علیرضا یزدانی: قلممو در یک دستش، رنگها در دست دیگر، «خیالهای آتشگرفتهاش» را به تصویر کشیده است. اینبار نه روی پرده نقرهای، بلکه بر بوم سفید نقاشی. بومهایی که با دستهای او به جادویی از تصویر تبدیل شدهاند.
مسعود کیمیایی در پی شش دهه کار و نفسکشیدن در دنیای سینما و فیلم، رو به سوی رؤیاهای دیرینش کرده و قابهای جاندار سینماییاش را آفریده است. نقشهای ساکنی که این بار نه روی پرده سینما، بلکه در ذهن تماشاگرانش جان گرفته و به حرکت درآمدهاند. تابلوهای جدید مسعود کیمیایی روی دیوارهای گالری ثالث آویخته شدهاند و دنیای تصویری او را به روی تماشاگرانش گشودهاند. تماشاگرانی که اینبار نه نشسته بر صندلیهای تاریک، بلکه ایستاده در زیر نور و روشنایی، به نقاشیهای او چشم دوختهاند. نقاشیها در تداوم همان تپشهای نفسگیر سینمای کیمیایی با تماشاگران سخن میگویند. سخنهایی از جنس درد و رنج، پلیدی، خشونت، غم و شادی، تهدید، انتقام و هراس. سخنهایی از تاروپود زندگی مردم. در این نمایشگاه، روایتگریهای سینمایی با همان شخصیتهای نمادین، تداوم یافته است. تماشاگران غرق قصه شدهاند. حتی شباهتهای ساختاری نقاشیها با پلانهای سینمایی بر فضای نمایشگاه حاکم است. رنگها دراماتیک و پرتنش هستند. روح سینمای کیمیایی در سراسر فضای نمایشگاه جلوهگر است. مسعود کیمیایی در چند سال گذشته به نقاشی نزدیک و نزدیکتر شده است. او در بیانیه نمایشگاه، نقاشی و سینما را در کنار ادبیات، شعر، موسیقی، تئاتر و معماری، همسایههای یکدیگر میخواند. کیمیایی همه عمر خود را با تصویر گذرانده است. تصویر با خون او عجین شده است. رویآوردن او به نقاشی در این سالهای زندگی، تصمیمی حیاتی بوده است. این مدیوم او را از فضای پرهیاهو، پیچیده و دستوپاگیر سینما به خلوت تنهایی فراخوانده است تا لحظههای بیتابی خود را عمیقتر و درونیتر رقم بزند. کیمیایی در این دنیای جدید، از محدودیتهای تکنیکی سینما رها شده و به آزادی بیشتری دست یافته است. او اکنون میتواند دیدگاههای خود را بهگونهای دیگر بیان کند، به شکلی عمیقتر و تأملبرانگیزتر. گرچه آزادیهای مدیوم نقاشی هم محدودیتهای خاص خودش را دارد. مسعود کیمیایی در جایگاه کارگردان، در میزانسنهای سینمایی، روابط بصری درون قابها را سازماندهی میکند و در نقاشیها، ترکیببندیهای پیچیده و پر از جزئیات را. آدمها و شخصیتها در نقاشیهای او همچنان در مرکز هستند. اشیا همچون نمادهایی مهم عمل میکنند. کنتراستهای شدیدی از نور و رنگ، انباشتگی، تعلیق و فضاهای در هم فرورفته بر سطح تابلوها حاکم است. اینها همه، نقاشیهای مسعود کیمیایی را در آستانه انفجار و بحران قرار دادهاند. روایتهای پنهان بالای سر تماشاگران در جنبوجوش هستند. چاقوها در ابعادی واقعی خود را به رخ میکشند. عقربههای ساعت چاقو خوردهاند و لحظهها را تهدید میکنند. مخاطبان به تابلوها خیره میشوند و صحنههایی از فیلمهای این هنرمند در ذهن آنها بیدار میشود. فیلمهایی که در طول سالیان، در عمق روح و ذهن آنها جا خوش کردهاند. قیصر، رضا موتوری، داشآکل، گوزنها و... .
کیمیایی در مدیوم نقاشی این امکان را یافته است که تخیلات خود را آزادانهتر بیان کند. تصویرهایی را به تماشاگرانش ارائه کند که در سینما قابل فیلمبرداری نیستند. توالی زمانی و روابط علتومعلولی که بر فیلم حاکم است، در نقاشیها حذف شدهاند. بازیگران، لوکیشنها و دوربینها در نقاشیهای او محدودیتی ایجاد نمیکنند. کیمیایی اکنون، آزادی بیشتری را در بیان همزمان مفاهیم چندلایه به دست آورده است. احساسات، اطلاعات و معناها، بدون نگرانی از زمان بر سطح بومها نقش بستهاند. در حالی که در سینما، داستان و تصویر در چنگال زمان هستند، در نقاشیها از قید آن رها شدهاند، در یک قاب ثابت و یکجا، با مخاطبان سخن گفته میشود.
فریاد آدمها، تانکها و ماشینهای جنگی، صندلیها و میزی با گلدان پر از گل، تندیسهایی از روزگاران پررمز و راز باستان، دریا و موجهای کفآلود، جمجمه انسان، سربازانی که اسلحه در دست دارند، تفنگی خوشرنگ و خوشنقش و خیلی نزدیک به دستها و چشمهای تماشاگران. همه در یک تابلو گرد آمدهاند؛ چسبیده به هم و ممزوج در یکدیگر. خیابانهایی که در اشغال اتومبیلها هستند، قفلهایی که با چاقوها گشوده میشوند، عقربههایی که با چاقوها میچرخند، دوچرخهها و گاریها، فانوسهای آویخته و پنجرههای بسته... فضاهایی مملو از التهاب و صداهای گوشخراش آفریدهاند. چهرههایی با نماهای نزدیک، شعلههای آتش، شهری که به تسخیر اتومبیلها درآمده است، پهلوانها، جغدها، درختها و داستانهایی که همه اینها در کنار هم نقاشیها را میسازند. هواپیما، ساختمانهای بزرگ، چهرههای نیمرخ و تمامرخ، سرعت، شلیک، خون، کتابخانه، شعر و... که تماشاگران با آنها قصه میسازند. چراغهای روشن اتومبیلها، انعکاس نور بر کف خیس خیابان، عکسهای سینمایی، مرد سرخپوست، رنگهای تیره، سیاهی، رنگهای سرخ، چهرههای معلق و... تماشاگران نگران، در برابر تابلوها میایستند و داستانپردازی میکنند. تلفن سیاه قدیمی، پرنده زخمی، تجمع آدمها، عینک دودی، دوربین، باز هم چاقو، باز هم تفنگ، گرامافون و... و فضاهایی که در تب میسوزند. خونهای پاشیده، چشمها، تیکتیک ساعتها، پرچم، گوزنها، هیولا و... . اینها همه نشانههایی از یک وضعیت هستند و از موقعیتها و لحظههای تبآلود سخن میگویند.
* نمایشگاه نقاشی های مسعود کیمیایی که به کوشش علی خالق در گالری ثالث برپا شده تا 20 آذر ادامه دارد.