فرارو: "مارک نایلر"، نویسنده نشریه "اسپکتیور" در گزارشی، به طور خاص به این سوال پرداخته که ایا افراد به معنای واقعی کلمه میتوانند در یک زبان خارجی به تسلط برسند و ادعای سلیس بودن در قالب آن را مطرح کنند یا خیر؟ نایلر به این گزاره اشاره دارد که خودِ او بیش از ۱۰ سال است که در اسپانیا زندگی میکند و این تصور را دارد که به زبان اسپانیایی مسلط است با این حال، گاهی اوقات یک اتفاق کوچک میافتد و به او اثبات میکند که چنین نیست. نایلر معتقد است یادگیری یک زبان خارجی و در عین حال، ادغام فرهنگی در کشور و جامعهای که به آن زبان صحبت میکنند از اهمیت فراوانی برخوردار است و باید دوشادوش یکدیگر مورد توجه باشند.
به نقل از نشریه اسپکتیتور؛ چند هفته قبل، وقتی در یک رستوران در شهر اتوکرای اسپانیا بودم میخواستم نوشیدنی بخورم. پیش خدمت در جریان سِرو کردن سفارشم، سوالی را از من پرسید که من متوجه نشدم. از این رو، من از او خواستم که بار دیگر تکرار کند آنچه را که گفته است. پس از بار سوم، من هنوز متوجه نشده بودم که منطور او چیست و چه میخواهد بگوید. پیش خدمت رستوران یک لهجه غلیط آندولسی داشت و خیلی تند صحبت میکرد. با این حال، ما معمولا بدون هرگونه مشکلی با دیگران ارتباط میگیریم.
یک شخصیت محلی هم وجود دارد که ما او را "گامی" مینامیم. وی در خیابانها پرسه میزند و از مردم سیگار و پول خُرد میگیرد. من حتی یک کلمه از صحبتهای او را هم متوجه نمیشوم. مثلا فقط وقتی او میگوید: یوریتو (به اسپانیایی یعنی یکم یورو) یا سیگاریلو (سیگار)، میفهمم که او چه میگوید. من ۱۰ سال است که در اسپانیا زندکی میکنم و کاملا برایم عجیب است که هنوز نتوانسته ام علی رغم تلاش فراوان، در زبان اسپانیایی به مهارت کامل برسم. حس میکنم واقعا دچار یک پَسرفت بزرگ هستم.
من تسلط خودم به زبان اسپانیایی را چه از منظر درک مطلب و چه صحبت کردن، در سطحی بالا و حرفهای ارزیابی میکنم. با این حال، اتفاق اخیری که برای من در رستوران رخ داد این هشدار را به من داد که من هنوز کمی با تسلط کامل به زبان اسپانیایی فاصله دارم و نمیتوانم ادعا کنم که به طور کامل به این زبان اشراف دارم. بر اساس آنچه نهاد موسوم به "چهارچوب مشترک اروپایی برای زبان" مطرح کرده، یک زبان آموز به بالاترین سطح یادگیری و تسلط به یک زبان میرسد وقتی که هر چیزی که شنیده و یا خوانده میشود را به راحتی درک کند یا در عین حال بتواند ساختارهای پیچیده و متمایز زبانی را هم به خوبی ادراک کرده و استفاده کند.
من خیلی چیزها را در زبان اسپانیایی میفهمم با این حال، گاهی اوقات این فراینده راحت نیست و بعضی وقتها که به هیچ عنوان آسان نیست. زمانی که از صحبت کردن بحث میشود، گرامر نقطه ضعف اصلی من است. من زبان اسپانیایی را در مدرسه یاد نگرفته ام و صرفا در چند کلاس زبان در گرانادا شرکت کردم. البته که من در خیابان و از طریق تعامل با دیگران و همچنین خواندن بیلبوردها و با استفاده از نرم افزارهای آموزش زبان نیز سعی داشته ام توانمندیهای خود در زمینه تسلط به زبان اسپانیایی را تقویت کنم. من دو دوست صمیمی داشتم که از طریق آنها هم توانستم چیزهای زیادی از زبان اسپانیایی یاد بگیرم. با این همه، همانطور که پیشتر هم گفتم من هنوز در بخش گرامر با مشکلات زیادی دست به گریبان هستم.
یکی از معیارهای مهمی که در مورد تسلط افراد به یک زبان خارجی مطرح میشود این است که فرد تلاش نکند تا به زبان دیگری صحبت کند بلکه کلمات و زبان از درون او به بیرون پرتاب شوند و او به معنای واقعی کلمه به زبانی که استفاده میکند مسلط باشد. وقتی شما مثل من آگاهی زیادی به یک زبان خارجی دارید، اما روان و سلیس نیستید، مولفههای زمینهای میتوانند همچنان این حس را به شما بدهند که انگار شما هنوز یک زبانآموز تازه کار هستید.
موضوعات مورد بحثی که چندان برای شما آشنا نیستند، مشاجرات یا موقعیتهای استرسزا، صحبت با گوشی تلفن همراه، لهجههای مختلف، و بحثهای گروهی که در قالب آن افراد در مورد یکدیگر صحبت میکنند، همگی سختیهای مختلفی را برای انسانها ایجاد میکنند. تسلط و سلیسبودن در یک زبان تا حد زیادی شما را در برابر چالشهای زمینهای محافظت میکند.
ادارک بی عیب و نقص یک زبان خارجی، تسلط گرامری به زبان، و همچنین اشراف به دایره واژگان گسترده، همگی در تقویت تسلط شما به یک زبان خارجی کمک میکنند و میتوانند زمینههای مساعدی را برای سلیس و روان شدن شما در آن فراهم سازند. اگرچه این مولفهها نمیتوانند کسب مهارت تسلط کامل به یک زبان خارجی را تعریف کنند. اینکه شما چطور صحبت میکنید هم مهم است.
بنا بر آنچه "لغت نامه زبان شناسی کاربردی" مطرح میکند، صحبت کردن زمانی روان و سلیس است که طبیعی و عادی باشد و انسانها همچون افراد بومی: مکث کردن، ریتم، زیر و بم صدا، تاکید، و استفاده از از دیگر امکانات زبانی را به نمایش میگذارند. اگر از این منظر به ماجرا نگاه کنیم، تسلط من به زبان اسپانیایی زیاد است یا میتوان گفت نزدیک به خیلی خوب است.
وقتی راحت باشم میتوانم خیلی سریع صحبت کنم و در این زمینه در ذهنم شروع به ترجمه کردن کلمات نمیکنم. البته که لهجه ام بلافاصله این حس را در دیگران ایجاد میکند که من یک اسپانیایی نیستم با این حال، اسپانیاییها وقتی صحبت کردن من را میبینند مرا تحسین میکنند. باید توجه داشته باشیم که من سال هاست در اسپانیا زندگی میکنم و از نظر فرهنگی در این کشور غرق شده ام.
خواهرم نیز در اسپانیا زندگی میکند و یک مرتبه به یکی از دوستان اسپانیایی گفته بود که او در صحبت کردن به زبان انگلیسی وضعیت خوبی دارد. با این حال، جالب است که دوستش به او گفته بود که "تو وقتی صحبت میکنی انگار یک دهقان هستی" (اشاره به تسلط بالا به زبان اسپانیایی). این یک تعریف خیلی بزرگ و مهم است و موجب ذوق زدگی خواهرم شد.
ادغام فرهنگی خود نیازمند آشنایی با راههای غیرمتعارفی است که کلمات و عبارات در قالب آن مورد استفاده قرار میگیرند. چند سال قبل، وقتی در حال تماشای قفسههای خالی یک مغازه بودم، صاحب آن به سراغم آمد گفت و به اسپانیایی گفت که چه کار میکنی؟ من نیز در پاسخ با لکنت فراوان گفتم واضح نیست؟ دارم خرید میکنم. این در حالی است که آن اسپانیایی در وقاع از من پرسیده بود که چه خبر؟ پاسخ به این سوال خیلی ساده است: "همه چیز خوب است، ممنونم! ".
زبان اسپانیایی با زبان انگلیسی تفاوتهایی جالبی دارد. مثلا وقتی دو نفر آشنا به هم در خیابان میرسند، میگویند بعدا میبینمت! این یعنی مکالمه قبل از اینکه آغاز شود به پایان میرسد. اما در زبان انگلیسی ما سلام میکنیم و میخواهیم بحث را شروع کنیم. شاید این موارد به ظاهر غیرمهم به نظر برسند با این حال، توجه به آنها در حوزه تسلط فرهنگی که معطوف به یادگیری و سلیس شدن در یک زبان است، از اهمیت زیادی برخوردار است. موضوعی که اگر رخ ندهد در روند یادگیری زبان هم چالشهای جدی را به وجود میآورد.