از منظر رسانهای، چه مقدار از افت مخاطبان صداوسیما را ناشی از شرایط جهانی رشد شبکههای اجتماعی و چه میزان از آن را حاصل مدیریت نادرست رسانه ملی میدانی
در دنیای امروز هر پدیده جدیدی میتواند ذائقه و نیاز افراد جامعه را تغییر دهد. تقریبا در همه حوزهها این امر صادق است. حتی شما تصور کنید در نیازهای روزمره عمومی و حیاتی مردم مانند غذا، از وقتی که مثلا غذاهای فستفودی زیاد شدند، برای غذاهای سنتی رقیب جدی ایجاد شده؛ اما آیا این به آن معنی است که دیگر کسی آبگوشت نمیخورد ؟! بله، رقیب ایجاد شده و سبک مصرف غذا را تحت تأثیر قرار داده؛ اما یک آبگوشت اگر کیفیت غذایی خوبی داشته باشد، آیا مشتریها برایش صف نمیکشند؟
اگر قبول کنیم ظهور و توسعه شبکههای اجتماعی سهم مخاطب رادیو و تلویزیون را کم کرده، باید ببینیم که این درصد کم از محتوای ارائه شده چند درصد رضایتمندی دارند؟
بنابراین من معتقدم در صداوسیمای کشور ما ریزش مخاطب دو علت دارد. اول بروز و ظهور شبکههای اجتماعی و سکوهای اینترنتی، دوم که مهمتر است و سهم بیشتری دارد، روند نزولی کیفیت برنامهسازی و کمکارآمدی در طراحی، تولید محتوا و مدیریتهای بدنه رسانه ملی. چرا دومی مهم است؟ چون در این چند سال با وجود هزینههای سنگین ما نتوانستیم آثار نمایشی ماندگار و یا برنامههای ترکیبی مخاطبپسند تولید کنیم که تودههای مردم رضایت قابلتوجهی از آن داشته باشند. این نشان میدهد صداوسیما در راهبردها، رویکردها و تصمیمگیریها و مدیریتها چالشها و ضعفهای جدی دارد و پیش کشیدن رسانههای نوظهور برای توجیه ریزش مخاطبان رسانه ملی دلیل کاملی نیست.
تیم مدیریتی سازمان، پیش از تصدی این مجموعه، شعارهای بزرگی داشتند که مهمترین آنها ذائقهسازی و تحول در رسانه ملی بود. این اهداف تا چه حد محقق شده است؟
مدیریت جدید با شعار تحولی وارد صحنه شد و در چارچوب یک سند تنظیمی تغییراتی را شروع کرد. اول باید ببینیم این سند تحولی چه مختصاتی داشت. برخی منتقدان حوزه هنر و اندیشه معتقدند رویکرد و گفتمان آن سند چیزی نیست که ذائقه ۸۵ میلیون ایرانی در آن در نظر گرفته شود. من نمیدانم تا چه اندازهای اقدامات و برنامههای رسانه ملی در چارچوب این سند اجرایی شده است. اگر وضعیت موجود حاصل عمل به شاخصهای آن سند باشد، پس باید قبـول کنیم کـه راهبـرد تحولی آن سنـد درست ترسیم نشده و یا خوب اجرا نشده است. البته آقای دکتر جبلی در مسیر اجرای این سند تلاش زیادی کرده و برخی اولویتها را جایگزین و به موضوع جذب مخاطب و جذابیت در محتوا توجه مضاعف کردند، ولی واقعیت این است که مدیران اجرایی آنگونه که مورد نظر رئيس سازمان است، نتوانستند ذائقه مخاطب امروزی را درک کنند و یا اگر هم درک کردند، به دلیل رفتار انقباضی و برخی ملاحظات سیاسی و گروهی و شاید نداشتن تجربه و تخصص کافی، در جذب مخاطب آنطور که شایسته است، موفق نبودند.
از منظر سریالسازی، موفقترین سریال یک سال اخیر تلویزیون مربوط به بیش از یک دهه قبل بوده است. در حال حاضر نیز پرمخاطبترین سریالها سریالهای قدیمی هستند که از آیفیلم پخش میشوند. اشکال بخش تولید سریال را در کجا میبینید که وضعیت به این شکل درآمده است؟
سریالسازی موضوع بسیار مهمی است که طی چند سال اخیر متأسفانه همانطور که شما گفتید، نتوانسته موفقیت چشمگیری داشته باشد. از یک منظر باید گفت وجود سکوهای رقیب، چه در داخل و چه در خارج، این امکان را به مخاطب میدهد که انواع سریالها را با موضوعات مختلف و بر اساس زمانبندی خودشان در سکوها انتخاب کرده و تماشا کنند. به این ترتیب مخاطب میتواند بخشی از نیاز خودش را برطرف کند؛ اما نباید فراموش کنیم که تلویزیون همچنان رسانه مرجع در جمهوری اسلامی ایران است و سریالسازی میتواند نقطه عطفی در حیات تلویزیون باشد. یک سریال خوب حاصل یک فیلمنامه خوب است و فیلمنامه خوب هم دو رکن اساسی دارد؛ اول اینکه ما بتوانیم فیلمنامهنویس خوب را پیدا کنیم و هدایت و حمایت کنیم تا بتواند برای ما فیلمنامه خوب تولید کند. دوم اینکه سفارشدهنده یا شوراهای فیلمنامه ما آن کفایت و درایت لازم را در رابطه با تشخیص موضوعات داشته باشند و بتوانند گفتمان مؤثری را با اصحاب هنرهای نمایشی ایجاد کنند. مباحث کارگردانی و سایر موضوعات هم بحثهای بعدی هستند.
تلویزیون طی سالهای اخیر اولا تعدد رویه داشته، زمانی شورای فیلمنامه متمرکز شده، بعد از مقطعی دوباره شوراها و گروههای فیلم و سریال شبکهها را احیا کردیم، دوباره متمرکز شدیم در سیمافیلم و این رفت و برگشتها با وجود رقبای بیرونی باعث شد هنرمندان ما یک مقدار از تلویزیون فاصله بگیرند و در فضای بیرون، احتمالا با پول بهتر کار کنند . ایراد دوم این است که تلویزیون سعی میکند همه مفاهیم و پیامهای مورد نظر یک تفکر و دیدگاه را در دل فیلمنامه و یا در دل قصه مهندسی کند؛ در صورتی که در آثار نمایشی نوع روایت و داستان است که میتواند مستقیم و غیرمستقیم، پیامهای مورد نظر اخلاقی، انسانی و اجتماعی را به سمع و نظر مخاطب برساند.
بنابراین سفارشی کردن آثار نمایشی و سریالسازی و عدم توجه به موضوعات عمومی و خانوادگی و سوژههای متنوع و تأکید بر یکسری موضوعات و سوژههای سیاسی یا عقیدتی، نتیجه مطلوبی به دنبال ندارد.
البته ما باید در آثار نمایشی به نهاد خانواده و اصول اعتقادی اسلام و انقلاب توجه ویژه داشته باشیم؛ اما اینکه بخواهیم این سوژهها را مدام مهندسی کنیم و فیلمنامهای را که باید قصه خوبی را برای ما بگوید، بخواهیم بر مبنای خواسته خودمان پیش ببریم، طبیعتا سریال ما موفق نخواهد بود. ضمن اینکه متولیان امر باید ذائقه 85 میلیون ایرانی و گروههای مختلف مردمی را در نظر بگیرند و متوجه باشند که ما در مورد رسانه ملی صحبت میکنیم و لازم است روند رسانه ملی در سریالسازی ملت محور، مخاطبپسند و چابک باشد .
آیا صداوسیما نیاز به یک تیم پایه برای شناسایی و جذب استعدادهای جوان دارد؟ دانشگاه صداوسیما در این زمینه کارآمدی لازم را دارد؟
به نظر من جوانسازی و کشف استعدادهای جوان، چه از طریق دانشکده صداوسیما یا هر روش دیگری، از الزامات مهم رسانه ملی است؛ منتهی باید توجه داشته باشیم که این جوانها را از کجاها میخواهیم جذب کنیم؟ طبیعتا ما در کشورمان در دانشگاههای مختلف رشتههای سینما، بازیگری، تئاتر، فیلمنامهنویسی، خبرنگاری و امثالهم داریم. دانشکده صداوسیما هم که بهطور اخص مشغول پرورش نیرو برای رسانه ملی است. بهتر است از ظرفیتهای هر دو بخش استفاده کنیم تا بتوانیم نیروی خلاق و جدید را به کار بگیریم . فارغ از توجه به وابستگیهای فامیلی، حزبی، گروهی، سیاسی و... . همینکه فرد بتواند اصول اخلاقی و اصول حرفهای و مبانی انقلاب اسلامی را قبول کند، ما میتوانیم از این افراد، چه در پشت صحنه و چه روی صحنه استفاده کنیم؛ به نحوی که وقتی مردم در حال دیدن و شنیدن تلویزیون و رادیو هستند، احساسشان این باشد که تمام مناسک، عناصر، موضوعات، سوژهها، حرفهای رادیو تلویزیون متعلق به همه مردم است و این مهم باید احساس شود . قاعدتا اگر درب سازمان را در عمل به روی همه باز کنیم و فضاهای رانتی و گروهی را کنار بگذاریم، اوضاع تغییر خواهد کرد.
همین الان در خود سازمان صداوسیما، بسیاری از نیروهای کاربلد، متخصص، باتجربه و حتی رسمی را کنار گذاشتهایم و شبکهها و گروهها آدمهای خودشان را آوردهاند. این آفتی است که سازمان با آن مواجه است. البته شاید سیاست بلندمدت سازمان این باشد که امور تولید را برونسپاری کند.
این موضوع هم الزاماتی دارد و اگر واقعا قرار به برونسپاری است باید مشخص شود که چه میزان از کارها برونسپاری شوند. متأسفانه از استعدادها و توانمندیهای بخش خصوصی در سازمان کمتر استفاده میشود و توان هنری بخش خصوصی در صداوسیما فقط صرف تبلیغات و آگهیهای تبلیغاتی شده است؛ هــر چنــد در آن بخــش هــم مــا مشکلات و مسائل فراوانی داریم. متأسفانه ما نتوانستهایم با تولیدکننده محتوا در بخش خصوصی به زبان مشترک برسیم و هر چه زودتر باید این کار را انجام دهیم؛ اما از آنجایی که رسانه ملی رسانه رسمی جمهوری اسلامی ایران است و قاعدتا چارچوبهای خاص خودش را دارد، حتما به یکسری نیروهای متخصص درونسازمانی نیاز دارد که بتوانند بخشهای مهمی از سازمان را راهبری کنند.
به نحوی که افق آینده و مبانی انقلاب را مد نظر قرار دهند و در تبیین ارزشها و پیام انقلاب اسلامی ایران از رویکردهای افراطی و سلیقهای پرهیز کنند. در این صورت است که ما میتوانیم از ظرفیتهای جوان در تصمیمسازی، تصمیمگیری، مدیریت و اجرا به نحو مطلوبی بهرهمند شویم.
برنامههای سرگرمیساز تلویزیون که با شبکه نسیم دوران اوجی را سپری کردند، پس از مدتی یکییکی از بین رفتند. امروز تلویزیون در این عرصه بسیار پرکار است و برنامههای پرتعدادتر و البته کمبینندهتری را روی آنتن دارد. بر اساس تجربیات شما، چطور میتوان برنامهسازی در این عرصه را مؤثرتر کرد؟
برنامههای موفق ترکیبی و سرگرمی شبکه نسیم که اشاره کردید، مبتنی بر حضور چهرهها بودند؛ چه در قامت میزبان و مجری برنامه و چه بهعنوان میهمانان برنامه. از یک مقطعی، موضوعی مطرح شد که ما نمیخواهیم خیلی به سلبریتی متکی باشیم و میخواهیم مخاطب را بدون سلبریتیها جذب کنیم. این موضوع از یک جهت درست و از یک جهت غلط است. از این نظر درست است که مدیریت هوشمند هر رسانهای باید از چهرهسالاری یا سلبریتیسالاری پرهیز کند. اگر قرار باشد یک چهره یا سلبریتی برای رسانه خط و نشان بکشد ، به آن معنی است که این آدم ظرفیت چهره شدن ندارد و فرد حرفهای نیست. شما در موفقترین رسانههای دنیا هم میبینید که اگر چهرهای، چارچوب رسانه را به هم بریزد به نحوی عذرش خواسته میشود. در زمان مدیریت من، چهرههای معروفی که امروز افراد بسیار بزرگی در اتمسفر رسانهای و اجتماعی کشور شدهاند، اجازه تکروی و قطبیسازی را نداشتند؛ اما حضور سلبریتیها و استفاده از ظرفیت آنها، چه در ایران و چه در هر جای دیگر جهان، موضوع بسیار مهمی است و اساسا تلویزیون آمده تا برخی از افراد را تبدیل به چهره کند و از ظرفیت و استعداد آنها در جذب مخاطب و انتقال مفاهیم و پیامهای مورد نظر استفاده کند. متأسفانه در اکثر موارد، موضوع سلبریتیسالاری و سلبریتیستیزی با هم خلط شده و این امر باعث شده برخی چهرهها از تلویزیون روی گردانند و به سمت سکوهای اینترنتی بروند .
برخی مالکان سکوها نیز از این خلأ استفاده حداکثری کردند و به قول معروف از آب گلآلود ماهی گرفتند. اینجاست که باید اهمیت تنظیمگری را فراتر از ممیزی بدانیم و در عین احترام به تصمیم و آزادی عمل هنرمندان و چهرهها، نگذاریم فضای دوقطبی در جامعه رسانههای رسمی ایجاد شود .
علاوه بر این، ما باید بتوانیم جریان پول را مدیریت کنیم. گاهی تصور بر این است که ما اگر پول زیادی را تزریق کنیم و منابع مالی را، چه از طریق اسپانسر و چه از طرق گوناگون دیگــر بــه شبکهها تزریق کنیم، برنامه تولیدی موفق میشود. این صحیح نیست. یعنی همانگونه که شما گفتید هزینههای زیادی انجام میشود و توفیقات چندانی را هم به دنبال ندارد.
بنابراین نیازمند مدیریت با ذکاوت و تخصصی هستیم تا هم بتوانیم به شکل متناسب از چهرهها استفاده کنیم و هم برنامههای مؤثری طراحی و تولید کنیم که مؤلفههای جذب مخاطب را داشته باشد .آن زمان هزینهکرد ما جواب خواهد داد .
اساسا آیا صداوسیما در رقابت با پلتفرمها باید راه تازهای برای خودش ایجاد کند و سبک متفاوتی از سریالها و رئالیتیشوها را در دستور کار قرار بدهد یا به رقابت ادامه دهد؟ اصلا رسانه ملی میتواند با شبکه خانگی رقابت کند؟
موضوع پلتفرمها یا سکوها از 6-5 سال قبل مطرح است و همانطور که میدانید بر اساس مکاتبات مختلفی که صورت گرفته و اذنی که مقام معظم رهبری فرمودند و نهایتا به قانون تبدیل شد و مصوبه شورایعالی انقلاب فرهنگی را هم دارد، ساترا به نمایندگی از صداوسیما، مسئولیت تنظیمگری پلتفرمها و محتوای آنها را برعهده گرفته است.
دلیل این موضوع این بوده است که ما باید یک هماهنگی میان رسانه ملی با رسانههای نوظهور یا همان پلتفرمها داشته باشیم. هر کدام از اینها چارچوبهای خاص خودشان را دارند؛ براساس تصمیمگیری که در کشور اتفاق افتاده است، تنظیمگری و سیاستگذاری هر دو موضوع به سازمان صداوسیما بهعنوان یک نهاد حاکمیتی سپرده شده است. اینکه برخی میگویند رقیب نمیتواند تنظیمگر باشد، یکجورهایی سفسطه کردن است! سازمان صداوسیما مرجع است نه رقیب. مثل این است که بگویید چون وزارت بهداشت خود دانشگاه علوم پزشکی و بیمارستان دارد نمیتواند برای بیمارستانهای بخش خصوصی سیاستگذاری کند یا وزارت صمت چون خودش سهامدار برخی صنایع و معادن است، نمیتواند برای صنعت فولاد بخش خصوصی تصمیمگیری و نظارت کند؛ اما اینکه آیا ما درست عمل کردهایم؟
یا چرا درست عمل نکردهایم؟ آیا توان تحلیل درست از اتمسفر رسانهای داشتهایم، آیا مدیریت کارآمدی در این زمینه وجود داشته است، آیا قوانینی کاربردی داشتهایم، متأسفانه در کشور ما قوانینی برای تنظیمگری تصویب نشده است و ساترا بهعنوان یک تنظیمگر پشتوانه اعمال قانون برای تنظیمگری ندارد و پلتفرمها از این خلأ و کمبود سوءاستفاده میکنند.
آیا صرفا فکر کردهایم که تنظیمگری به معنای ممیزی است یا بیشتر از آنکه از روشهای ایجـابی استفـاده کنیـم، از روشهای سلبـی استفـاده کردهایـم و... بیشتـر به خودمان برمیگـردد.
شرایطی که الان در پلتفرمها رخ داده است، این است که صداوسیما نمیتواند خودش را از قضیه مبرا کند و مسئولیتی که بر عهدهاش قرار داده شده را به درستی انجام ندهد.
اگر ما بتوانیم این موضوع را به درستی و با حضور افراد توانمند ، قاطع و خردمند سیاستگذاری و مدیریت کنیم، هم به نفع رسانه ملی است و هم به نفع پلتفرمها و هم به نفع کشور.
اما الان با شرایطی مواجه هستیم که خواهناخواه این دوقطبی ایجاد شده و کوچ هنرمندان تلویزیون به پلتفرمها از چهرههای بسیار شاخص به چهرههای معمولی تلویزیون رسیده است. الان زمان آن است که ما به بخش خصوصی و همچنین ذائقه و میل مخاطب توجه کنیم و البته اگر سکویی گردنکلفتی میکند باید بهطور جدی برخورد کنیم! حاکمیت باید در این رابطه جدی و مصمم باشد.
سازمان صداوسیما معتقد است رقابت بین شبکههای رسمی و سکوهای اینترنتی در راستای تکمیل سبد محتوایی مخاطب است و صداوسیما مکلف است مرجعیت و تنظیمگری خودش را در هر دو حوزه به نحو مطلوب و به صورت متوازن انجام دهد.
مشخصا وضعیت شبکه سوم سیما را چطور ارزیابی میکنید؟ عدهای معتقدند این شبکه به لطف پخش مسابقات ورزشی سرپا است. چقدر با این نظر موافق هستید؟
در مورد شبکه سه، با توجه به اینکه بنده خودم سالها مدیریت آن را برعهده داشتهام، شاید اگر صحبت کنم، شائبههایی ایجاد شود؛ اما بهطور کلی میتوانم بگویم چه زمانی که بنده آنجا مدیر بودهام و چه قبل از من، دورخیز شبکه سه بر مبنای اهدافی که بهعنوان شبکه جوان و ورزش برایش تعریف شده بود، یک شبکه سرحال و مخاطبپسند بود. ریتم و توازنی که شبکه سه داشت را شاید بسیاری از شبکهها نداشتند و سریالهایی که از این شبکه پخش میشد قابلتوجه بودند.
اما در حال حاضر، در شبکه سه برنامههای ورزشی مخاطب وفادار خودشان را دارند و عامل مهمی در موفقیت شبکه محسوب میشوند. الان سریالهای خوبی از شبکه سه و شبکه یک پخش میشوند که میتوانند در جذب مخاطب و رضایت آنان از تلویزیون مؤثر باشند. همچنین شبکه سه توانسته در سالهای اخیر یکی دو برنامه بسیار خوب مذهبی و مناسبتی از جمله «حسینیه معلی» و «محفل» را که در نوع خودشان برنامههای بسیار مؤثر و مهمی بودند، تولید کند که اینها از توفیقات شبکه سه هستند. ولی متأسفانه در سایر ساختارهای برنامهای علیرغم تمام تلاشها و حتی هزینههای سنگینی که برای برخی از برنامهها انجام شده، نتوانسته فضای بانشاط و مخاطبپسندی را ایجاد کند. بنابراین امیدوارم دستاندرکاران این شبکه، با توجه به مأموریتی که دارند و اینکه کانال ورزش تا حدودی پررونقتر از گذشته شده است، تلاش کنند رویکرد شبکه سه این باشد که اگر روزی قرار شد پخش برنامههای ورزشی از شبکه سه گرفته شود، آن موقع مخاطب قرار است چه چیزی را ببیند؟ مردم احساس میکنند برخی اوقات، شبکه سه از آن مأموریت اصلی خودش دور میشود؛ اینکه شبکه سه در موضوعات دینی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری و سرگرمی فعالیت کند، موضوع درستی است. زمان ما هم همین بود، ولی اگر برآیند کلی برنامهها این باشد که مخاطب احساس کند این شبکه دیگر آن شبکه سه که مردممحور و ملتپایه بود، نیست و تبدیل به یک شبکه سیاستزده و گروهی شده است، رضایت عموم مردم کمتر خواهد شد. این آسیب جدی برای رسانه ملی خواهد بود.
اخیرا آقای مهام گفتهاند که در تولید سریال نرگس با مدیران ارشد رسانه هماهنگی انجام نشده است.
بخشی از صحبت آقای مهام صحیح است و بخشی از آن درست نیست. سریال نرگس بـهعنـوان اولین سریال طولانی 80 قسمتی بـه دستـور آقـای مهنـدس ضـرغـامـی و آقای دکتر میرباقری برای پُر کردن ایام فراغت جوانان خصوصا دانشآموزان و دانشجویان ساخته شد؛ اما قرار شد ما قبل از پخش جزئیات این سریال را رسانهای نکنیم.
این سریال در ساعت 11 شـب پخش و از مخاطب بسیار بالایی هم برخوردار شد و آقای دکتر میرباقری معاون محترم وقت سیما در جریان جزئیات این سریال بودند .