به گزارش ایکنا، دیدار این هفته کمیته شهدای قرآنی سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ با خانواده شهید مصطفی مهآبادی بود.
این دیدار که بیستمین دیدار اعضای کمیته شهدای قرآنی سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ در سال جاری است، در خانهای روی میدهد که در آن مرتضی مهآبادی؛ برادر کوچک شهید و خواهر او و شوهرخواهر شهید میزبان هستند و مادر شهید که مدتهاست ناخوش احوال بوده و اینک در ورامین ساکن است؛ غایب بزرگ این دیدار محسوب میشود.
برادر شهید در این رابطه میگوید: این تصمیم پدرمان بود؛ سال 62 که ما در تهران در خانهای محقر 36 متری مستأجر بودیم، از آنجا که اصالتاً اهل ورامین هستیم، به دیار آباء و اجدادیمان کوچ کردیم، هر چند که این بُعد مسافت هیچگاه موجب نشد خانواده از کارهای انقلابی که مرکز آن تهران بود، باز بماند و همیشه با طی مسافتی نسبتاً طولانی خود را در صحنه حاضر میکردیم.
شاید به دلیل همین اصالت است که مصطفی و مرتضی در نخستین بزرگداشت قیام خونین پانزده خرداد که سال 58 و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در میدان امام خمینی(ره) برگزار میشود، در پیشگاه مقامات عالیرتبه نظام، به اجرای سرود میپردازند. اما باید دید که اساساً ماجرای سرود چیست؟ که البته باید پیش از طرح این موضوع به این امر دقت داشت که معرف شهید مهآبادی به کمیته شهدای قرآنی سازمان قرآن و عترت بسیج تهران، حسینعلی شریف از اساتید پیشکسوت قرآن است؛ همان کس که شهید مصطفی و برادرش مرتضی با حضور بر سر کلاسهای درس قرآن او، نخستین گام خود را در مسیر ارزشمند و نورانی قرآن برداشتند.
به غیر از آموزش قرآن در این محفل دوستانه و محلی که شروع آن به نظر میرسد سال 50 بوده باشد، گروه به مجموعه کارهای دیگر فرهنگی و هنری نیز اشتغال داشت، آن هم در قالب تشکیل گروه سرود و به ویژه سرودهای انقلابی میخواندند، تئاتر بازی میکردند و به گشت و گذار در طبیعت و مخصوصا کوهنوردی پرداخته و برای آن اهمیت فوقالعادهای قائل بودند.
جلسات قرآنی که برادران مهآبادی در آن حضور داشتند بنا به گفته حسینعلی شریف یک جلسه در هفته به همراه زمانی مقرر بود که در آن به حفظ قرآن نیز پرداخته میشد. بینش و بصیرت قرآنی در اعضای این گروه تا آنجاست که آنها حتی در کارهای فرهنگی و هنری خود با اتکای به آن در برابر رژیم طاغوت نیز دست به تحرکاتی نیز میزنند و مثلاً در جریان اجرای نمایشی با موضوع صلح امام حسن(ع) وقتی اعضای گروه از طرف ساواک مورد تعقیب قرار میگیرند، با همان طراحی لباس و گریم کار نمایشی پای به فرار میگذارند.
باید دید که چه چیز، شوق و حلاوت را در نهاد این برادران نسبت به انس با قرآن اینگونه ایجاد کرده است و پاسخ به این پرسش را مرتضی، برادر شهید اینطور میدهد: پدر مشوق ما بود، حتی آن زمان که کودک بودیم و سواد نداشتیم، ما را با خود به محافل قرآنی میبرد یا پای صوت قرآن مینشاند و از جایی که قاری مشغول خواندن قرآن میشد، دست ما را بر روی خطوط قرآن قرار میداد و میگفت همینطور که قاری میخواند شما هم با حرکت انگشت سطرهای قرآن را تعقیب کنید.
فعالیت پیگیر گروه قرآنی که حسینعلی شریف گرد هم آورده بود و آنها را نهتنها در زمینه کارهای هنری همچون سرود و نمایش بلکه در زمینه ورزشهای رزمی و کوهنوردی نیز تشویق کرده بود، موجب شد که هر از چند گاهی وقتی برای ورزش به دامنههای کوه میروند، با خواندن سرودهای مذهبی یا همخوانی قرآن، افراد زیادی را که برای کوهنوردی آمده بودند و به جهت فضای حاکم در دوران ستمشاهی چندان انسی با فضاهای مذهبی و قرآنی نداشتند به هنرنمایی خود جذب کنند.
ارتباط شریف با حمید شاهنگیان؛ سرپرست گروه سرود «خمینی ای امام» که در بدو ورود امام راحل در فرودگاه، این سرود را اجرا کردند موجب میشود تا تعدادی از اعضای گروه سرودی که شهید مصطفی در آن حضور داشت برای این اجرا دعوت شوند و البته بعدها در ارتباط با حاج حسین شمسایی در نخستوزیری و نهاد ریاست جمهوری، این گروه سرود در پیشگاه شهید رجایی و شهید باهنر و شهید بهشتی و مقام معظم رهبری که آن زمان مسئولیت شورای عالی دفاع را به عهده داشتند، نیز به اجرای قطعهای میپردازند.
اگر خواسته باشیم بیشتر درباره شهید مصطفی مهآبادی مطلبی بیان کنیم باید مجدد به پای صحبتهای برادر او بنشینیم هر چند که خواهر شهید نیز به مقاطعی از زندگی، خلق و خو و رفتار و سکنات برادر شهیدش اشاره میکند، اما نکته بارز در مورد این شهید، متفاوت بودن او از نظر مشی و مرام و اخلاق نسبت به اطرافیانش بود؛ امری که خواهر بر آن صحه میگذارد، احترام و هواداری محض او نسبت به پدر و مادر، دستگیری از ناتوانان و نیازمندان حتی به این اندازه که چون میدید در کوچه و محله کسی نیاز به کمک دارد یا امکان حمل بار سنگینی را ندارد، به او یاری میرساند.
بنا به گفته خواهر به چیزهای متفاوتی علاقهمندی خود را نشان میداد؛ به عکاسی تا جایی که تلاش کرد و دوربینی تهیه کرد و با همان دوربین هم به منطقه عملیاتی اعزام و به شهادت رسید؛ به رزم و جنگ و جبهه رفتن بسیار علاقهمند بود و وقتی چندین بار از اعزام او به جبههها ممانعت به عمل آمد، بسیار ناراحت شد.
برادر شهید، فراهم شدن مقدمات برای اعزام او به جبههها را اینگونه شرح میدهد که از طریق فردی به نام اصغر دهقان در دانشگاه شهید بهشتی به شهید دکتر چمران، مسئول جنگهای نامنظم معرفی شد و پس از گذراندن دورهای به جبهه اعزام شده اما چند روز بعد برای انجام عمل جراحی به عقب برگشت و هنوز زخمهایش به جهت آن جراحی خوب نشده بود که مجدد به جبهه بازگشت و پس از چند روز در تپههای اللهاکبر در منطقه عملیاتی سوسنگرد در سن 18سالگی به دلیل اصابت ترکش به قلبش به شهادت رسید.
و البته کلام آخر با خواهر شهید و آن هم توصیه به همه مردم و البته بیشتر از همه به جامعه قرآنی که در جهت حفظ قرآن کوشا باشند نه اینکه آیات قرآن را حفظ کنند آن هم به این خاطر که شاید از امتیازاتی بهرهمند شوند؛ حفظ و صیانت از قرآن یعنی عمل به دستورات آن و پیادهسازی آن در زندگی خود و جامعه و این تنها راهی است که خانواده شهیدان احساس میکنند خون عزیزانشان که در این مسیر الهی جان خود را نثار کردهاند، به هدر نرفته است.