فرارو- سالهای سال همه فکر میکردند صیدنایا یک زندان عادی یا محل نگهداری تروریستهای داعش باشد؛ اما این همه داستان نبود. باز شدن درهای زندان صیدنایا در دمشق، همه را در شوک عظیمی فرو برد.
به گزارش فرارو، زندان صیدنایا در ۳۰ کیلومتری دمشق در منطقه ریف واقع شده است. نخستین اقدام برای ساخت زندان از ۱۹۷۸ آغاز شد، دولت سوریه با مصادره زمینها از مالکان آنها را در اختیار وزارت دفاع قرارداد و عملیات اجرایی ساخت زندان در سال ۱۹۸۱ آغاز شد و در سال ۱۹۸۶ به پایان رسید.
این زندان از دو ساختمان تشکیل شده و ظرفیت نگهداری بین ۱۰٬۰۰۰ تا ۲۰٬۰۰۰ زندانی را داشت. مدیریت زندان تحت نظارت وزیر دفاع سوریه قرار داشت و کنترل آن به عهده پلیس نظامی بود. به طور معمول، زندانیان قبل از انتقال به زندان صیدنایا، ماهها یا حتی سالها در سایر مراکز بازداشت نگهداری میشوند. این رویه از سال ۲۰۱۱ در صیدنایا مرسوم شد؛ بهار عربی و شروع اعتراضات در دمشق وضعیت زندانیان زندان را از گذشته بدتر کرد.
زندانیان در صیدنایا دو گروه بودند:
«زندانیان امنیتی»، اینها افرادی بودند که به خاطر مخالفت با حکومت در زندان بودند.
«زندانیان قضایی»، افرادی بودند که به دلایلی، چون سرقت، قتل و فرار از سربازی در زندان بودند.
داستان زندان صیدنایا
جایی که نه نور کافی بود نه صدا و نه حتی امید. این داستان هر روزه زندانیان صیدنایا بود. زندانی که در تاریکیاش تعداد زیادی گم شدند و هیچ گاه داستان آنها روایت نخواهد شد. یکی از زندانیان آزاد شده میگوید: وضعیت در زندان صیدنایا به گونهای بود که انگار خدا هم آنها را فراموش کرده بود.
بشار برهوم
او یکی از نویسندگان معروف سوریه بود که در صیدنایا بازداشت بود و همانروزی که قرار بود اعدام شود، دولت بشار اسد سقوط کرد. روزی که باید به مسلخگاه مرگ میرفت زندگیاش با معجزه همراه شد و از اعدام رهایی جست. برهوم تا چند ساعت خود نیز باور نمیکرد که نجات پیدا کرده است.
رغید الططری
او پس از آنکه در سال ۱۳۶۰ از دستور بمباران شهر حماه در شمال شرق دمشق امتناع کرد، تحت تعقیب قرار گرفت و به زندان افتاد. در آن زمان، درگیریهایی بین حافظ اسد و ارتش در این منطقه در جریان بود. بعد از سرپیچی، الططری به اردن و مصر فرار کرد، اما بعد از مدتی چشمانش را به روی آینده بست و به دمشق برگشت تا یکی از قدیمیترین زندانیان صیدنایا باشد.
وقتی الططری بازداشت شد، همسرش باردار بود و زمانی از زندان بیرون آمد پسرش ۴۳ بود. او به معنای واقعی در سیاهچالههای صیدنایا فراموش شده بود.
زکریا سلیمان محمد
او نیز بهمانند رغید الططری ۴۵ سال در زندان صیدنایا محبوس بود و خانوادهاش سالهای زیادی به دنبالش گشتند و حتی به ذهنشان خطور نکرده بود که فرزندشان اسیر است. وقتی درهای زندان باز شد و مخالفان بشار اسد او را پیدا کردند حتی نامش را نیز فراموش کرده بود، قدرت تکلم خود را از دست داده بود و حتی نمیدانست حافظ اسد مرده است و پسر حاکم سوریه است. مات و مبهوت به همه چیز مینگریست. در عکسهایی که از او منتشر شده احساسات مختلفی دیده میشود احساساتی مثل سرگشتگی و تعجب، ترس و خوشحالی.
علی حسن علی
در سال ۱۹۸۶، علی حسن علی که در آن زمان ۱۸ساله بود، در یک ایست بازرسی در شمال لبنان دستگیر و ناپدید شد. با سقوط حکومت بشار اسد و آزادی زندانیان سیاسی، ناگهان تلفن همراه معمر برادر علی حسن علی زنگ میخورد و تصویری از یک مرد ۵۰ساله برای او ارسال میشود. آن تصویر کسی نبود جز حسن علی حسن!
عدنان قصار
دلیل بازداشت او، برنده شدن در مسابقه اسب سواری از باسل اسد (جانشین سابق حافظ اسد) بود. عدنان که در اسب سواری مهارت زیادی داشت در مسابقه ملی سوار کاری شرکت کرد، اما حواسش نبود که یکی ازمسابقه دهندگان باسل اسد است. او پیروز میشود؛ اما طعم شیرین آن را هیچگاه نمیچشد و به زندان میافتد و ۲۱ سال در زندان میماند.
با سقوط حکومت او نیز از زندان آزاد میشود و تا ساعتهای زیاد متحیر از آزادیاش بود.
آزادی یک زن ۸۵ساله
زنان نیز در صیدنایا نگه داری میشدند. زنی ۸۵ساله بعد از ۴۱ سال از صیدنایا آزاد شد. این زن که نامش هنوز مجهول است، داروساز موفق دمشقی بود که روزهای زندگیاش را در داروخانه کوچک خود میگذارند؛ اما توصیهاش به یکی از دوستانش زندگیاش را دگرگون کرد. او در یکی از روزهای کاری در گفتوگویی به دوستش توصیه کرد تا اجازه ندهد دخترش با خواستگار نظامیاش ازدواج کند. این توصیه روزهای سختی را برای زن داروساز رقم زد و با شکایت افسر نظامی به زندان افتاد و نیمی از عمرش را در صیدنایا گذراند.
وقتی از زندان آزاد شد او نیز مانند هزاران زندانی صیدنایا باور نمیکرد که بشار اسد بهجای برادرش رهبر سوریه شده بود.
داستان مازن حماده
مازن حماده نامی آشنا برای پناهندگان سوری در اروپاست. او که سالها به عنوان کنشگر سیاسی در دمشق فعالیت میکرد در سال ۲۰۱۳ به هلند پناهنده شد.
در سال ۲۰۲۰ بود که به دلیل تهدید و نگرانی برای مادرش تنها عضو باقیمانده خانوادهاش به دمشق بازگشت، اما ناگهان مفقود شد. او خود میدانست که برگشتش به سوریه پایان خوشی ندارد؛ اما به عشق مادرش سختترین راه عمرش را انتخاب کرد. مازن حماد در زندان صیدنایا کشته شد.