به گزارش خبرگزاری ایمنا، وقتی قرار میشود که سوژه یکی از گزارشهای کنگره ۲۴ هزار شهید استان، شهید محمدرضا زاهدی و مصاحبه باید با فرزندش باشد، حس عجیبی میگیرم؛ بارها با خانواده شهدای دفاع مقدس گفتوگو کردم، بغضهای صدایشان را شنیدهام و همراه چشمانشان اشک ریختم، اما این بار فرق دارد؛ چون دارم با فرزند شهیدی حرف میزنم که مسیر شهادتش، درست نزدیک به آن هدفی است که همه شهدا برای آن رفتند: نابودی اسرائیل.
زمانی که خبر شهادت شهید زاهدی اعلام شد، کمتر کسی او را میشناخت، به یاد دارم که میگفتند قبل شهادت و در شبهای قدر در حرم رضوی بوده است؛ راستش آن شبها، ما هم در جوار امام رضا (ع) بودیم و هنوز با خودم فکر میکنم که شاید او از کنار ما گذشته و ما او را نشناختیم؛ مرد بزرگی که در زمان زیستن، فعالیتهای قابل توجهی انجام داد و شهادتش، مسیر نابودی جنایتکاران را هموارتر کرد.
فقط برای خدا
از محمدمهدی زاهدی، فرزند شهید زاهدی درباره ویژگیهای پدر میپرسم، اینکه چطور به این مقام والا رسید؛ از همان ابتدا، از اخلاص شهید میگوید، از اینکه تمام اعمال و رفتارش فقط برای خدا بود، نه کس دیگر، وی چنین اظهار میکند: یکی از صفات بارز پدرم، اخلاص بود؛ او تلاش میکرد که تمام آنچه انجام میداد برای خدا باشد، در این راستا، موارد مادی و مقام برای او اهمیتی نداشت و به خاطر همین اخلاص عمل بود که بعد شهادت، چون به دید خدا آمده بود به دید مردم هم آمد؛ در کنار این موضوع، شهید زاهدی بسیار ولایت پذیر بود و رهبر انقلاب را ولی امر مسلمانان جهان میدانست، او توصیه میکرد که همیشه، بهویژه در شرایط فتنه که ممکن است مسیر کمی غبارآلود و پرابهام باشد، به توصیه رهبر انقلاب عمل کنید زیرا هر جا از ولایت پیروی کردیم، پیروز شدیم.
از نوجوانی پدر میگوید، از اینکه در همان سالهای اول زندگی، خود را وقف مردم کرده و با تمام وجودش برای آنها گام برداشته است، وی چنین ادامه میدهد: پدرم از همان نوجوانی در مسیر جهاد در راه خدا پا گذاشت، او در راهپیماییها و تظاهراتها حضور پیدا میکرد و از همان ماههای اول پیروزی انقلاب به آنچه امروز اردوهای جهادی گفته میشود، میپرداخت؛ او به روستاهای محروم اطراف اصفهان میرفت و با توجه به رشته تحصیلی خود که معماری بود، در آنجا طراحی و ساخت انجام میداد تا مکانهایی که نیاز به سازندگی داشت را بسازند.
خدا خواسته بود که برای جبهه دیگری بماند
زاهدی با بیان اینکه پدرش در قائله کردستان نیز حضور داشته و بعدها گروهشان به گروه ضربت و هسته و تیم اولیه گروه شهید خرازی معروف شده، چنین ادامه میدهد: افرادی مانند شهید زرین هم در آن حضور داشتند و بعدها در جبهههای جنگ نیز حماسه آفریدند؛ طبق گفته ایشان، بعد از شروع جنگ تحمیلی به شهید خرازی اصرار کردیم تا به جبهه جنوب برویم و پس از پافشاری فراوان، دقیقاً در روزی که خرمشهر سقوط کرد به جنوب رسیدیم؛ دوستان پدرم میگویند که با وجود جراحتهای شدیدی که چندین بار برای ایشان به وجود آمده بود، انگار خدا خواسته بود که برای راه دیگری بماند که در جبهه قدس شاهد آن بودیم.
وی خاطر نشان میکند: در همان ایام جنگ، با توجه به نخبگی پدر در طراحی عملیات و فعالیتهایی که انجام داده بودند، به مسئولیتهای ایشان افزوده شد؛ نقل سرلشکر رضایی درباره پدرم، اولین بسیجی که فرمانده تیپ شده بود چنین است: «او اولین و تنها فرمانده تیپی بود که بسیجی بود اما هنوز رسمی نشده بود؛ بعد از جنگ، برای مدتی فرمانده لشکر ۱۶ قدس گیلان بود و تحولاتی را ایجاد کرد که مورد تمجید رهبر انقلاب قرار گرفت.»
فرزند شهید زاهدی تصریح میکند: پدرم در گروه اولی که توسط سردار سلیمانی چیده شد حضور داشت و بار اولی که به منطقه اعزام شد سال ۱۳۷۷ و همزمان با شروع مسئولیت حاج قاسم در نیروی قدس بود؛ این گروه طی دو سال توانستند تحولات مهمی را رقم بزنند طوری که در سال ۲۰۰۰ میلادی، شاهد شکست و عقب نشینی اسرائیل از لبنان بودیم؛ شاید از همان روزها بود که اسرائیل بهدنبال پیدا کردن این افراد بود؛ طوری که تعبیر شهید نصرالله از ایشان، نسل طلایی سپاه بود.
وی ادامه میدهد: بعد از این، مدتی فرمانده نیروی هوایی شد که بعد از سقوط هواپیمای شهید کاظمی، از سوی رهبر انقلاب به فرماندهی نیروی زمینی منسوب شد؛ در طی انجام این مسئولیت نیز تحولاتی رخ داد که یکی از آنها، تجهیز نیروی زمینی سپاه به موشکهای میانبرد و کوتاهبرد استراتژیک بود؛ با توجه به صحبت رهبر انقلاب که فرمودند «نیروی زمینی، ستون فقرات سپاه است»، اقدامات خوبی در آن زمان صورت گرفت.
شهید زاهدی، برادر و عزیز ما بود
زاهدی عنوان میکند: علاوه بر این تنها مقطعی است که شهید تهرانی مقدم جانشین نیروی هوایی میشوند و بعد از شهادت عماد مغنیه، سید حسن نصرالله درخواست میکنند که در صورت امکان، شهید زاهدی بازگردد؛ ایشان برای دومین بار به منطقه باز میگردند و فعالیتهایی انجام میدهند که نتایج آن در جنگ ۳۳ روزه محسوس میشود؛ همچنین مراسم چهلم شهادت حاج قاسم را هم آنجا حضور داشتند؛ بار سوم نیز به سید حسن نصرالله گفتند که این بار پیش شما شهید میشوم و شهید نصرالله این جمله را یک هفته بعد از شهادت پدرم در یک برنامه تلویزیونی اعلام کرد.
وی خاطرنشان میکند: دوستی و عشق عمیقی بین پدرم و سیدحسن نصرالله وجود داشت و تقدیر خدا چنین بود که شهادت آنها کمتر از شش ماه فاصله داشته باشد؛ به گمان نزدیک به یقین آنها در عید غدیر با یکدیگر عقد اخوت بستهبودند و در پیامی که از سوی سید حسن نصرالله برای ما فرستاده شد، گفته بودند که ایشان، برادر عزیز من بود و اگر میتوانستم خودم در مراسم تشییع او شرکت میکردم؛ بسیاری از کسانی که شهید زاهدی را بهتر میشناختند، نزدیک از بیست نفر از فرماندهان حزبالله به مقام شهادت رسیدند.
رابطهای فراتر از رابطه پدر و پسری
فرزند شهید زاهدی با تاکید بر اینکه رابطه من و شهید زاهدی، نه فقط رابطه پدر و پسری بلکه فراتر از آن بود، تصریح میکند: پدرم محرم اسرار و بهترین رفیق من بود و ما بسیار به ایشان عشق میورزیدیم و میورزیم؛ نزدیک اذان و آخرین لحظاتی که کنار ایشان بودیم؛ آخرین نماز را پشت سر ایشان خواندیم و راستش را بخواهید تمام این چند روز، حس و حال عجیبی داشتیم که با دفعات قبل فرق داشت؛ وقتی دیگران درباره این حرف میزدند که شهیدشان در روزهای آخر، متفاوت بود، شاید درست درک نمیکردم تا اینکه خودم آن را حس کردم؛ قبل از رفتن ایشان، فرماندهان زیادی مانند سیدرضی به شهادت رسیده بودند و احتمال خطر برای ایشان نیز زیاد بود؛ با حس خاصی او را در آغوش گرفتم و با وجود ممانعت ایشان، دست و پای ایشان را بوسیدم؛ آن لحظههای آخر که رفتن با دستی که برای ما تکان میدادند، آخرین تصویری بود که از پدرم در ذهنم نقشبستهاست؛ به طور کلی، بسیار مهربان بود و چیز تلخی از او به یاد ندارم؛ حتی اگر عتابی از سوی ایشان صورت میگرفت، بجا بود و حتی کلام ایشان برای خدا بود؛ ما تمام آنچه در کتابها به صورت نمادی میخوانیم را در وجود پدرم دیدیم.
شروع مقطع جدیدی از تاریخ
زاهدی با اشاره به برگزاری کنگره ۲۴ هزار شهید استان و نام شهدای قدس در این کنگره میگوید: اگر کنگره ملی شهدا در سال قبل برگزار میشد، دیگر نام شهیدان زاهدی و نیلفروشان در بین شهدا نبود؛ این، مقطع جدیدی از تاریخ و رویارویی مستقیم با اسرائیل است؛ همچنین به تعبیر رهبر انقلاب در دیداری خصوصی، به این نکته اشاره داشتند خون شهید زاهدی بود که باعث شد قدرت ایران ظاهر شود و ایران بتواند برای اولین بار به اسرائیل حمله مستقیم کند؛ سردار زاهدی با تمام وجود آرزوی نابودی این غده سرطانی را داشتند و پس از شهادت او گامهای مهمی برای نابودی اسرائیل برداشته شد؛ خداوند میفرماید که شهدا زندهاند، شاید از بعد جسمانی خارج شده باشند اما روح آنها حضور دارد و به رزمندگان کمک میکند؛ من نیز معتقدم که روح شهید سلیمانی و شهید نصرالله همچنان وجود دارند و به نابودی این رژیم جنایتکار کمک میکنند.
وی در پایان تاکید میکند: بسیاری از رسانهها، وجه اشتراک سه شهید قدس اصفهان که شهیدان زاهدی، حجازی و نیلفروشان هستند را فقط اصفهانی بودن آنها میدانند در حالی که آنها وقتی در ایران بودند، مقام بالاتری از لحاظ دنیوی و نیروهای بیشتری داشتند اما برای دفاع از اسلام از همه اینها گذشتند؛ شاید خداوند به خاطر همین موضوع، این بزرگواران را مفتخر به مقام شهادت کرد.