بسیار تردید داشتم که نام رئیسجمهور منتخب آمریکا در سال 2024 را در این مختصر بیاورم، ولی تکرار نام او در رسانهها که اغلب آینده کشور را به زلف او پیوند میزنند، وادارم کرد که در این مختصر نامی هم از او ببرم. اگر مطالب مندرج در رسانهها را تعقیب کنیم، میبینیم که اظهار نظرات متفاوت و متضادی درباره آمدن او انجام میشود. یکی مینویسد که میتوانیم با او بازار دو تریلیون دلاری داشته باشیم و یکی برعکس همه چیز را در تضاد و جنگ و ویرانی با آمدن او میبیند.
به خاطر دارم که قبل از انقلاب در شب پانزدهم شعبان (1346 هجری شمسی) در مسجد ایرانشهر استاد محمدتقی شریعتی سخنرانی میکرد. او گفت بارها میبینیم که سخنرانان در اثبات وجود حضرت حجت (ع) سخنرانی میکنند. وجود ایشان که برای ما نیاز به اثبات ندارد، بلکه باید ببینیم که در غیبت او چه باید بکنیم تا چشمان امام به حُسن عملکرد ما روشن باشد، والّا او نیازی به اثباتشدن کلامی نزد ما ندارد.
این سخنان یعنی نگاه به خود و نگاه به عملکرد درونی که آیا حسب منافع کشور در داخل عمل میکنیم یا آنکه اصولا نمیتوانیم منافع کشور خود را تشخیص دهیم.
البته اینکه منافع کشور چیست، خود جای بحث دارد و به طور کلی اگر صداقت وجودی باشد به جهانبینی (نه جهانشناسی، چراکه بسیاری که از جهانبینی حرف میزنند، نه جهان به معنی کره زمین را میشناسند و نه دستی بر شناختن جهان به معنی کائنات دارند) و ایدئولوژی وابسته است. این امر خیلی هم به مذهب و دین ارتباط ندارد، هرچند هرکسی که باوری داشته باشد، آن همان دین اوست. به هر حال گروهی در کشور ما معتقدند که باید به مصداق ان الحیوه، عقیده و جهاد انقلاب دائمی داشت و اگر نیمی از مردم جهان به خاطر هدفی که ترسیم شده فدا شوند، مانعی ندارد. گروه شبهنظامی داعش هم که ادعای مسلمانی دارد، چنین میاندیشد. درحالیکه ضد گروه اول هستند. حال اگر اولی 50 درصد جمعیت جهان را بکشد یا خود کشته شود و گروه دوم هم همین کار را بکند، دیگر انسانی روی زمین باقی نمیماند، درحالیکه هدف از بعثت انبیا اصلاح نوع بشر بوده و نه انهدام آنها. خمرهای سرخ هم همین ایده را داشتند. اینها و ازجمله صهیونیستها منافع گروه خود را در پیشبرد افکار خود به هر طریق حتی نسلکشی میدانند. اینها از این طرف پشتبام افتادهاند. گروه دیگری هم هستند که منافع کشور را در تسلیم بلاشرط به قدرتهای بزرگ میدانند و معتقدند هر قدم که خلاف رأی آنها برداشته شود، هزینه زیادی برای کشور دارد.
در میان این دو قطب افراط و تفریط یا بهتر بگوییم ضد عقل و انسانیت، طیفهای گوناگونی مسئله منافع کشور را معنی میکنند. این امری طبیعی است، زیرا نظرات و عقاید متفاوت است و چارهای جز آن نیست، اما در هرکدام از عقاید، صاحب عقیده باید اجزای کار خود را متناسب با شیوه درک منافع تهیه و تدارک ببیند و نه آنکه اعتقادی را برگزیند و سپس روش اجرائی خاصی برای جامعه را برگزیند که متضمن آسیبرساندن حداکثری، هم به ایده و هم به جامعه باشد. اگر کسی همسایهای بدخلق و ماجراجو که در ساختمان مرتفعی سکنی دارد، داشته باشد، هرگز حیاط خانه و پشتبام کوتاهتر از ساختمان همسایه را آینهکاری و آذینبندی نمیکند، چراکه هر لحظه ممکن است از بالای بام بلند به حیاط و پشتبام سنگ پرتاب کند و کلانتری محل هم کلاهش پشمی نداشته باشد (اشاره به سازمان ملل متحد). پس همسایه پایینی باید یا بر امکانات کلاه آهنین بگذارد یا به نحوی مدارا کند، چراکه به فرموده حافظ: با دوستان مروت با دشمنان مدارا.
عیب ندارد که انسان در راه خداوند شهید شود، ولی آیا اگر همه شهید شوند و همه خانومان آنان نابود شود، خدمت به گردنکشان نیست؟
به کشور خود نگاه کنیم، نمیتوان به انقلابی بینالمللی معتقد بود و اهداف بزرگ انقلابی را در سر داشت، ولی جامعهای بهشدت آسیبپذیر تنظیم کرد. همین جامعه آسیبپذیر، انقلابیون را سرانجام به ساکتین و تسلیمشدگان تبدیل خواهد کرد. اصل بقا برای تداوم مبارزه و تدبیر برای حفظ نفوس و امکانات از بدیهیات است. نابودی غزه و صدها هزار شهید و معلول و ناقصالعضو و آوارگی 1.5 میلیون نفر اگر منجر به بهتعویقافتادن پیمان ابراهیم باشد، شاید مرهمی بر دلهای کودکان بیمادر و مادران بیکودک باشد، درحالیکه امروز اگرچه هنوز پیمان ابراهیم کامل نشده، اما به جای اذان بلال در بالای کعبه در صدر اسلام که موجب گسترش و تقویت اسلام بود، فردی معلومالحال روی سقف کعبه نمادین، سرود جاهلی سر میدهد و نوید نابودی کعبه را به طور عیان هویدا میکند. درعینحال دانشگاه الازهر مصر و مفتیهای وهابی که عریانشدن قوزک پای یک زن را مستوجب آتش جهنم میدانند و بر آن تازیانه میرانند و دیگرانی که برای هر کار کوچک مثلا خلاف شرع کفن میپوشند، و خیل جمعیت مسلمان، یا از ترس یا به خاطر منافع یا به هر علت دیگر با سکوت خود دشمن را جریتر میکنند. آنچه میگذرد و در طول سالهای گذشته انجام شده، یک ناترازی بزرگ بین سیاستهای داخلی که جامعه و کشور را آسیبپذیر ساخته، با سخنان و سیاستهای خارجی ماست. در جهانی زندگی میکنیم که چشم قدرتهای بزرگ مثل غربیها، روسها و چینیها بر جنایات صهیونیسم در نابودی غزه و تجاوز به کشور مستقل لبنان بسته مانده است. در مقایسه با ما، آنان و حتی همسایگان چنین خواهند بود و بسیار ضروری است. با تدبیر و انتخاب راه ماندگار انقلابیگری به جای خودبزرگبینی، با اصلاح و تسلیح درونی جامعه به خود بیاییم و به نتیجه انتخابات آن سوی دنیا جلب نشویم. هرچند در طول سالهای گذشته همیشه «در این برهه حساس» بودهایم و حال هم «در برههای حساس» هستیم، اما بهواقع هرگز نیندیشیدهایم که پیش از آنکه دهانهایمان را باز کنیم، دریچه عقل را بگشاییم. اینک هم در برابر آنچه میگذرد، هرگاه چنین کنیم، میتوانیم توفانها را از سر بگذرانیم.