به گزارش رجانیوز به نقل از جهان نیوز؛ در روزهای اخیر و پس از قطعی شدن پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری 2024 آمریکا، شاهد انتشار و مطرح شدن سیلی از تحلیل و تفسیرها و مقالات با محوریت مختصات دولت آتی آمریکا بوده ایم. روندی که البته همچنان نیز ادامه دارد و در شرایطی که هنوز ترامپ وارد کاخ سفید نشده، سناریوهای مختلفی با محوریت آینده حکمرانی آمریکایی و چهارچوب های فعالیت دولت جدید ترامپ مطرح میشود.
در این میان، عده ای سعی دارند با تاکید بر شعارهای ترامپ نظیر: "بار دیگر عظمت و شکوه را به آمریکا برگردان"، این گزاره را مورد اشاره قرار دهند و برجسته کنند که دولت ترامپ مجددا سیاست های تهاجمی و غیرمنطقی را چه در عرصه داخلی و چه بین المللی در دستورکار قرار خواهد داد و از این رهگذر، به ادعای حامیان رئیس جمهور منتخب آمریکا سعی خواهد داشت تا وضعیت آمریکا را در ابعاد گوناگون بهبود بخشد.
افرادی که با محوریت دیدگاه مذکور اقدام به طرح دیدگاه و تحلیل می کنند، یک نگاه حداکثری به ترامپ دارند و وی و دولتش را موجوداتی هایی در نظر می گیرند که هیچ فرد یا کشوری یارای ایستادگی در برابر آن ها را ندارد. با این همه، این تمام واقعیت نیست و هر چه که به جلو حرکت می کنیم، این گزاره که دولت جدید آمریکا با سیلی از چالش های داخلی و خارجی رو به رو است، واضح و واضحتر می شود.
چالش هایی که می توانند بر روند عادی فعالیت های دولت ترامپ اثرگذاری جدی داشته باشند و البته که برای شخص رئیس جمهور منتخب آمریکا و کلیت نظام حکمرانی این کشور بحران های قابل توجهی را نوید دهند. از این رو، به طور خاص می توان به 6 ابرچالش بزرگ داخلی و خارجی دونالد ترامپ در دوره جدید حضورش در قدرت اشاره کرد.
یک: ترامپ و چالش بکارگیری تندروها
نگاهی کوتاه به افرادی که ترامپ در مدت اخیر به عنوان اعضای تیم امنیت ملی و سیاست خارجی خود انتخاب کرده نشان می دهد که اغلب آن ها افرادی تندرو و البته ماجراجو و بیمنطق هستند. در این راستا وزیر خارجه، وزیر دفاع، مشاور امنیت ملی، نماینده آمریکا در سازمان ملل و رئیس سیا که قرار است در دولت ترامپ فعالیت داشته باشند، همگی به اتخاذ سیاست های تهاجمی در حوزه روابط خارجی آمریکا مشهور هستند.
تردیدی نیست که حضور این افراد در قدرت می تواند هزینه های سنگینی را روی دست دولت آمریکا گذارد. دلیل این موضوع نیز روشن است زیرا در سایه اتخاذ رویکرد های غیرمنطقی و تهاجمی از سوی این افراد، دیگر کنشگران بین المللی نیز رویه های متفاوتی را در پیش می گیرند و حداقل تجربه چهار ساله پیشین حضور ترامپ در قدرت نشان داده که این فضا صرفا موجب تضعیف فزاینده موقعیت بین المللی خودِ آمریکا می شود.
اساسا به همین دلیل هم است که بسیاری از تئوریسین های روابط بین الملل تاکید دارند که حضور تندروهای جمهوریخواه در قدرت، روند افول بین المللی آمریکا را تسریع می کند. زیرا آن ها چهره واقعی و بدون روتوش این کشور را به جهانیان نشان می دهند و ضدیت با آمریکا و حکمرانی آمریکایی را به اوج می رسانند. به هر حال، در فضای عاری از منطق و فکر، سناریوی زوال و سقوط برای هر کنشگری حتمی است. در عین حال، حضور این افراد در قدرت می تواند موانع عدیده ای را در مسیر شعارهای ادعایی ترامپ جهت پایان دادن به جنگ ها و مداخلات خارجی این کشور در عرصه بین المللی نیز ایجاد کند.
دو: مسموم شدنِ فزاینده سیاست داخلی آمریکا
هنوز دولت ترامپ سر کار نیامده و البته که جمهوریخواهان قدرت را در مجالس سنا و نمایندگان به دست نگرفتهاند با این حال از همین حالا در حال رجزخوانی علیه دموکرات ها هستند و تاکید دارند که هر کاری می کنند تا آنچه بازیگران پشت پرده قدرت در آمریکا عنوان می کنند را فلج کنند.
حامیان ترامپ با طرح تئوریهای توطئه مختلف در سال های گذشته همواره به این نکته اشاره داشته اند که یک دولت مخفی در آمریکا در قدرت است که در پشت پرده سعی در ضربه زدن به ترامپ و ترامپیست ها دارد و در این زمینه از نهادهای حکمرانی در آمریکا نظیر نظام قضایی این کشور نیز نهایت سواستفاده را می کند. حال قدرت گیری افرادی که این چنین دیدگاه هایی دارند، می تواند روزهای ملتهب و پُرتنشی را در عرصه سیاست آمریکایی نوید دهد. جالب اینکه برخی از تحلیلگران غربی با استناد به همین مساله تاکید دارند که هیچ بعید نیست آمریکا تا پایان دهه جاری به یک دیکتاتوری تمام عیار تبدیل شود!
سه: غیرقابل پیش بینی بودنِ ترامپ
دونالد ترامپ در طی سال های گذشته همواره نشان داده که که سیاستمداری غیرقابل پیش بینی است. در واقع، به حرفهای او هیچ اعتمادی نیست. از این رو، همانطور که مخالفان و رقبای آمریکا به وی اعتمادی ندارند، دوستان این کشور هم به ترامپ بیاعتماد و بدبین هستند.
آن ها به خوبی می دانند که ترامپ در حوزه سیاست خارجی فردی خودخواه است و البته که سیاست های اقتصادی او نیز ملی گرایانه و مبتنی بر مرکانتیلیسم اقتصادی هستند. از این رو، هیچ بعید نیست که روزهای سختی در انتظار آن ها باشد و حمایت های اقتصادی و امنیتی آمریکا از این دسته از کشورها در ماه های آتی به شدت اُفت کند و کاهش یابد. این موضوع برای حکمرانی آمریکایی یک نکته به شدت منفی است.
این کشور برای خود جایگاه هژمونیک قائل است اما جهان به رئیس جمهور آن هیچ اعتمادی ندارد. این یعنی میان موقعیت ادعایی آمریکایی ها در دنیا و رئیس جمهوری که قدرت را در این کشور به دست می گیرد، تضادهای جدی وجود دارد و این فرد برای موقعیت مذکور مناسب نیست. موضوعی که خود نوید دهنده سیلی از بحرانها برای آمریکا است. در این بحبوحه جالب است که گزارش های مختلفی در مورد جداشدن اعضای اصلی تیم متحد ترامپ در طی روزها و ماه های اخیر از او نیز منتشر شده است. به بیان ساده تر، این افراد که پیشتر هم با ترامپ کار کرده اند، اکنون به قدری او را غیرقابل اعتماد و اشتباه یافته اند که مسیرشان را از وی جدا کرده اند. از این رو، برخی منابع خبری در آمریکا به این نکته اشاره داشته که ترامپ در مدت اخیر در چینش اعضای کابینه خود نیز با بحران های جدی رو به رو شده است.
چهار: ترامپ و بازی تکراری با رویههای پوپولیستی
اگر بخواهیم به یک نکته در مورد کنش های سیاسی ترامپ اشاره داشته باشیم این است که وی یک پوپولیست تمام عیار است. وی بقای سیاسی خود را از رهگذر تشدید تضادهای سیاسی و اجتماعی در آمریکا جستجو میکند و بر این باور است که اگر نتواند یک پایگاه اجتماعی و سیاسی کاملا وفادار را برای خود ایجاد کند و آن را در مقابل دیگر طیف های اجتماعی و سیاسی در آمریکا قرار دهد، این بدان معناست که مرگ زودرس سیاسی او به وقوع می پیوندد.
از این رو، سیاست داخلی آمریکا در روزها و ماه های آتی شرایط پرتنشی را در پیش خواهد داشت. موضوعی که حتی همین حالا خود را در قابل تشدید تضادها میان اقلیت های اجتماعی در آمریکا به نمایش می گذارد. اگرچه که ترامپ شاید این را یک مساله مفید برای خود ارزیابی کند با این حال، این رویکرد او، چالش های جدی و عدیدهای را هم برای وی نوید میدهد.
چالش هایی که در دوره پیشین حضور او در قدرت در قالب هایی نظیر جنجال ها با محوریت پاندمی کرونا و نحوه مواجهه آمریکا با آن و یا رقابت های سیاسی و حزبی با دموکرات ها، خود را به عینه به نمایش گذاشتند و البته که نمودهای خطرناک تری را نیز از خود در ماجرای ششم ژانویه پیش چشم جهانیان قرار دادند. چالش هایی که صرفا ریشه در یک گزاره دارند و آن هم این است که ترامپ، آمریکا را پایین تر از منافع شخصی خود می بیند.
پنج: تضعیف قابلتوجه ارزش های لیبرالی در آمریکا
یکی از بروندادهای به شدت منفی انتخابات ریاست جمهوری 2024 آمریکا که دونالد ترامپ باید با آن دست و پنجه نرم کند، تضعیف قابل توجه ارزش های لیبرالی در این کشور است. ایدئولوژی و طریقت فکری که نظام حکمرانی آمریکا به آن تکیه دارد و چندین دهه است که از چشم انداز آن، خود را به جهانیان معرفی می کند و ادعاهایش را در عرصه سیاست بینالمللی مطرح می سازد. حال در بحبوحه انتخابات اخیر آمریکا شاهد بودیم که به طور خاص ماهیت سفارشی رسانه های آمریکایی به عنوان یک رکن مهم دموکراسی و لیبرالیسم آمریکایی افشا شد.
در این چهارچوب، این قبیل رسانه ها، نظرسنجی های مختلفی را با نتایج به شدت متضاد و عجیب منتشر می کردند و این نکته آشکار بود که بیش از آنکه چشم به واقعیت ها داشته باشند، به دلارهای لابی های قدرت چشم دارند. در همین رابطه، رابرت فیکو نخست وزیر اسلواکی در موضع گیری صریحی پیروزی ترامپ را با نشانه هایی همراه دانسته که شکست های عینی ایدئولوژی لیبرال در این کشور را به رخ می کشیدند.
مساله ای که عینی ترین نمود خود را در افشای ماهیت به شدت مغرضانه رسانه های جریان اصلی آمریکا و غرق شدن آن ها در مسائل سیاسی به نمایش گذاشت. در عین حال، اینکه هر دو نامزد انتخابات اخیر آمریکا قبل از پایان رویداد مذکور خود را برنده اعلام کرده و طرف مقابل را به تقلب متهم می کردند نیز گواهی روشن بر این مساله بود که لیبرالیسم و شعارهای آزادیخواهانه ادعایی در آمریکا دفن شده اند و آنچه که مهم است، منافع دولتمردان و لابی های قدرت است. البته که جلوه های مختلف این مساله بسیار بیشتر از آن هستند که به آن ها اشاره شد.
حال دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور جدید آمریکا، با یکچنین میراث و کشوری رو به رو است و اگر نتواند بار دیگر آرمان های ایدهآل لیبرال در آمریکا را مستقر کند، این بدان معنا خواهد بود که آمریکا از دورن با گسست گفتمانی رو به رو شده است. دستورکاری که با توجه به روحیه و شخصیت ترامپ، از شانس بالایی جهت تحقق برخوردار نیست.
شش: اوج گیری تنش های اقتصادی میان آمریکا و چین
یکی از چالش های جدی که به احتمال زیاد دولت ترامپ در دوره جیدد حضور خود در قدرت با آن رو به رو خواهد بود، افزایش تنش ها به ویژه در عرصه اقتصادی با چین است. موضوعی که دولت ترامپ پیشتر هم در قالب جنگ تجاری علیه چین در فاصله میان سال های 2016 تا 2020 آن را به نمایش گذاشته است. در این میان، باید توجه داشت که آمریکا به هیچ عنوان در موقعیت برتر در مقایسه با چین قرار ندارد.
اقتصاد جهانی اکنون چین را یک بازیگر مهم و قابل توجه ارزیابی می کند که حذف آن ممکن نیست. از این رو، با توجه به اینکه آمریکایی ها چین را اصلی ترین تهدید علیه امنیت ملی خود ارزیابی می کنند و ترامپ نیز رویکرد مشابهی به این مساله دارد، از یک سو انتظار می رود که شاهد تشدید درگیریها میان آمریکا با متحدان بین المللی این کشور با محوریت مساله چین باشیم و از سوی دیگر، هیچ بعید نیست که خودِ اقتصاد آمریکا هم در نتیجه اقدامات تنشزا علیه چین با تکانههای جدی رو به رو شود.
فراموش نکنیم که چین منبع تامین بخش قابل توجهی از مواد معدنی کمیاب جهان است که آمریکایی ها به شدت به آن نیاز دارند. در عین حال، پکن شریک اقتصادی طیف قابل توجهی از رقبای بین المللی آمریکا است که در این حوزه نیز چینی ها می توانند مشکلات جدی را برای دولت ترامپ ایجاد کنند. همه این ها مسائلی هستند که بعید می رسد دولت ترامپ تدبیر روشنی را برای مخاطب قرار دادن آن ها داشته باشد و می توانند دولتش را دچار بحران کنند. این چالش ها در شرایطی مطرح می شوند که برخی تحلیلگران به طور خاص به این مساله اشاره دارند که هیچ بعید نیست اقتصاد آمریکا تحت تاثیر سیاست های ترامپ، با کسری بودجه 7 تریلیون دلاری رو به رو شود. موضوعی که خود می تواند حامل شوکهای جدی و بی سابقه ای برای آمریکا در دوره جدید حضور ترامپ در قدرت باشد. کشوری که همین حال نیز با 35 تریلیون دلار بدهی، بدهکارترین کشور جهان است.