری از کشور در هفت سال گذشته در شمال غرب و شرق سوریه، حالت فوق‌العاده را در سوریه استمرار داد و بلکه تحمیل کرد. همین وضعیت امکان اصلاحات داخلی را به خاطر احتمال بروز بی‌ثباتی، از نظام حاکم سلب کرد. 

دشمنان قسم‌خورده و آماده به کار نیز از عوامل مهم احتیاط در شروع اصلاحات در سوریه بود. 

اما در خصوص عوامل آنی و زمانی می‌توان ۱- تحریم و قانون سزار را عامل مهم دانست. سوریه مانند ایران زیرساخت‌های درون‌زا برای دوران تحریم نداشت، منابع و مزیت‌های ارزآوری مانند پتروشیمی‌ها یا نفت را نیز نداشت، بنابراین در ۱۳ سال اخیر منابع تحلیل رفت و زیرساخت‌ها و حقوق نه تنها ترمیم نشد که بدتر شد و ارتش را نیز شامل شد. 

۲- ایدئولوژی برای مبارزه حیاتی و حتمی است. آنچه تحریرالشام از آن بهره برد و ارتش سوریه فاقد آن بود. ارتش سکولار- کلاسیک سوریه فاقد این ایدئولوژی بود و از سوی دیگر ضعف تجهیزات روزآمد و رفاه نسبی نیز داشت و سرجمع این‌ها مقاومت را بی‌معنا کرد. 

۳- انحلال نیروی مردمی ۱۲۰ هزار نفری بومی سوریه که به دست حاج قاسم تشکیل شد و آموزش دید و سازماندهی شد نیز عامل مهمی بود. این نیروی ایدئولوژیک به بهانه کمبود منابع مالی بعد از داعش به ۲۰ هزار نفر تقلیل یافت و سپس منحل شد و در روز حادثه نبود.

۴- هم مرزی ادلب به عنوان پایگاه تروریست‌ها با ترکیه، مزیت نسبی آنان بود. اگر استقرار آنان در استان‌های مرکزی سوریه بود، امکان گسیل سلاح، نیرو، پول و تویوتا به این راحتی ممکن نبود. 

۵- تخلیه انبار‌های سلاح در کمک به حزب‌الله یا بمباران مستمر به دست صهیونیست‌ها از عوامل دیگری بود که دولت با کمبود تجهیزات برد کوتاه مواجه بود. 

۶- فاصله جغرافیایی با ایران و اشراف صهیونیست‌ها و امریکا بر مسیر‌های ترانزیتی زمینی و هوایی از دیگر دلایلی بود که اقدامات اورژانسی ایران را غیر ممکن می‌کرد. 

۷- جنگ روانی و روایت اول تروریست‌ها و الجزیره با اخباری مبنی بر فرار اسد، کودتای ارتش، خیانت روسیه، عدم دریافت حقوق ارتشیان، استقبال مردم از تروریست‌ها و... خود بخشی از عوامل تسریع‌کننده حرکت تروریست‌ها بود. 

بدون تردید توطئه ترکیه و صهیونیست‌ها و امریکا کمتر از انگیزه ایدئولوژیک نیرو‌های میدانی تحریرالشام نبود. بنابراین سرجمع آنچه را که اتفاق افتاد، باید در تک‌حزبی بودن نظام سیاسی، اقتصاد ضعیف و کمبود شدید منابع و دشمنان با انگیزه خارجی دانست. 


ایران همیشه سه انگیزه برای حفظ سوریه داشت. اول تعهد اخلاقی به اسد پدر و پسر بود که در جنگ تحمیلی در کنار ما بودند و قاعده جنگ عرب- عجم را پاره کردند و اسد پسر در این ۲۰ سال حاضر نشد ایران و حزب‌الله را به پول عرب‌ها بفروشد و همیشه پیشنهادات را رد کرد. 

دوم، نقش سوریه در محوریت و عقبه جنبش‌های مبارز علیه صهیونیست‌ها بود که از جهت مکانی فراخ‌تر از غزه و لبنان بود و پناهگاه جنبش‌های اسلامی و بخشی از پازل مقاومت بود. 

سوم، خط ارتباطی ایران- حزب‌الله بود که از سوریه انجام می‌شد، زیرا لبنان راه زمینی دیگری جز سوریه به ایران و جهان ندارد. البته تردید نباید کرد که ایران با تجربه یمن و غزه ثابت کرده است که راه‌های ارتباطی را خواهد یافت و حزب‌الله همچنان اسطورگی خواهد کرد. 

دوران ماه عسل فعلی در سوریه به دلیل تنوع گروه‌ها، سلفی‌گری، مشکلات اقتصادی و کمبود امنیت و تنوع بازیگران تمام خواهد شد. جریان حاکم در سوریه بالاخره باید بخش‌های جدید اشغال شده سوریه به دست صهیونیست‌ها را در پرونده خود ببیند و برای آن فکری بکند و مردم سوریه را از این تحقیر برهاند. اگر وارد این کارزار شود، تنها نیرویی که جرئت دارد به آن کمک کند، ایران است ولاغیر، زیرا راهبرد قطعی و اعلام شده جمهوری اسلامی این است: هرکس با صهیونیست‌ها بجنگد مورد حمایت ما خواهد بود.