اختصاصی طرفداری | در دوران پسافرگوسن، منچستریونایتد تقریبا در بازههای زمانی مختلف هر آنچه ممکن بود را از لحاظ فنی روی نیمکت خود امتحان کرده. از دیوید مویس به عنوان شخصیتی کاریزماتیک و شبیه فرگوسن (برداشت آن زمان این بود) گرفته تا مربیان فنی و مدرن در زمان خود که رزومه فوقالعادهای را در سبک خاصی از فوتبال داشتند.
لوئیس فن خال زمانی که هدایت یونایتد را عهدهدار شد، مربی مدرنی محسوب میشد که با رویای ارائه سبک فوتبال پویا و مبتنی بر مالکیت توپ به میدان آمد. رزومه فن خال نیازی به توضیح ندارد. فصل اول او توانست پیشرفت را در یونایتد ایجاد کند اما در نهایت خیلی زود از فصل دوم سقوط کرد و دیگر شاهد پیشرفت نبودیم و البته که زمانی بیشتر هم به او داده نشد. ژوزه مورینیو در زمان خود فردی بود که به سختی میشد سرمربی رزومهدارتر از او را پیدا کرد. او با رویای ارائه فوتبالی جنگنده، نتیجهگرا و ریاکتیو آمد تا یونایتد را در عمل به موفقیت برساند. مورینیو طی دو فصل اول موفق شد گامهای مهمی را بردارد اما در فصل سوم و همزمان با خیانت مدیران آن زمان، نتوانست مسیر خود را ادامه دهد. گذشت زمان نیز در نهایت نشان داد که ژوزه مورینیو در بلند مدت نمیتوانست یک راهحل برای یونایتد باشد چرا که این سرمربی نتوانسته بود خودش و ایدههای فنیاش را با فوتبال مدرن و جدیدِ سالهای اخیر تطبیق دهد. در مورد این مساله طی یادداشتهای فنی مختلف توضیح دادهام (یادداشت عدم تطبیق پذیری مورینیو با ایدههای نوین فنی).
اوله گونار سولسشر نیز که پس از ژوزه مورینیو سر کار آمد، بزرگترین سوءتفاهم دوران پسافرگوسن محسوب میشد که بارها و بارها درباره آن طی یادداشتهای فنی و تحلیلی مختلف صحبت کردهام و توضیحات بیشتر تکرار مکررات است. راهکار سپردن تیم به یک معمار و تئوریسیون فنی همچون رالف رانگنیک، یکی دیگر از مسیرهای پیموده شده توسط مدیران آن زمان یونایتد بود. رزومه رانگنیک نیز کاملا مشخص و پربار بود اما یونایتد از این مساله نیز نتوانست بهرهگیری کند و خیلی ساده با روی کار آمدن سرمربی بعدی، رانگنیک نیز کنار رفت تا همراه با رفتن او رویای داشتن یک مدیر فنی واقعی نیز در باشگاه رنگ ببازد.
در نهایت اریک تن هاخ در شرایطی هدایت یونایتد را عهدهدار شد که در زمان خود یکی از پیشروترین سرمربیان موجود محسوب میشد. سرمربی که فوتبالی کاملا مدرن، مبتنی بر مالکیت توپ و بازپسگیری توپ از بالای زمین را طی سالیان مختلف در آژاکس بازی کرده بود و تحسین تمامی جامعه فنی فوتبال را همراه خود داشت. شرایطی که آن زمان به نظر میرسید در نهایت یونایتد بتواند مسیر خود را پیدا کند. فصل اول روند پیشرفت تیم فوقالعاده بود و این امید میرفت که تن هاخ بتواند پیشرفت را در یونایتد ادامه دهد اما فصل دومِ کابوسوار و در نهایت شروع ناامید کننده در فصل سوم از راه رسید تا او نیز به پایان خط برسد. درباره اریک تن هاخ و ضعفهای فنی تیم تحت هدایت او نیز طی فصل گذشته و فصل جاری بارها صحبت کردهام.
در نهایت اما یونایتد به روبن آموریم رسید. مربی که در حال حاضر مانند اریک تن هاخ در زمان خود، یکی از پیشروترین سرمربیان محسوب میشود. مربی که سبک مشخصی از فوتبال را بازی میکند و رزومه فنیاش نشان میدهد به فوتبال رو به جلو، پویا و مبتنی بر بازپسگیری توپ از بالای زمین اعتقاد دارد و این اعتقاد را نیز در عمل نشان داده است. با این حال نگرش او به فوتبال با تمامی سرمربیانی که در ابتدای این یادداشت از آنها اسم بردم، متفاوت است و یونایتد در دوران پسافرگوسن تا حالا، سرمربی مانند او از لحاظ نوع نگاه به فوتبال روی نیمکت خود نداشته است. اینجاست که شاید بارقهای از امید در دل هواداران یونایتد زنده شود. جایی که یونایتد قرار است نوع جدیدی از فوتبال را بازی کند که تا حالا در دوران پسافرگوسن بازی نکرده و اتفاقا نوعی مدرن و تطبیق یافته با فوتبالِ جدیدِ سالهای اخیر است.
سرمربی پرتغالی جدید یونایتد به فوتبالی اعتقاد دارد که این روزها در جامعه فنی از آن تحت عنوان «فوتبال مدرن مبتنی بر سرعت» یاد میشود. یعنی شرایطی که تیم شما همچنان دوست دارد مالک توپ باشد، همچنان دوست دارد خیلی سریع توپ را از حریف در بالای زمین پس بگیرد اما در عین حال ترجیح میدهد در یک سوم تهاجمی زمین به جای حفظ طولانی و به گردش درآوردن طولانی توپ در راستای رسیدن به موقعیت گلزنی، با استفاده از راهکارهای سرعتیتر، پاسهای طولیتر و صرف زمان کمتر خودش را به موقعیت گلزنی نزدیک کند.
اینجاست که تئوری اضافه کردن سرعت به بازی بدون از دست دادن مالکیت توپ مطرح میشود. عموما شما این تصور را دارید که برای تدارک یک حمله سریع، حتما باید حریفتان مالک توپ باشد و شما در عقب زمین خودتان توپ را از آنها بگیرید و خیلی سریع ضد حملهای را تدارک دهید. اما فوتبال مدرن مبتنی بر سرعت داشتن مالکیت توپ را نفی نمیکند و اتفاقا روی بازپسگیری هر چه سریعتر آن نیز تاکید دارد اما به دنبال راهکارهایی است که بتواند سرعت را در یک سوم تهاجمی به بازی تیم اضافه کند.
برای شروع بحث درباره این موضوع و درک بهتر مقدمه شرح داده شده، توجه شما را به نقشه فنی زیر جلب میکنم. نقشه فنی که مربوط به فصل 2021/2022 رقابتهای لیگ پرتغال میشود (نقشه از گروه فنی Luis Costa استخراج شده) و نشان میدهد که تیمهای حاضر در این لیگ در هر یک از سه بخش مشخص شده در زمین مسابقه با چه سرعتی حین مالکیت توپ، آن را رو به جلو و در راستای انتقال به منطقه بعدی، حرکت دادهاند. هرچه رنگ هر منطقه به مشکی نزدیکتر باشد به این معنی است که تیم مورد نظر در آن منطقه نسبت به میانگین لیگ، با سرعت کمتری توپ را رو به جلو به حرکت درآورده و هر چه به رنگ قرمز نزدیکتر باشد، به این معنی است که آن تیم توپ را با سرعت بیشتری نسبت به میانگین لیگ رو به جلو انتقال داده است.
نقشه بسیار جالب توجه است. میبینیم که اسپورتینگ با روبن آموریم در یک سوم تدافعی و بهخصوص در یک سوم میانی، به بازی سازی صبورانه اعتقاد دارد. سرمربی پرتغالی همچون دیگر سرمربیان مدرنِ این روزها، ترجیح میدهد با رعایت اصول صحیح بازی سازی از عقب زمین، ابتکار عمل را با آرامش به دست گیرد. در یک سوم تدافعی و میانی، اسپورتینگ بیشتر رو به پاسهای عرضی میآورد، تا با کیفیت درست و صحیحی بتواند خودش را به یک سوم تهاجمی برساند. تا اینجا همه چیز مانند سرمربیانی همچون پپ گواردیولا، میکل آرتتا و یا روبرتو دزربی پیش رفته. اما تغییر کجا احساس میشود؟ در یک سوم تهاجمی. میبینید که به شکل معناداری ناگهان وضعیت انتقال توپ اسپورتینگ در یک سوم تهاجمی سریع میشود. بخش سوم از نقشه این تیم تقریبا به رنگ قرمز درآمده که نشان میدهد آنها نسبت به میانگین لیگ توپ را در آن منطقه با سرعت بسیار بیشتری رو به جلو حرکت دادهاند. بسیار بیشتر از سرعت دیگر تیمهای نخبه لیگ پرتغال همچون پورتو یا بنفیکا.
این مسئله چه چیزی را نشان میدهد؟ اینکه روبن آموریم بر خلاف بسیاری از سرمربیان مدرنِ این روزها، ترجیح میدهد در یک سوم تهاجمی، از پاسهای پیشرونده، طولی و سرعتی بیشتری استفاده کند. او راهحلهای سریعتر را در یک سوم تهاجمی بیشتر ترجیح میدهد و از بازیکنانش میخواهد کنشهایی را همراه با توپ انجام دهند که تیم را با سرعت بیشتری به خط دروازه حریف نزدیک کند. اینجا مهمترین تفاوت فوتبال مدنظر آموریم با دیگر سرمربیان مدرن مشخص میشود. چیزی شبیهتر به رویکردی که مثلا ژابی آلونسو در لورکوزن از خود نشان میدهد. فوتبال آموریم در اسپورتینگ با تن هاخ در آژاکس، از این لحاظ، کاملا متفاوت است.
در یادداشت فنی که چند ماه پیش و در بهار درباره آموریم نوشته بودم و به بهانه انتخابش به عنوان سرمربی یونایتد چند هفته پیش نیز بازنشر شده بود، به طور ضمنی به این مسئله اشاره کرده بودم (یادداشت مورد نظر). در آن یادداشت از دو داده فنی پیشرفته تحت عنوان «Circulate» و «Central progression» اسم برده بودم و به طور مفصل ضمن تعریف و مطالعه این دو داده، تحلیل کرده بودم که چگونه روبن آموریم نسبت به دیگر سرمربیان دید متفاوتی نسبت به انتقال توپ در یک سوم تهاجمی دارد. در این یادداشت نیز در جهت تکمیل مطالب شرح داده شده، توجه شما را به یک داده فنی پیشرفته جدید جلب میکنم که میتواند به درک بهتر موضوع مورد بحث به شما کمک کند. داده فنی پیشرفته «Offensive Transitions Leading To Counter Attack» که بر حسب درصد ارائه میشود و نشان میدهد که هر تیم تا چه اندازه توانسته در انتقالهای تهاجمی خود به محض دریافت توپ، یک حمله سریع را به سمت دروازه حریفان تدارک ببیند (داده فنی از کمپانی مرجع Footovision استخراج شده). به عنوان مثال پپ گواردیولا و منچسترسیتی از حیث این داده در فصل گذشته رقابتهای لیگ برتر در رتبه یکی به آخر قرار داشتند. میکل آرتتا در رتبه سیزدهم قرار داشت و روبرتو دزربی با برایتون نیز در رتبه آخر. این مسئله به چه معنی است؟ یعنی سه مربی یاد شده، ترجیح دادهاند به محض دریافت توپ، مجددا به راه و روش همیشگی خود برگردند، توپ را حفظ کنند، با گردش عرضی آن را بین یکدیگر رد و بدل کنند و به دنبال طرح و نقشههای صبورانه خود در جهت ضربه زدن به حریف باشند. اما به تصویر زیر دقت کنید که وضعیت اسپورتینگ با روبن آموریم را در فصل گذشته رقابتهای لیگ پرتغال از حیث داده فنی پیشرفته مذکور نشان میدهد.
به شکل هیجانانگیزی میبینید که در زمینه انتقال تهاجمی، روبن آموریم در فصل گذشته رقابتهای لیگ پرتغال توانسته رتبه نخست را به خود اختصاص دهد. یعنی از تمام تیمهای حاضر در این لیگ توانسته درصد بیشتری از انتقالهای تهاجمی تیمش را به محض دریافت توپ، به یک حمله سریع به سمت دروازه حریفان تبدیل کند. اینجاست که مسئله میتواند برای هواداران یونایتد هیجانانگیز شود. این موضوع به خوبی میتواند تمامی توضیحات شرح داده شده در یادداشت را برای شما ملموس کند. ما با یک سرمربی طرف هستیم که در یک سوم تهاجمی و به محض دریافت توپ، به دنبال ارائه فوتبالی سریع است. فوتبالی دورتر از امثال گواردیولا، آرتتا و یا دزربی و شبیهتر به آلونسو، ناگلزمان، کلوپ و یا حتی آرنه اشلوت.
منچستریونایتد در دوران پسافرگوسن هیچ سرمربی با رویکرد شبیه به روبن آموریم در اختیار نداشته. ارائه فوتبال مدرن مبتنی بر سرعت، احتمالا تنها راه نرفته یونایتد در دوران پسافرگوسن در فوتبال مدرن است. آنها هر چیزی را که فکرش را بکنید، تست کردهاند و حالا رو به آخرین راه نجات آوردهاند. اریک تن هاخ نیز در زمان پیوستن به یونایتد، از بهترین سرمربیان زمان خود محسوب میشد که نگاهی مختص خود به فوتبال داشت. او البته در دراز مدت موفق نشد و نتوانست یونایتد را به ثبات برساند. روبن آموریم نیز در حال حاضر یکی از بهترین سرمربیان زمان خود و با نگاهی منحصربهفرد نسبت به فوتبال است. اینکه او بتواند در یونایتد موفق شود، به فاکتورهای بسیار زیادی بستگی دارد. اریک تن هاخ سرمربی بدی نبود و نیست، اما در یونایتد موفق نشد. روبن آموریم نیز سرمربی بدی نیست و نخواهد بود، اما اینکه در یونایتد موفق شود یا خیر، جواب قطعی برای آن وجود ندارد. آن چیزی که دستکم تا این لحظه برای هواداران مشخص است، نگاه متفاوت او نسبت به فوتبال مدرن است که یونایتد تا حالا در دوران جدید، آن را تجربه نکرده.