اصغر زارع کهنمویی، عضو اسبق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران در کانال تلگرامی خود نوشت:
«تاریخ ایران، تاریخ رواداری است. در این سرزمین، قرنهای متمادی جز در دورههای بسیار محدود، تساهل و تسامح حاکم مطلقالعنان فرهنگ و سیاست بوده. در شهرهای نامآوری مانند بخارا چندین زبان رواج داشته، در چهارگوشه مساجد جامع، همزمان چند مکتب فقهی معارض تدریس میشد.
ایرانیها بزرگترین و مترقیترین سیستم آموزشی تاریخ را فردای استقرار مغولها تاسیس کردند. آنها دیگران را حذف نکردند، در کنار هم زیستند. حتی در اوج فتوحات اسلامی، ادیان غیراسلامی آشکارا به تداوم مناسک مذهبی خود پرداختند. تنوع وسیع زبانی، قومی و مذهبی در ایران، ریشه در رواداری و تساهل نهادینه شده در حیات اجتماعی ایرانیان دارد.
در مقابل، تاریخ اروپا تاریخ خون است. اروپای جدید روی تیغه گیوتینها بنا نهاده شده. خشونت عریان و ستیزهجویی تمامعیار، میراث شوم جریانهای رادیکال در دوران تکوین غربِ مدرن است. پرفسورهای وحشت، همگی مدعی نجات بشریت بودند اما رهاوردی جز قتلعامهای وسیع و خشونتهای سازمانیافته نداشتند.
آنها علاوه بر کشتن همدیگر، میلیونها انسان را در سراسر دنیا به بردگی گرفتند و کشتند و… و در نهایت برای زنده ماندن اجبارا به «قرارداد» تن دادند. اکنون اگرچه آراماند اما هر زمان قرارداد، منافع آنها را تامین نکند، به خشونت شناسنامهدار اروپایی برمیگردند.
از ۲۰۰ سال پیش، ورود ایدئولوژیهای خونین غربی در پوسته میهندوستی، عدالت و… به عرصه سیاسی ایران باعث به هم ریختن ساخت سنتی جامعه ایران شده است. انتلکتوئلها خواستند ایران را همچون غرب مدرن کنند اما نمیدانستند که اروپای مدرن روی شط خون بنا نهاده شده و راه مدرنیه ایرانی از ناسیونالیسم کلاسیکِ وحشی قرن نوزدهمی اروپا نمیگذرد. متاسفانه در فرایند استقرار تقلیدگونه آموزههای ناسیونالیستی، بلافاصله تساهل جایش را به خشونت داد و نتایجی خونین بر جای گذاشت.
توسعهنیافتگی ایران میراث خرابکاریهای روایتهای رادیکال از تاریخ، ملیت، دین و عدالت است. تندروی مرضی است که ایران را همچون خوره از درون تخریب کرده و راه را برای توسعه بسته است. تندرویها اجازه نمیدهد، ایران بر پاشنه منطق بچرخد. اندیشه افراطی از دیوارهای سفارت بالا میرود، جنگ را سالها ادامه میدهد، با برجام مخالفت میکند، فرصتهای توسعه کشور را از بین میبرد، در برابر قوانین عادلانهای مانند حمایت از کودکان، زنان، اقوام و… اشکالتراشی میکند و مدام جامعه را در شرایط بحران قرار میدهد.
رادیکالیسم، ناخواسته جبهه مقابل خود را تقویت میکند. تندروها از ادبیات افراطی یکدیگر تغذیه میشوند؛ بنابراین هیچ رادیکالی با خط میانه، میانهی خوشی ندارد. آنها تلاش میکنند از همدیگر چهرههای مخوف موثر و بزرگ بسازند. مخوفهای بزرگی که به خیال خود میخواهند مردم و کشور را نجات دهند اما آنها با توزیع وسیع ادبیات خشونت و آلوده کردن عرصه عمومی، حق و مصلحت را همزمان تضییع میکنند و بزرگترین آسیب را به مردم و مملکت میزنند.
تندروها حتی به واژهها هم رحم نمیکنند.
همه آنها ناباورانه و با جسارتی عجیب، مدعی اعتدال میشوند اما سوار بر ارابه خشونت، به ذبح حقوق مردم میپردازند. در نزاع بیپایان میان رادیکالها که تلاش میکنند، شرکای اجتماعی و سیاسی زیادی را هم با خود همراه کنند، خط اعتدال و رواداری، آسیب میبیند و زیر آوار ویرانههای تندروی دفن میشود.
میانهروی نه یک کلمه خنثی و تعارفی که یک سبک سیاسی مطمئن و راهگشا است. رواداری در سیاست، زیربنای توسعه است. متاسفانه در دههای اخیر، میانهروی اسم رمز توزیع قدرت میان سهامداران شده و به جای حل مساله، به شیوهای برای حذف چهرههای راهگشا و برکشیدن کوتولههای سیاسی بدل شده است. نافهمی و کجفهمی اعتدال، مهمترین دلیل اقبال بلند تندروها است.
دولت پزشکیان فرصتی نادر برای عبور کشور از روایتهای رادیکال است. پروژه وفاق باید بتواند در حوزههای مختلف، میانهروها را برکشد و افراطیها را کنار بزند. وفاق صرفا انتصاب نمایندگان گروههای سیاسی متعارض در مناصب مدیریتی دولت نیست (که آن هم خوب است)؛ یک ماموریت مهمتر وفاق، افزایش مفاهمه و کاهش تنش در عرصه عمومی است.
ریاست جمهوری مردی که تمامقد به وفاق معتقد و مقید است، نباید به یک پیکنیک کوتاهمدت تبدیل شود، باید بنیاد اندیشه وفاق چنان نهادینه شود که ایران را برای همیشه از خطرات تندروی برهاند. ارکان مختلف دولت باید در میانه نزاعهای گوناگون اجتماعی از خط میانهروی حمایت کنند، خط سومی که منطقپذیر، دلنگران، خشونتپرهیز، جامعنگر، حقطلب و مصلحتفهم هستند و مسئولانه عمل میکنند. وفاق اگر بتواند ایران را از افراطگرایی تخلیه کند و آن را به مدار تاریخی خود بازگرداند، کار بزرگی برای توسعه انجام داده است.
ضرورت مقدماتی وفاق این است که معاونان، وزرا، استانداران و مدیران کل، خود را به سیاق رییسجمهور مقید به رعایت وفاق کنند. اولا در عرصه اجرایی، مدیران اصولگرای دولت از نیروهای اصلاحطلب استفاده کنند و نیروهای اصلاحطلب با اصولگراها کار کنند. ثانیا «مردم» را ببینند آنها باید بدانند که نماینده همه مردم با همه سلایق هستند. ثالثا از دست دادن با رادیکالها بپرهیزند. رادیکالها نماینده مردم نیستند. دشمن اصلی جامعه باز، افراطیگری است.
چند لایه عمیقتر از مسایل اجرایی، فردای اتمام فصل انتصابات، دولت باید بتواند وفاق را به خانههای مردم ببرد. راهکار سهلِ ممتنع آن، تولید محتوای مبتنی بر رواداری توسط دستگاههای عریض و طویل فرهنگی دولت است. ابزارهای فرهنگی اولا نباید در دست رادیکالها قرار بگیرد، ثانیا باید برای «همه مردم» محتوا تولید شود و ثالثا محتوای تولید شده باید بر مدار وفاق و میانهروی باشد. در دولت پزشکیان، ترویج رواداری باید مهمترین دستور کار سینما، رسانه، دانشگاه و مدرسه باشد. باید مردم را به گفتگو و همکاری با مخالفان خود عادت داد. نیروهای سیاسی در ردیف اول آزمون وفاق قرار دارند.
ایران باید به شکوه خود برگردد شکوه ایران اما، در گرو گرویدن به ناسیونالیسم باستانگرای بیجاساز نیست. شکوه تاریخی ایران در بازگشت به سنت سیاسی و فرهنگی نیاکانمان در تساهل و رواداری است. آنها با زبانها، گویشها، فرهنگها، عقاید، مذاهب، ادیان و طبقات اجتماعی مختلف، هزاران سال در اوج تساهل و رواداری در کنار هم زیستهاند.
غربی که اکنون در سایه قرارداد به آرامش رسیده است، از ناسیونالیسم ویرانگر قرن نوزدهمی عبور کرده و به رویکردی گرویده که صدها سال در سنت سیاسی ما ریشه دارد. ما سنتهای خود را رها کردهایم و دنبال اندیشههایی هستیم که قرنها در غرب جوی خون راه انداخته است. از غرب درس بگیریم، از تاریخ تسامح ایران یاد بگیریم و به رواداری برگردیم. آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد. به هویت خود برگردیم، به ایران برگردیم، به ایران آرام قرون میانه که مردمی به هزار رنگ و زبان، در کوچه پس کوچههای اعتزال، رویاهای ما را زندگی میکردند.»
منتشرشده در هفتهنامه صدا، سال ۲۵، شماره ۲۰۸، صفحه ۲ (شنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۳)
انتهای پیام