شناسهٔ خبر: 69974516 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: دفاع پرس | لینک خبر

شهید «فخری‌زاده» آبروی خود را خرج رفع مشکلات مردم می‌کرد

پسر شهید «محسن فخری‌زاده» گفت: پدرم معتقد بود آبرویی که در طول عمر خود کسب کرده، باید خرج مردم و رفع مشکلات آن‌ها می‌شد و من دیدم که چگونه مشکلات مردم را پیگیری می‌کرد.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «حامد فخری‌زاده» پسر شهید محسن فخری‌زاده از دانشمندان هسته‌ای و دفاعی کشور در گفت‌وگویی اظهار داشت: ۲۰ سال پدرم در راس فهرست ترور رژیم صهیونیستی بود. سال‌های آخر عمرش شرایط، امنیتی و سخت شده بود و ما هر روز منتظر شنیدن خبر شهادتش بودیم تا اینکه صبح جمعه، هفتم آذر سال ۱۳۹۹ خودروی حامل پدر و مادرم در مسیر بلوار مصطفی خمینی شهر آبسرد دماوند در عملیاتی انتحاری و مسلحانه مورد هدف قرار گرفت و بابا مجروح شد.

من دو برادر دیگر به اسم هادی و مهدی دارم. بعد از این اتفاق مادرم با هر سه ما تماس گرفت. وقتی با من تماس گرفت، گفت «بیا پدرت را زدند»، چون به محل حادثه نزدیک بودم، سریع خودم را به آنجا رساندم. پدرم اول به بهداری آبسرد و پس از مدتی با بالگرد به بیمارستان بقیه الله منتقل شد و حدود ساعت ۶ بعدازظهر به شهادت رسید.

**لحظه‌های پدرانه شهید فخری‌زاده

پسر شهید فخری‌زاده توضیح داد: روز شهادت بابا یکی از خاطرات دوران بچگی‌ام برایم تداعی شد. هر وقت بابا خانه بود، برای خرید بیرون می‌رفتیم. کلاس چهارم دبستان که بودم؛ رفته بودیم خرید. مهدی و بابا این طرف خیابان و من، مامان و هادی آن طرف خیابان بودیم. هادی چهار پنج سال داشت. یادم نیست مامان چه چیزی می‌خواست بگیرد. به من گفت «برو به بابات بگو فلان چیز را نگیرد، من گرفتم.» وقتی می‌خواستم از خیابان رد شوم، تنها چیزی که یادم هست نور یک ماشین را دیدم و دیگر هیچ چیز یادم نیست تا لحظه‌ای که فهمیدم داخل آمبولانس هستم و یک آمبولانس به من زده بود.

وی افزود: در مسیر بیمارستان، بابا بالای سرم بود. گویا دکتری که در آمبولانس بود، به او گفته بود که نگذارد من بخوابم. چون اگر می‌خوابیدم، معلوم نبود به هوش بیایم. خوب یادم هست بابا موهایم را می‌کشید، چشم‌هایش پر از اشک بود، می‌گفت «نخواب» می‌گفتم بابا تو را به خدا فقط یک دقیقه بگذار بخوابم. هیچ‌وقت آن چشم‌ها و آن صحنه‌ها از خاطرم نمی‌رود.

حامد افزود: بابا زیر گوشم می‌زد و می‌گفت نخواب تا اینکه به بیمارستان رسیدیم و بقیه مراحل درمان انجام شد. همین صحنه در روز شهادت بابا برایم تکرار شد؛ فقط جای ما عوض شده بود. من آن شب به حرف بابا گوش دادم و نخوابیدم. روز شهادت در آمبولانس و بالگرد با صدای بلند این خاطره را برایش تکرار می‌کردم و از او خواهش کردم نخواب و بمان.

وی در پاسخ به این پرسش که رابطه او با پدرش چگونه بوده و در نبودش چگونه دلتنگی‌هایش را رفع می‌کند، گفت: رابطه من و بردارهایم با پدر و مادرم بسیار صمیمی بود. ما بیشتر با پدر رفاقت می‌کردیم تا پدر و پسری، آنقدر نوع نگاه او به ما گرم و صمیمی بود که واقعا به عنوان یک رفیق وی را در کنار خود می‌دیدیم. وقتی دلتنگ پدر می‌شوم عکاس هایش را که به تعداد انگشتان یک دست نمی‌رسد، می‌بینم و شعر می‌خوانم. به خاطر مسائل امنیتی نمی‌توانستیم زیاد از بابا عکس بگیریم.

حامد فخری زاده که به شعر نیز علاقه دارد، این دوبیتی را در وصف پدر خود سروده است «ای تمام تمام دنیایم؛‌ای تمام تو شد سراپایم. در برَم جز پدر رفیقی نیست؛ عکسی از تو تمام بابایم»

فرزند شهید فخری زاده گفت: یکی از مهمترین ویژگی‌های پدرم نوع نگاهش به خانواده بود. خدمت به خانواده را یکی از مهمترین عوامل موفقیت خود می‌دانست و در کنار کار‌های بزرگ ملی و بین المللی، سعی می‌کرد برای خانواده وقت بگذارد که این کار ریشه در مدیریت زمان او داشت.

حامد اضافه کرد: پدر خصوصیات و اخلاق شاخص زیادی داشت، اما بارزترین خصوصیت او این بود که بسیار اهل مطالعه و تحقیق در حوزه کاری خود و در دیگر حوزه‌ها بود. بابا علاقه بسیار زیادی به باغداری، گل و گیاه و زنبورداری داشت و در مورد هرس انواع گیاهان یا زنبورداری کتاب می‌خواند و تحقیق می‌کرد.

پسر شهید فخری‌زاده گفت: یک روز که در دفتر کار پدرم بودم، یکی از همکارانش کاغذی به او نشان داد. پدر آن را نگاه کرد و گفت «چشم؛ انجام می‌دهم» رئیس دفترش که در اتاق بود گویا می‌دانست آن درخواست چیست، گفت «آقای دکتر اجازه بدهید من این کار را انجام می‌دهم. درست نیست شما این درخواست را پیگیری کنید» بابا گفت «ما آبرو جمع می‌کنیم که خرج خدمت به مردم و رفع مشکلات آنها کنیم، آبرو جمع نمی‌کنیم که با خود به زیر خاک ببریم؛ آبرویی که به زیر خاک برود به هیچ دردی نمی‌خورد.»

حامد در پاسخ به این پرسش که به چه کاری مشغول است، توضیح داد: حدود ۲۲ سال در زمینه سیستم‌های هوش مصنوعی در یک شرکت خصوصی کار می‌کنم و حدود هشت سال است این شرکت، دانش بنیان شده است.

کتاب تویی که نشناختمت روایتی خواندنی از زندگی‌نامه شهید فخری زاده به قلم سعید علامیان است که به کوشش نشر شاهد منتشر شده است

شهید فخری زاده یکی از دانشمندان و از مجاهدان انقلاب یک فروردین سال ۱۳۴۰ در شهر قم دیده به جهان گشود. مقطع کارشناسی را در دانشگاه صنعتی اصفهان گذراند و موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد مهندسی هسته‌ای شد. وی به عنوان عضو هیات علمی دانشکده فیزیک دانشگاه امام حسین (ع)، امکانات این دانشگاه را برای تحقیقات هسته‌ای به کار گرفت و سپس رئیس دانشگاه صنعتی مالک اشتر شد. او رئیس سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی (سپند) نیز بود.

شهید فخری‌زاده معاون وقت وزیر دفاع و پشتیبانی نیرو‌های مسلح و رئیس سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی (سپند) عصر روز جمعه هفتم آذرماه ۱۳۹۹ توسط عناصر تروریست مسلح در آبسرد تهران ترور و به شهادت رسید. این شهید والامقام به‌عنوان یکی از دانشمندان زبده در عرصه صنایع راهبردی و دفاعی کشور و همچنین از اساتید نامدار دانشگاه و جامعه علمی کشور، همواره عمر پربرکت خویش را در راه دفاع از این مرز و بوم صرف کرد.

منبع: ایرنا

انتهای پیام/ 112