شناسهٔ خبر: 69918733 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

تولدتان مبارک خانم نویسنده!

راضیه تجار از «بانوی آبی‌ها» تا «کوچه اقاقیا»

راضیه تجار در داستان‌هایش با نثری پر احساس و شاعرانه به نقش زنان در عرصه جبهه، جنگ و دفاع‌مقدس می‌پردازد. از نظر عبدالعلی دستغیب یکی از منتقدان ادبی، داستان کوتاه «گلریزان» بهترین داستان راضیه تجار و یکی از بهترین داستان‌های اخیر ایران است که مقام تجار را در هنر داستان کوتاه تثبیت می‌کند

صاحب‌خبر -

جوان آنلاین: «واژگان مرا درک می‌کردند، من با آنها جمله می‌ساختم. جملاتم را دوست داشتند، انشاهایم را می‌پسندیدند. انشاهایم بیشتر از توصیف، داستان داشت. گاهی همکلاسی‌هایم زنگ تفریح، دورم جمع می‌شدند که برای‌شان از نوشته‌هایم بخوانم. این برایم جذاب بود که بنشینند و داستان مرا گوش کنند. اگر بخواهم خلاصه بگویم تا به امروز عاشق واژگانم.» اینها را «راضیه تجار» پیشکسوت ادبیات داستانی و بانوی نویسنده می‌گوید که به واقع عاشق کلمات است و حق عشق را تا به امروز تمام و کمال ادا کرده است. 
 
«الان که به گذشته نگاه می‌کنم، تابلوی سیاه کلاس را می‌بینم، کلاس دوم هستیم. معلم‌مان با گچ‌های رنگی روی تخته واژگانی را می‌نویسد و می‌گوید، با این واژگان چه کسی دوست داره و چه کسی می‌تونه جمله بسازه؟ و آن دستی که بالا می‌رود، دست من است؛ اولین نفر! آن واژگان مرا درک می‌کردند، من با آنها جمله می‌ساختم. جملاتم را دوست داشتند. انشاهایم مورد توجه بود. در همان مقطع و کمی بعدتر، انشاهایم بیشتر از توصیف، داستان داشت، آنقدر که گاهی همکلاسی‌های دبیرستان، زنگ تفریح دورم جمع می‌شدند که برای‌شان انشا و داستان‌هایم را بخوانم. این برایم جذاب بود که بنشینند و داستان مرا گوش کنند. اگر بخواهم خلاصه بگویم، تا به امروز عاشق واژگانم.» (برگرفته از برنامه دستخط، شبکه ۵، سال ۱۴۰۱)
اینها حرف‌های کسی نیست جز «راضیه تجار»؛ این پیشکسوت ادبیات داستانی و بانوی نویسنده که به واقع عاشق کلمات است و حق عشق را تا به امروز تمام و کمال ادا کرده است، شاید وقتی پنجمین روز از سومین ماه سومین فصل سال ۱۳۲۶ به دنیا قدم گذاشت و خانه‌شان پر از رحمت الهی شد، کسی چنین آینده روشنی را برای او و ادبیات داستانی و حوزه داستان کوتاه پیش‌بینی نمی‌کرد، اما از خانه‌ای که انعکاس آسمان آن در آب حوض بود، صدای اذان پدر که طنینش سحر‌ها و افطار‌های ماه‌مبارک رمضان را به یادماندنی‌تر می‌کرد، مادری خوش ذوق که در حاشیه دستمال، جز گلدوزی شعر هم نقش می‌کرد و در آخر دختری که رفته‌رفته به درک متقابلی از دنیای کلمات و کاربرد آن برای خلق داستان می‌رسید؛ ورود به دنیای نویسندگی دور از ذهن نبود، اما فارغ از استعداد در نوشتن، تلاش، مطالعه و علاقه به قلم زدن و خسته نشدن از پیمودن مسیر‌های سخت از ویژگی‌هایی است که «راضیه تجار» را از بسیاری دیگر از نویسندگان متمایز می‌کند. نویسنده زن برگزیده ادبیات هشت سال دفاع‌مقدس از سوی حوزه هنری؛ برنده جایزه سطر‌های سرخ از بنیاد شهید برای مجموعه داستان «هفت بند»؛ انتخاب کتاب «کوچه اقاقیا» به عنوان رمان برگزیده یک دهه از سوی آموزش و پرورش؛ تقدیر شده به عنوان «سی سال فعالیت ادبی» در جشنواره پروین اعتصامی؛ برگزیده‌شدن مجموعه داستان «آرام شب به خیر» در جشنواره بانوی فرهنگی، بهمن ۱۳۸۵؛ تقدیر شده در همایش چهره‌های ماندگار؛ تقدیر کتاب «جای خالی آفتابگردان‌ها» در نهمین دوره انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس؛ دریافت تقریظ رهبری برای کتاب «اسم تو مصطفاست» و نامزدی چهره سال ۱۴۰۲ هنر انقلاب اسلامی، بخشی از افتخاراتی است که تمایزی که پیش‌تر از آن سخن به میان آمد را به‌رخ می‌کشد. 
او مدرک لیسانس روانشناسی دارد و دارای مدرک درجه یک هنری معادل دکترا در رشته ادبیات داستانی و از مؤسسین انجمن قلم است و دبیری این انجمن را چند دوره متوالی به عهده داشته است. از دیگر سوابق ادبی وی می‌توان به عضویت در شورای کارگاه رمان، مسئول صفحه ادب و هنر روزنامه جام‌جم و همکاری ۱۷ ساله با این روزنامه، عضو شورای کارگاه رمان، مدرس و داور داستان‌نویسی در آموزش و پرورش، عضو شورای فیلمنامه‌نویسی و ادبیات در بنیاد فارابی، دبیر تحریریه فصلنامه قصه و عضو شورای داستان‌نویسی بنیاد دفاع‌مقدس اشاره کرد. 
این بانوی نویسنده، در داستان‌هایش با نثری پر احساس و شاعرانه به نقش زنان در عرصه جبهه، جنگ و دفاع‌مقدس می‌پردازد. از نظر عبدالعلی دستغیب یکی از منتقدان ادبی، داستان کوتاه «گلریزان» بهترین داستان راضیه تجار و یکی از بهترین داستان‌های اخیر ایران است که مقام تجار را در هنر داستان کوتاه تثبیت می‌کند. 
بیایید در ادامه مروری بر تعدادی از آثار شاخص‌تر این بانوی نویسنده داشته باشیم که به واقع چنین مروری علاوه بر حظ وافری که می‌بریم به درک بهتر ما از سیر نویسندگی راضیه تجار کمک شایانی می‌کند. 

 ما خلبان زن نداریم!
«به‌سختی در هواپیما را باز کرد و با دست‌های بالا برده خود را بیرون انداخت و گفت: اجازه دهید برادران... من... من یک خلبان ایرانی هستم. این برادر هم دیده‌بان من است. ما... ما برای گشت‌زنی آمدیم. مثل... مثل خود شما نگران مرز‌های هوایی هستیم.» روستاییان دور هواپیما حلقه زدند. 
- دروغ می‌گویی. ما خلبان زن نداریم. شما عراقی هستید. جاسوس عراقی...»
این برشی از کتاب «بانوی آبی‌ها» یکی از مجموعه کتاب‌هایی است که انتشارات سوره مهر با هدف معرفی زنان شاخص در تاریخ معاصر ایران منتشر کرده است؛ این کتاب، روایتگر زندگی «شهلا ده‌بزرگی» به عنوان اولین زن خلبان ایران است. راضیه تجار برای نگارش این اثر پس از جمع‌آوری مصاحبه‌هایی که با خانم ده‌بزرگی انجام شده و ارتباط شخصی با ایشان داستان زندگی این زن شجاع و شاخص ایرانی را در قالب زندگینامه داستانی نوشته است. اگرچه تماس حقیقی تجار با ده‌بزرگی بسیار ناچیز بوده است، اما این داستان- زندگینامه توانسته است جنبه‌های بسیاری از شخصیت و احساسات کاراکتر خود را پوشش دهد. 

 رفتی، به همین راحتی!
شبی که منزل عمو جعفر بودیم، گفتم: «آقا مصطفی الان که همه هستند دعوت کن تا یه شبم بیان منزل ما» آهسته گفتی: «نمی‌تونم زمان مشخص کنم هر لحظه ممکنه زنگ بزنن و مجبور بشم، برم!» اخم‌هایم در هم رفت. بلند گفتی: «شنبه هفته دیگه، همگی برای افطار منزل ما!»، اما دو روز مانده به آن شب تلفن خانه زنگ خورد: «سلام عزیزم، من دارم میرم.»
- کجا؟
- سوریه
و رفتی. به همین راحتی. 
این برشی از کتاب «اسم تو مصطفاست» زندگینامه داستانی مصطفی صدرزاده از نشر روایت فتح است که در آن زندگی این شهید را از زاویه دید همسرش بوده و مخاطب می‌تواند با نگاهی متفاوت از پرداخت رایج به زندگی شهدا، زندگی این شهید را در ساحت کلمات به تماشا بنشیند. در سال ۱۴۰۲ تقریظ مقام معظم رهبری (مدظله) بر این کتاب هم منتشر شد. 

 چشم‌های خمار بنفشه‌ها
«آدم‌هایی که آن سوی مرز زعفرانی احساس و ادراک ایستاده‌اند و پیش از آنکه به بیرون نگاه کنند به داخل خیره‌اند. آیا من هم مثل آنهایم؟! از آنها می‌ترسم؛ هم می‌ترسم و هم دوست‌شان دارم. روز‌های اول بیشتر می‌ترسیدم، اما حالا بیشتر دوست‌شان دارم. با این همه میل به گریز قوی‌تر است، اما هنوز اینجا نشسته‌ام و به چشم‌های خمار بنفشه‌ها خیره‌ام. آیا راه گریزی هم هست؟!»
این برشی از مجموعه کتاب «نرگس‌ها» از انتشارات سوره مهر، با ۱۰ داستان است که در آن تصاویر متفاوتی از اتفاقات در ذهن نقش می‌بندد و تجربه‌های تازه‌ای بازآفرینی می‌شود. 

 سال نو، عیال نو!
«نیمتاج در حالی که کاسه سفالین آبی رنگی در دستش بود، لبخند بر لب ایستاده بود و آنها را نگاه می‌کرد. بوی دارچین در اتاق پیچید. عمه قزی سر بلند کرد و گفت: «به‌به! دست و پنجه گلت درد نکند، دخترم. ببین سر صبحی چه درست کرده. به این می‌گویند زن!» نیمتاج آمد و نشست. عمه قزی رو به احمد علی خان کرد:
- همین امشب یک آقا بردار و بیاور اینجا، کار را تمام کن. سال نو، عیال نو و ریز خندید. نیمتاج چادر را روی صورتش کشید و با صدایی شیرین گفت: «بگذارید اول دست پختم را بچشند ببینند خوردن دارد یا نه!» احمد علی خان لبخند زد.»
اینها برشی از کتاب «کوچه اقاقیا» از انتشارات سوره مهر است که در آن راضیه تجار، عقربه زمان را به عقب کشیده و داستانش را به روزگار صندل‌های لهستانی، چراغ‌های زنبوری، نُقل‌های خشخاشی و پولک‌های رنگین برده است. 
تجار می‌دانسته که آن زمان‌ها تنها همین زیبایی‌ها نبوده و گرفت‌وگیر در زندگی مردمان آن روز‌ها رخ می‌نموده. چنانچه در کتابش، قصه میرزا ابوتراب را حکایت می‌کند که، چون همسرش، خانم کوچک، دچار مشکلات روانی شده، زن دوم می‌گیرد. این اتفاق به معنای شعله‌ورشدن گوشه‌کنایه‌ها و کینه‌های قدیمی است. خانم جان هم که مادر میرزاست، از این وصلت حمایت می‌کند. از سویی، زبیده که در خانه خانم‌جان کار می‌کند به علت نازابودن، خودش برای شوهرش زن می‌گیرد. ناروایی‌های مردان بر زنان و البته ظلمی که گاه خود زنان بر زنان روا می‌دارند، «کوچه اقاقیا» را به اثری خواندنی بدل کرده است. 

 به سلامتی عروس و داماد!
«یکی داد می‌زند: «به سلامتی عروس و داماد!» بچه‌ها هورا می‌کشند. لامپ‌ها روشن و خاموش می‌شوند. دستی یک مشت اسپند توی آتش می‌ریزد. گر می‌گیرد. ماشین غرق تور و شکوفه است. برف پاک‌کن‌ها تند و تند حرکت می‌کنند. از پشت مثلث‌هایی از باران که بلافاصله در هم می‌ریزند، تو را می‌بینم و بعد... او را... ماشین را که جلوی در نگه می‌داری، بچه‌ها و زن‌ها دوره‌تان می‌کنند. دهانم طعم شور خون می‌گیرد.»
این برشی از «آرام شب به خیر» از انتشارات سوره مهر است که در آن نویسنده با تمی متفاوت به بیان مسائل و مشکلات قشر خاصی از جامعه یعنی زنان می‌پردازد. این اثر مجموعه داستان‌هایی است که هر کدام پاره‌هایی از وجود یک زن هستند، اما وقتی در کنار هم قرار می‌گیرند، یک انسان کامل را شکل می‌دهند.