شفقنا_ جام جم نوشت: در این روزها و حتی لحظات، منابع خبری و سیاسی سخن از آتشبس در لبنان به میان میآورند. این توافق، قطعا ابعاد آشکار و پنهانی دارد که باید در کنار یکدیگر، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
به گزارش شفقنا، دکتر عدنان منصور، وزیر خارجه پیشین لبنان در مطلبی با عنوان«ابعاد فرامتنی آتش بس جدید» در جام جم نوشت: آموسهوخشتاین، فرستاده ویژه آمریکا در طول ماههای گذشته، رفتوآمد زیادی به بیروت داشته اما به سبب طرح برخی خواستههای ناممکن (که از سوی مقاومت و لبنان رد شده است)، این مذاکرات به نقطه نهایی نرسیده بود. در این خصوص نکاتی وجود دارد که لازم است مدنظر قرار گیرد:
نخست اینکه نمیتوان میان واشنگتن و تلآویو در معادلهای تحت عنوان آتشبس در لبنان تفکیکی قائل شد. آمریکا شریک واقعی رژیم اسرائیل در جنگ غزه و لبنان محسوب میشود. از ابتدا تاکید داشتیم که ایستادگی غیورانه مقاومت در نبرد با رژیم صهیونیستی، امکان دستیابی به یکراهحل سیاسی در جنگ را با در نظر گرفتن منافع لبنان امکانپذیر خواهد ساخت. تلآویو در طول ماهها و هفتههای گذشته تلاش مضاعفی کرد تا هرگونه آتشبس با لبنان را در گرو تحمیل شروط خود بر بیروت و مقاومت امکانپذیر جلوه دهد. حتی تلآویو بارها خواستههای دولت لبنان و مفاد صریح قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد را رد کرد اما در نهایت، به نقطه کنونی رسید. نقطه کنونی، قطعا با آنچه صهیونیستها بهدنبال آن بودهاند فاصله دارد.
دوم اینکه بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم اسرائیل اکنون در بطن یک دوگانگی قرار گرفته است. حتی ترور رهبران شهید مقاومت لبنان، منتج به دستیابی به اهداف اصلی تلآویو در این میدان نشده و حزبا… علاوه بر مقاومت گسترده میدانی و ضرباتی که بر تلآویو و حیفا وارد ساخته، مانع از تسلط صهیونیستها در جبهه جنوب (جنوب لبنان) شده است. اکنون این گزاره در کابینه نتانیاهو بارها مورد توجه قرار گرفته که حزبا… در جریان جنگ اخیر موجودیت و بسیاری از توانمندیهای نظامی و عملیاتی خود را حفظ کرده است. گزارهای که به مخالفت برخی اعضای کابینه نتانیاهو با اصل آتشبس منجر شده و منازعات را در تلآویو بر سر این مسأله شعلهور ساخته است.
تلآویو تصور میکرد با تشدید جنایات خود در ضاحیه، صور و دیگر نقاط، حزبا… را وادار به اهتزار پرچم سفید (پرچم شکست) و متعاقبا، تحمیل شرایط غیرموجه خود بر لبنان سازد اما در این معادله با شکست و ناکامی مواجه شده است.
آمریکا نیز بهعنوان شریک راهبردی رژیماسرائیل، از ماهها قبل میتوانست جنگ در لبنان را با استناد به راهکارهای سیاسی متوقف سازد اما با تصور نابودی مقاومت، این روند را به تعویق انداخت.
واشنگتن درصدد آن بود تا منطقهای منهای مقاومت را ایجاد کند اما پس از اثبات و احراز ناتوانی خود در دستیابی به این هدف، چارهای جز عقبنشینی از نقشه راه اصلی خود پیدا نکرد. در نهایت اینکه در یک معادله نظامی و جنگی، میدان حاکم است و پس از آن، مذاکره نمود پیدا میکند. واقعیات میدان و ناتوانی تلآویو و واشنگتن در از بین بردن مقاومت لبنان را همگان در عمل مشاهده کردهاند.