همشهری آنلاین- علیالله سلیمی: کتاب زندگی هر یک از شهدای مدافع حرم سراسر درس است و الگو برای نسلهای امروز و آینده و شهدا، این قهرمانان ملی، اسوه مقاومت در زمانه ما هستند. یکی از این شهیدان، مهندس مرتضی عبدالهی است که کتاب «هواتو دارم» به قلم محمدرسول ملاحسنی گوشههایی از زندگی و رشادتهای این شهید را روایت میکند. این کتاب که از سوی انتشارات شهید کاظمی منتشر شده، از دوازده فصل تشکیل شده و قصّه زندگی شهید مهندس مرتضی عبدالهی است که از سال ۱۳۸۵ شروع میشود و در سال ۱۳۹۷ تمام میشود؛ روایت دوازده سال از زندگی پُرپیچوخم و مملو از لحظههای ناب یک قهرمان. داستان از یک خواب شروع میشود؛ خوابی که سرچشمه تغییرات اساسی در یک انسان است؛ خوابی که همسر او قبل از ازدواجشان میبیند و تحوّل عجیبی را در او ایجاد میکند. به تازگی از تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «هواتو دارم» همزمان با روز قهرمان ملی رونمایی شده و این اثر در فهرست آثار پرمخاطب ادبیات پایداری قرار گرفته است. با محمدرسول ملاحسنی درباره این کتاب گفت و گو کردهایم.
- پیش از تالیف کتاب «هواتو دارم» تا چه اندازه سهید مرتضی عبدالهی را میشناختید و اصلا چطور شد تصمیم گرفتید کتاب زندگی این شهید را بنویسید؟
من پیش از نوشتن این کتاب، دو عنوان کتاب درباره شهدای مدافع حرم نوشته بودم؛ کتاب«یادم باشد» درباره شهید حمید سیاهکالی مرادی و کتاب «کاش برگردی»درباره شهید ذکریا شیری که هر نفر این شهدا، همشهریهای من (قزوینی) بودند. اصلا من با شهید سیاهکالی رفاقتی داشتم. ولی شهید عبدالهی را اصلا نمیشناختم. در واقع قهرمان و موضوع کتاب را نمیدونستم که مثلاً در تهران مزاری هست و به مزار خاکی معروف است و این شهید با یک همچین شخصیتی وجود دارد. از آن موقع که کتاب «یادم باشد» منتشر شد و رهبر معظم انقلاب نسبت به این کتاب لطف داشتن و در یکی از سخنرانیهایشان آن را مطرح کردند، خیلیها تماس میگرفتن و سوژه های مختلف معرفی میکردند. حالا از خانوادههای شهدا و دوستان شهدا. من چون درگیر کتاب دوم بودم بیشتر حواسم به آن بود که به سرانجام برسانم. اواخر کار کتاب دوم بود که تلفن من زنگ خورد و همسر شهید عبداللهی با من تماس گرفتند و شهید را معرفی کردند. گفتند در تهران مزار شهید معروف است و شهید راه قدس بوده و نیروی حاج قاسم سلیمانی بوده است. چون این تماسها برایم خیلی تکرار شده بود، برایم سوال شد که چرا ایشان به من زنگ زده است. در تهران همه اساتید هستند و نویسندههای خیلی زیادی هستند که میتوانند راحتتر این کار را انجام دهند. بعد ایشان خاطرهای تعریف کرد که در واقع آنجا نقطه طلاقی بین کتاب «یادت باشد» و کتاب «هواتو دارم» شد. ایشان گفتند ما همسران شهدای مدافع حرم معمولاً چهار پنج روز اول ماه صفر که میشود ایام شهادت حضرت رقیه(س) در قالب کاروانی میرویم حرم حضرت زینب(س) در سوریه و در حرم حضرت زینب(س) و حرم حضرت رقیه (س)خادم میشویم. هم زیارت میکنیم هم آنجا کمک میکنیم و زائران را راهنمایی میکنیم. یه گروه چهل، پنجاه نفری از همسران شهدای مدافع حرم. گفت من در آن کاروان رفته بودم سوریه. روز دوم و سوم بود که مشغول کمک زائان بودم. داشتم زائران را راهنمایی میکردم. یک دفعه چشمم به خانم سیاهکالی، راوی کتاب«یادم باشد» افتاد. رفتم جلو و حال و احوال کردم و گفتم خیلی خوشحال شدم و تو این فضا بودیم که گفتند من مستند زندگی شما را با آقا مرتضی نگاه کردم و خلاصه خیلی ابراز خوشحالی کرد که بالاخره تو این فضا همدیگر را دیدیم و از این صحبتها. حرف ما کشید به کتاب و من گفتم بعد از شهادت آقا مرتضی، کتاب شما را خوندم، خیلی کتاب خوبی بود و بعد همسرش پیشنهاد داد اگر خوشتان آمده میتوانم شما را وصل کنم به نویسنده آن کتاب و شماره نویسنده را بدهم که کتاب شهید عبداللهی را هم همان نویسنده بنویسد. آن جا شماره را گرفته بودند و بعد هم که برگشته بودند ایران و این تماس برقرار شده بود. من خودم عنایت حضرت زینب(س)میبینم. حالا همچین دیداری درآن فضا انجام شده وبعد آشنایی صورت گرفته است. احساس کردم واقعاً خود حضرت زینب(س) این سوژه را فرستاده و دیگر با توجه به اینکه سخت هم بود، بعد مسافت بود. بعد دقیقاً افتاد تو ایام کرونا و رفت و آمدها خیلی سخت بود. جادهها بسته بود. ولی با همه سختیها سه سال هم زمان برد چون خیلی پروژه خاص و سنگینی بود ولی الحمدالله کارهای کتاب انجام شد و نهایتاً هم منتشر و در نمایشگاه کتاب تهران رونمایی شد.
- سیر زندگی و شخصیت شهید مرتضی عبدالهی چه ویژگیها، مراحل و فراز و نشیبهایی داشت که احساس کردید نوشتن آن میتواند برای مخاطبان و جوانان امروزی قابل توجه و اثرگذار باشد؟
شهید عبداللهی میشود گفت دو تا زندگی متفاوت داشته است؛ یک زندگی قبل از ارتباطش با مسجد صفا است. یک جوان خیلی امروزی و اهل تفریحهای خاص و یک تیپ خاص و با رفقای خیلی خاص خودش بوده است. بچه منطقه نظام آباد در آن فضا بزرگ شده و یه داش مشتیگری خاص خودش را دارد ولی از زمانی که ارتباط برقرار میشود و مدرسه صفا میاد بعد جزو مسجد صفا میشه کلاً نگاهش به زندگی و اولویت هاش و گفتمانش تغییر میکنه. زیر نظر اساتید اخلاق خوبی که در مدرسه بودند و تو مدرسه بودن کم کم در واقع نگاهش عوض میشه. مرتضی دیگری را ما در سالهای آخر زندگیشون میبینیم البته روایت کتاب، روایت خطی است؛ چون به زبان همسرش شهید هم هست و راوی کتاب همسر شهید عبداللهی است، آن فراز و فرودهایی که تو زندگی داشتن و نوع آشنایی شان و دو تا فرهنگ مختلف، دو تا خانواده متفاوت، اختلافاتی که وجود داشته سر موضوعات مختلف تا نهایتاً ایشان ازدواج میکنند. بعد تازه می رود سربازی. بعد می رود دانشگاه. بعد دنبال شغل میگردد. شغلهای مختلف را امتحان میکنند و نهایتاً حالا وارد نیروی قدس سپاه میشوند. آن سه سال آخر زندگیشان که بحث های در واقع نیروی قدس و حالا حضور در سوریه و نهایتاً شهادت ایشون توی سال ۹۶ اتفاق میفتد کتاب در واقع روایت ۱۰ سال زندگی مشترک با فراز و فرودهای این زندگی با نگاه به اینکه بتوانیم سبک زندگی را برای نسل جوان امروزمون روایت بکنیم است. من فکر میکنم امروز نوع گفتمان شهدای مدافع حرم، سبک زندگیشون، مرامشون، منششون از این جهت که شهدایی بودند که تا همین اواخر بین ما زندگی میکردند، تو همین جامعه بودند، در واقع در فضای امروزی جامعه ما به این تعالی رسیدن از این جهت برای نسل جوان و برای مخاطبهای ما همذات پنداری با این شهدا خیلی راحتتر است. خیلی ها این فضا را دارند یا حداقلش اینه که در واقع وقتی داستان رو میخونن این پس ذهنشون هست که بالاخره این شهید تو همین فضا داشته زندگی میکرده، تو همین فضا هیئت میرفته، خرید میرفته، عروسی کرده، تو فضای مجازی بوده است. شهید ۵ سال ۶ سال پیش است. برای همین خیلی راحتتر میشه ازشون الگو گرفت، نوع نگاهشون، نوع منششون، سبک زندگیشون دقیقاً اون چیزی که خب ما دنبالش هستیم. در خصوص شهدای مدافع حرم به نظر میرسه که در واقع خیلی راحتتر میشه این ارتباط را برقرار کرد و این الگوگیری را انجام داد.
- به نظر شما، نوشتن زندگینامه شهدای مدافع حرم تا چه اندازه میتواند به غنای ادبیات پایداری کمک کند؟
بعضیها نگاهشان به ادبیات پایداری این است که فقط باید ما راوی حماسه باشیم اما حضرت آقا یه نکتهای دارند که حالا تو مقدمه کتاب هم بهش اشاره شده، حضرت آقا میگن که شهادت یا اون حماسه را یه نوعی تشبیه میکنند به قله و بعد میگن که خب اون حماسه، اون لحظاتی که دیگه شهید از دنیا می بره و وارد معرکه جنگ میشه با دشمن پیکار میکنه، زخمی میشه، شهید میشه، اینا خیلی خوبه اینا باید حتما روایت بشه اینا باید حتماً تصویرسازی بشه تو ذهن مخاطب ولی ایشون تاکید میکنند که این قله یک دامنهای داره و ما برای رسیدن به اون قله باید این دامنه رو طی بکنیم. این دامنه روایتش خیلی مهمه و بعد هم تاکید میکنند و میگویند که برای رسیدن به این دامنه یا مسیری که شهید رفته تا به اینجا به خوبی روایت بکنی باید برویم سراغ پدران شهدا و مادران شهدا، همسران شهدا و نوع زندگی پشت جبهه اینها رو روایت بکنیم. وقتی از این نگاه و این منظر به ادبیات پایداری نگاه میکنیم میبینیم که از قضا شهدای مدافع حرم اکثریتشون زندگیهای پشت جبههشونه خیلی پررنگه. حالا شهید عبداللهی شاید مثلاً سه چهار دفعه رفته سوریه یه برههای از زندگیش رو درگیر موضوع مدافعان حرم بوده ولی مثلاً ما شهید سیاهکالی رو داریم که کلا ۱۱ روز تو سوریه بوده و اساساً این آدم جنگ نرفته قبلش کلاً ۱۱ روز هم تو جنگ بوده و خب حالا توی یه مرحله از عملیات این شهید به شهادت میرسه. اگه ما بخوایم فقط اون ادبیات پایداری رو مختص زمان جبهه و جنگ و در واقع اون حماسه سازی آخر این شهید محدود بکنیم، طبیعتاً از این شهید نمیشه دیگه چیزی گفت با توجه به اون سختی هایی که حالا روایتهای سوریهای ما داره که خب خیلی از موضوعاتشم شاید هنوز محرمانه است. هنوز ناگفته داره هنوز معلوم نیست دقیقاً ما نحوه حضورمون نوع حضورمون مدل حضورمون تو سوریه چطور بوده میخوام بگم که اگه قرار باشد محدود بکنیم به اون فضا شاید خیلی از این شهدا اصلاً دیگه نشه ازشون روایتی داشت ولی حضرت آقا تاکید میکنن میگن که فقط قله نیست اون دامنه رو هم باید روایت کرد. حالا در «هواتو دارم» هم ما این دامنه رو بیشتر میبینیم یعنی اینکه شهید قبل از شهادتش قبل از اعزام به سوریه چه شکلی بوده چطور بوده چه اولویتهایی داشته است. این اولویتها رو وقتی کنار همدیگه میچینیم میبینیم که به یه سبک زندگی و یک پازلی تکمیل میشه که ما یه مسیری رو میبینیم که این مسیر رو وقتی انسان توش میفته شروع میکنه. انگار کم کم به واسطه اون برکت نام شهید شبیه اون شهید میشیم. به قول حاج قاسم تا ما مثل شهیدان زندگی نکنیم شهید نمیشیم. این کتاب یه سبک زندگی و یک روایتی برای اینکه ما چطور شهیدانه زندگی بکنیم. چه اولویتهایی داشته باشیم. چی برامون مهم باشه رو چی وقت بزاریم رو چیا حساس باشیم که بتوانیم کنار یه زندگی با نشاط با معنویت یه زندگی متعالی رو داشته باشیم.
- محتوا و پیام نهفته در کتاب «هواتو دارم» برای مخاطبان امروزی ادبیات چه رهاوردی میتواند داشته باشد؟
محتوا و پیام نهفته در کتاب هواتو دارم، همون چیزی است که گفتم یعنی اصلا هدف من از روایت این زندگی پشت جبهه بیان سبک زندگی است. من فکر میکنم حالا تو مقدمه کتاب کسی که این کتاب را با دقت بخونه شاید بیش از ۸۰ تا نکته اخلاقی یا درسنامه بتونه از این کتاب در بیاره. این درسنامه میتونه در واقع یک الگو باشه. یک زندگی جدید رو به ما هدیه بده که ما ببینیم مثلاً شهید توی موضوع احترام پدر و مادر نوع نگاهش چی بوده. چقدر سر این موضوع حساس بوده یا چرا این همه اصرار داشته برای اینکه ارتباطش با مسجد حفظ بشه. در اوج شلوغی کار در اوج اون فضاهای زندگی خودش ولی این ارتباط رو قطع نمیکنه. این ارتباطها براش مهمه. موضوعیت داره. اینا کنار همدیگه به ما یک منشی را میده یک روشی رو میده که این روش میتونه در واقع تو زندگی ما قطعاً اثرگذار باشه یعنی در واقع میشه گفت پیام این کتاب روایت یک سبک زندگی است که به ما کمک بکنه که ببینیم که یه آدمی که همه مدل تفریح رو تجربه کرده، از پاراگلایدر بگیرید تا جت اسکی تا نمیدونم غواصی تا کویرنوردی، همه مدل تفریح و امکانات رو شهید عبداللهی داشته ولی در عین حال میبینیم که برای اینکه خودش زندگی خودش را مدیریت بکنه یه مدت با خانمش میگن ترشی درست میکنند و میفروشند تا کسب درآمد کنند یا مدتی میره ضایعات میفروشه یعنی عارش نمیاد. ما وقتی زندگی رو میخونیم این درس ها را از این شهید میگیریم که بابا میشه یه زندگی خیلی خوبی داشت، به تفریح هم رسید، اقتصاد درست کرد، ضمن اینکه حالا به عنوان اولویتها و اون آرمان هم فکر کرد و نهایتاً برای اون آرمان جان فدا کرد. این به نظرم قشنگی و زیبایی این کتاب است.
- با توجه به جهانبینی و شخصیتی که شهید مرتضی عبدالهی داشت، به نظر شما کتاب زندگی او تا چه اندازه در تربیت نسل جدید جوانان انقلابی موثر است؟
حالا کنار همه درسهایی که تقریباً میشه گفت تو زندگی شهدا مشترک و در واقع شاه کلیدهای مشترک است. مثل ارتباط با پدر و مادر، احترام پدر و مادر، ارتباط با خدا، قرآن، نماز و نمیدونم ارتباطات اجتماعی. تو این فضاها همه شهدا مشترک اند اما شهید عبداللهی چند تا خصلت خاص داره یعنی در واقع یه سری اخلاق های خیلی خاصی داره که این اخلاق ها به نظرم شاید خاص ایشونه و درسی است که ما مثلاً یاد الگو بگیریم. یکی از مهمترین نکاتی که ایشون داره اینه که نسبت به دیگران بی تفاوت نیست. نسبت به جامعه، نسبت به دوستاش، رفقاش. مثلاً اگه بخوام مثال بزنم ایشون وقتی داشته میرفته برای پیاده روی اربعین، خانمش میگه که خب برو یه چهار پنج تا رفیقی که همراه مثل خودت فکر می کنن برای همراهی در این سفر انتخاب کند که سفر سخت نگذره بهت، آدمای شبیه به خودت ببر ولی شهید عبداللهی میره اتفاقا پنج شش نفری رو با خودشون میبره که اصلا هیچ شاید سنخیتی حتی به موضوع اربعین ندارند، آدمایی که شاید این موضوع را شاید زیادم قبول نداشته باشند و بعد میگه که من اینا رو اتفاقاً میخوام ببرم که این فضا رو ببینن از نزدیک، تجربه بکنن چون اگر من نبرم کسی دیگه اینا رو شاید نبره هیچ وقت و بعد اتفاقاً اینا وقتی برمیگردن میگن که ما فکر میکردیم مثلا اربعین سفر کربلا سخته ولی با مرتضی رفتیم چقدر بهمون خوش گذشت. چقدر هوای ما رو داشت. اصلاً این سفر جزو بهترین سفرهای ما شد. میخوام بگم یعنی این خصلت شهید مرتضی عبداللهی که براش اطرافیانش مهم بوده، دوستاش مهم بودن، آدمایی که بالاخره باهاشون در ارتباط بوده مهم بودن، وقت میذاشته براشون. این فکر میکنم جزو خصلت های خاص شهید عبداللهی است که میتونه درسی برای ما باشه. در واقع به ما کمک بکنه که ما هم مثل ایشون حساس باشیم نسبت به جامعه، نسبت به اطرافیانمون، دوستانمون و اینجور نباشه که فکر کنیم حالا من چون آدم خوبیم دیگه پس کفایت میکنه نه شهدا اینجوری نبودن، شهدا زندگی خودشون آدمای خوبی بودن سعی میکردن جامعه رو خوب کنن، دوستانشون رو به حرکت وادارند.
- جایگاه امروزی و همچنین چشم انداز ادبیات مقاومت را، با توجه به شرایط کنونی منطقه و موقعیت محور مقاومت، چگونه ارزیابی میکنید؟
از اونجایی که شهدای مدافع حرم ما اعضای یک لشکر بین المللی بودند و کیلومترها دور از وطن و حتی کشور خودشون داشتن میجنگیدن و این حماسه رو میآفرینند، به نظر من از این جهت و از این نگاه اینها در واقع پایه ریزهای یک مکتبی شدند که این مکتب جغرافیا نمیشناسد. در واقع حتی می خوام بگم که شیعه و سنی نمیشناسد. کنار آدم های مختلف این شهدا اومدن یک جبهه واحد را تشکیل دادند. اتفاقاً وقتی شهید عبداللهی از یکی از اعزامهاشون برمیگردن از سوریه، وقتی دارن تعریف میکنن از آنجا میگن یکی از سختی های ما اینه که داریم با آدمهایی همراه هم میشیم که حتی زبان همدیگه رو نمیدونیم یعنی مثلاً من ایرانیام، فارسم، یکی افغانستانیه، یکی پاکستانی، یکی عرب لبنانه، یکی سوریهایه، یکی عراقیه. میگه ولی حسهامون مشترکه، هدفمون مشترکه. میخوام بگم یعنی اگر ما ادبیات مقاومت رو و ادبیات پایداری رو تو این فضا و این سبک ببینیم که این ادبیات یه اصولی داره، یک آرمانهایی داره یک نقشه خاص خودش رو داره که تو این نقشه نه جغرافیای کشوری میاد نه ملیتی میاد نه زبانی میاد نه حتی دینی میاد یه آرمانهای مشترکی که نشون میده که برای اون آرمان مشترک میشود با آدمهایی همراه شد که حتی زبانشون رو هم متوجه نشد ولی برای یک هدف بجنگی و این به نظرم یکی از نقاطی است که قطعاً توی محور مقاومت و آینده کشورهای حوزه این ادبیات میتونه خیلی راهگشا باشد. شاید الان ما برامون ملموس نیست یا برای خیلی از افراد جامعه ما که اگر واقعاً شهدای مدافع حرم نبودن به قول رهبر معظم انقلاب باید در کرمانشاه و همدان با اینها می جنگیدیم. اون قدر و منزتی که این شهدا دارند که تو غربت توی یه فضایی که شاید پشت سرشون هم خیلی حرفها زده میشد میروند غریبانه میجنگن، حضور پیدا میکنن، یه لشکر بزرگ را شکل میدن، یه سنگر مقدم رو درست میکنن برای اینکه این مقاومت شکل بگیره قطعاً این توی پس زمینه بعدی ما تو ذهنش خواهد آمد که واقعا چه آرمان بزرگی چه هدفی باعث شده که یکی مثل مرتضی عبداللهی از همه رفاه زندگیش از همسرش از خانوادهاش بگذره بره یه جای غریبی مثل سوریه مجاهدت کنه و به شهادت برسه. این سوال و جوابش به نظر من میتونه آینده ادبیات مقاومت رو در در واقع این گستره وسیعی از مقاومت و این جبهه بزرگ مقابله با استکبار، نسل های بعدی را تربیت بکنه که بیان تحقیق بکنند، پژوهش بکنند و ببینند که واقعا میشود در کنار همه اون خوشی های زندگی رفت و اینجوری حماسه آفرید. از وطن از آرمان از اون اصولی که ما دنبالش هستیم دفاع کرد.
- اخیراً و همزمان با روز قهرمان ملی، از تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «هواتو دارم» رونمایی شد. به نظر شما همزمانی این دو موضوع؛ مناسبت روز قهرمان ملی و مراسم رونمایی از کتاب تالیفی شما که درباره زندگی یک شهید مدافع حرم است، از چه جهاتی اهمیت دارد و میتواند اثرگذار باشد؟
روز قهرمان ملی روز پایان داعش است. همون قولی که شهید سلیمانی میدن و از قضا شهید عبداللهی جزو آخرین نفراتی هست که قبل از این واقعه تاریخی به شهادت میرسند. یعنی یک هفته قبل از این اتفاق یعنی تقریبا میشه گفت جزو آخرین شهدای ما هست که درگیری با مستقیم با داعش به شهادت میرسه. روزِ فکر میکنم ۲۳ آبان یعنی دو سه روز قبل. از این جهت به نظر میرسه که شهید عبداللهی یکی از اون شهدایی است که کمک میکنه به حاج قاسم سلیمانی برای اینکه حرفی که حاج قاسم سلیمانی ماه قبلش زده بود که با ما تو دو ماه آینده پایان داعش را اعلام خواهیم کرد. شهید عبداللهی و قطعاً همه این شهدا شهدای قهرمان ملی ما هستند. اینا قهرمانهایی هستند که هیچ وقت فراموش نمیشن. فداکاریشون، نوع حضورشون، نوع دفاعشون از کشور. اینها با کمترین امکانات بدون هیچ توقعی از همه چیز خودشون گذشتند و در یک کشور غریب دفاع کردند. این شهدا حرف حاج قاسم رو حرف ولی خودشون میدونستند، مطیع بودند، پیگیر بودند و همشون این خصلت رو داشتن که خودشونو سرباز ولایت میدیدند و میخواستند اون قولی که حاج قاسم به حضرت آقا داده بودن رو عملی بکنن و عملی هم کردند و پای این حرفشون تا پای جان موندن، از جمله شهید عبدالهی وقتی سفره شهادت جمع میشده این شهید به شهادت رسیده است. ایشون وصیت کرده که برای من سنگ مزار نذارید به احترام حضرت زهرا و قبر مخفی ایشون. وصیت میکنه میگه که برای من سنگ مزار نذارید و الان خب مزارش توی قطعه ۲۶ مزار شهدای تهران معروفه به مزار خاکی که یه نشانهای است خود همین موضوع. چقدر ادب داشتن نسبت به حضرت زهرا، چقدر ارادت داشته، چقدر محبت داشته که دوست نداشته که کنار مزار گمشده حضرت زهرا شرمسار و شرمنده قبر گمشده بیبی سادات باشه.