اما آیا این تقسیمبندی واقعاً عادلانه و کارآمد است؟ آیا به رشد همهجانبه دانشآموزان کمک میکند؟ بسیاری از کارشناسان آموزشی معتقدند که تقسیمبندی به این شیوه، چالشها و مشکلاتی را به همراه دارد که نه تنها به نفع دانشآموزان نیست؛ بلکه موجب تشدید تبعیض و نابرابری میشود.
در نظام آموزشی نوین مقایسه وجود ندارد
یک روانشناس اجتماعی با بیان اینکه در نظام آموزش و پرورش نوین چیزی به اسم مقایسه و مسابقه نداریم، به ما می میگوید: وظیفه اصلی آموزش و پرورش این است که ابتدا بتواند ابتدا توانمندی، و استعداد، هوش، گرایش و علاقه دانش آموزدانشآموزان را فرد به فرد و به صورت مجزا شناسایی کند و سپس بتواند زمینه رشد آن ها ها را فراهم کند.
علیرضا شریفی یزدی با اشاره به اینکه تقسیم بندیتقسیمبندی های های گذشته از هوش مثل «هوش گاردنر» هوش را به ۵ پنج یا ۶ نوع تقسیم بندیتقسیمبندی می میکرد، ادامه می میدهد: براساس تازه ترین مطالعات، انسان ها ها از ۳۵ نوع هوش برخوردارند که حتماً هر فرد در ۴ چهار یا ۵ پنج نوع از این تعداد هوش نسبت به دیگران نابغه یا باهوش محسوب می میشود.
وی این تفکر را که اینکه ما دانش آموزدانشآموز قوی، دانش آموزدانشآموز متوسط و دانش آموزدانشآموز ضعیف داریم، را تفکری قدیمی و مردود می میداند و می میافزاید: متأسفانه آموزش و پرورش براساس چند واحد درسی در مدرسه مثل ریاضی، فیزیک، شیمی و... دانش آموزدانشآموزان را تقسیم بندی می میکند؛ اما این تقسیم بندیتقسیمبندی آسیب های های فراوانی برای دانش آموزدانشآموز و در پی آن برای خانواده دارد.
این روانشناس اجتماعی نخستین ایراد این تقسیم بندیتقسیمبندی را ایجاد یک ذهنیت قوی خودشیفتگی، خود محوری و خود برتربینی نسبت به بقیه دانش آموزدانشآموزان بیان می میکند و می میگوید: معیارهای غلط آموزش و پرورش برای مقایسه دانش آموزدانشآموزان موجب می میشود ضمن ایجاد نوعی خودخواهی در آن ها ها دانش آموزدانشآموز احساس کند تافته جدا بافته است.؛ از سوی دیگر این شیوه تربیتی در دانش آموزدانشآموزی که مُهر ضعیف بر پیشانی او می میخورد موجب کاهش اعتماد به نفس وی شده و نوعی احساس ناکافی بودن در او از دوران کودکی ایجاد می میکند که تا بزرگسالی باقی می میماند و از پیشرفت این افراد در زندگی شخصی و حرفهای اش جلوگیری می میکند.
پذیرش این نکته از سوی دانش آموزدانشآموز که من ناتوان هستم در جنبه های های دیگر زندگی نیز وی را با عدم موفقیتشکست روبه رو خواهد کرد. به خاطر تلقینی که با این مقایسه و دسته بندی برای او انجام داده ایم، از وی انسانی با اعتماد به نفس و عزت نفس پایین و فردی که خودش را ناتوان فرض می میکند، ساخته ایم؛ وقتی فرد، خود را ناتوان فرض کرد تلاشی هم نمی کند و انسانی هم که تلاش نمی کند عدم موفقیتعدم موفقیت او دوچندان خواهد شد و پس از چندی تصور می میشود آموزش و پرورش درست گفته و این دانش آموزدانشآموز واقعاً ناتوان بوده است، درحالی این فرد و این دانش آموزدانشآموز ناتوان نیست، بلکه آموزش و پرورش و خانواده با مقایسه های های غلط، او را ناتوان کرده اند.
وی ادامه می میدهد: آموزش و پرورش وظیفه دارد با فراهم آوردن کردن امکانات مناسب و غربالگری دانش آموزدانشآموزان، هر دانش آموزدانشآموز را به سوی شاخه و حوزه ای که احساس می میکند در آن علاقه و توانایی دارد هدایت کند.
این پژوهشگر تعلیم و تربیت طبقه بندی مدارس در نظام آموزشی نوین دنیا را رد شده می میداند و می میگوید: داشتن مدارس نمونه دولتی، نمونه مردمی، هیئت امنایی، تیزهوشان، مدرسه با گرایش های های خاص و... و غربال، طبقه بندی و مقایسه دانش آموزدانشآموزان از همان ابتدا به طور کلی در دنیا مردود است.
شریفی یزدی معتقد است: متأسفانه مدیران برخی مدارس علاقه مندند فضایی گلخانه ای ایجاد کنند که بعضی از دانش آموزدانشآموزان در آن رشد کردهکنند، شکوفا شوند و خودشان را عرضه کنند؛ این کار موجب می میشود کارنامه مدرسه هم پربارتر شود. .
برخی مدیران به دلیل منافع شغلی، معلمان بهتر و امکانات بیشتر را به کلاسی اختصاص می میدهند که تصور می میکنند دانش آموزدانشآموزان باهوش تری دارد، و با این شیوه نتایج خوبی از عملکرد دانش آموزدانشآموزان در کنکور و دیگر رقابت ها ها کسب می میکنند و با گزارش این موفقیت به آموزش و پرورش مقدمات تشویق، ارتقای شغلی و اختصاص منابع مالی به خود و مدرسه را فراهم می میکنند و متأاسفانه این چرخه معیوب همچنان در حال چرخیدن است و بخش بزرگی از دانش آموزدانشآموزان لای چرخ های های این شیوه آموزشی در حال له شدن و نابود شدن هستند.
این روانشناس ادامه می میدهد: تقسیمبندی دانشآموزان از لحاظ هوش و عملکرد تحصیلی موجب میشود آن ها احساس جدایی و عدم همبستگی کنند و این موضوع می میتواند در آینده وی آنها تأاثیرات نامطلوبی بگذارد. ؛دانشآموزانی که در محیطهایی متفاوت تحصیل کردهاند، معمولاً پس از فارغالتحصیلی دانشآموختگی با مشکلاتی در برقراری ارتباط با دیگران مواجه میشوند و به طور ناخودآگاه مرزبندیهایی در ذهن خود دارند.
وی می میافزاید: اساساً ساختار نظام آموزشی ما اینگونه شکل گرفته است که چندین میلیون دانش آموزدانشآموز را وارد نظام تعلیم و تربیت می کنیم و پس از چندی آن ها ها را وارد قیف کنکور می میکنیم تا در یک ریزش سنگین، تعداد محدودی کمی به رشته های های خاص و پولساز وارد شوند و از سوی دیگر به این افتخار کنیم که مثلاً در المپیاد شیمی و یا فیزیک، سه نفر و یا پنج نفر مدال نقره و یا طلا کسب کرده اند؛ یعنی نتیجه از دست دادن آموزش واقعی و نپرداختن به استعداد صدها هزار دانش آموزدانشآموز، رتبه های های تیم پنج نفره در یک المپیاد و فخر فروشی باه آن است.
شریفی یزدی معتقد است: آموزش و پرورش به جایی تلاش برایی شناسایییی دانش آموزان تییزهوش و قرار دادن آن ها ها در ییکک طبقه مجزا، بهتر است به جست و جویی استعداد و نقاط قوت همه دانش آموزان توجه کند کرده و برنامه هایی آموزشیی برایی شکوفاسازیی استعداد تمامیی دانشآموزان طراحیی شودکند.
آموزش بی هدف در نظام آموزشی
استادیار مددکاری اجتماعی، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی هم با اشاره به اینکه اساساً آموزش در نظام آموزشی ما بی هدف دنبال می میشود، می گوید: پرورش که اصلاً در نظام آموزشی ما وجود ندارد و تنها نام آن یدک کشیده می میشود؛ اما آنچه با عنوان آموزش از آن یاد می میشود محتوایی است که تنها بر روی محفوظات تأکید می میکند و نه یادگیری.
امیر محمود حریرچی رویکرد نظام آموزشی ایران را برای سنجش تواناییهای دانشآموزان را عمدتاً بر مبنای دروس علمی و حفظی می میداند و ادامه می میدهد: این مسئله موجب میشود استعدادها و تواناییهای دیگر همچون هنر، ورزش، و مهارتهای اجتماعی نادیده گرفته شود؛ این مسئله نه تنها موجب بیانگیزگی در دانشآموزان میشود، بلکه تنوع استعدادها و پتانسیلهای ظرفیتهای آنها را نیز محدود میکند؛ یعنی درواقع با تک بعدی کردن نظام آموزشی، استعدادهای بالقوهای را نادیده گرفته ایم که میتوانستند در جامعه تحولآفرین باشند.
وقتی شیوه ای آموزشی با عنوان مدارس تیزهوشان ایجاد می میکنیم، به یک نوع تفاوت بسیار فاحش بین میان دانش آموزدانشآموزان قائل هستیم، حال آنکه دانش آموزدانشآموزی ممکن است به لحاظ حفظ کردن در برخی دروس ضعیف باشد، اما از استعدادهای دیگری نیز برخوردار است؛ این استعدادها قرار است کجا شناسایی شود و پرورش پیدا کندیابد؟.
این استاد دانشگاه می میافزاید: برچسب زدن به دانشآموز به دلیل نمره پایین، انگیزه تحصیلی او را کاهش می میدهد، روابط خانوادگی وی را تخریب می میکند، موجب احساس گناه و حقارت در دانشآموز میشود و به طور مستقیم شخصیت او را تخریب میکند و این وضعیت میتواند تلاش سالهای بعد وی را هم با شکست مواجه کند کرده و سلامت روان فرد را در آینده مورد تهدید قرار دهد.
خلاصه همه چیز در برگه ای به نام امتحان
حریرچی با تأکید براینکه در نظام آموزشی ما به پرورش استعدادها توجهی نمی شود و همه چیز در برگه ای به نام امتحان و براساس نمره ای که داده می میشود سنجیده می میشود،؛ می میافزاید: درحالی که باید پرسید فردی که تدریس می میکند چقدره توانایی و آمادگی دارد، چه دوره ها ها و آموزش هایی هایی را در ضمن کار دیده است که بتواند این تفاوت ها ها و هوش دانش آموزدانشآموزان را بتواند تشخیص دهد و بجا و درست اعمال کند و حالتی را پیش نیاورد که گروهی تحقیر شوند.
وی به این نکته اشاره دارد که دنیای امروز دنیای بهره هوشی نیست، بلکه دنیایی است که از آن با عنوان هوش هیجانی یاد می میشود، می میگوید: یعنی هوشی که بتواند با دیگران ارتباط برقرار کند و شناسایی شود.؛ در مدارس ما، دانش آموزدانشآموزان باید مهارت های های اجتماعی و ارتباطی را بیاموزند؛ نظام آموزشی نیز باید به گونهای طراحی شود که به جای رقابت بیپایان، بر فرهنگ همدلی و همکاری بین میان دانشآموزان تأکید کند، این مسئله میتواند به بهبود روابط اجتماعی و تقویت حس همبستگی کمک کند.
این جامعه شناس با بیان اینکه در سال های های اخیر میل و رغبت دانش آموزدانشآموزان برای رفتن به مدرسه بسیار کمرنگ شده، می اظهار میکندگوید: برخوردهایی در برخی از مدارس انجام می میشود که عده ای از دانش آموزدانشآموزان را بزرگ می کردهکند و حس خودخواهی در آن ها ها ایجاد می میکند و به رخ بقیه می میکشد و از طرفی برخی دانش آموزدانشآموزان را تحقیر می میکند و به جای این که دانش آموزدانشآموزان مهارت های های اجتماعی و ارتباطی را بیاموزند، بیشتر خود برتربینی و یا تحقیر شدگی به آن ها ها القا می میشود و این امر صدمه، هم به آموزش و هم به تحصیل صدمه وارد می میکند.
لزوم ضرورت شناسایی استعداد دانش آموزدانشآموزان
حریرچی براینکه آموزش در مدارس باید هدفمند باشد بوده و حقوق دانش آموزدانشآموزان محفوظ باشد تأکید دارد و می میافزاید: متأسفانه ابزارهای مورد استفاده برای شناسایی دانش آموزدانشآموزان تیزهوش به جای استعداد افراد، آموخته های های آن ها ها را اندازه گیری می میکند. این موضوع اقدامی غیردموکراتیک و نخبه پروری است؛ ایجاد یک برنامه آموزشی ویژه برای افراد به اصطلاح تیزهوش و جدا کردن این دانش آموزدانشآموزان از افراد عادی، آن ها ها را به عنوان تافته جدا بافته نشان می میدهد و ممکن است این دانش آموزدانشآموزان دوستان خود را از دست بدهند و محیط های های آموزشی متفاوت موجب ایجاد تفاوت های های قابل توجهی درخود پنداری و طرز فکر این دانش آموزدانشآموزان شود.
تقسیمبندی دانشآموزان براساس عملکرد تحصیلی و هوشی آنها نه تنها تبعیض در محیط آموزشی را افزایش میدهد، بلکه موجب تشدید نابرابریهای اجتماعی میشود. خانوادههایی که توانایی مالی بیشتری دارند، معمولاً میتوانند فرزندان خود را به کلاسهای تقویتی و آموزشگاههای خصوصی بفرستند تا آمادگی بیشتری برای آزمونهای تیزهوشان و دیگر آزمون ها ها پیدا کنند؛ در نتیجه، دانشآموزان با توان مالی کمتر از همان ابتدا از فرصتی مشابه برخوردار نمیشوند و این نوع تقسیمبندی منجر به تشدید شکاف اجتماعی و طبقاتی میشود و موجب میشود کودکان درک اشتباهی از ارزش خود براساس طبقهبندیهای آموزشی پیدا کنند.