تیم ملی فوتبال ایران در مسیر صعود به جام جهانی 2026، در فیفادی اخیر با ثبت دو پیروزی برابر کره شمالی و قرقیزستان به کار خود پایان داد تا این روزها بعد از شش بازی با 16 امتیاز صدرنشین گروه نخست انتخابی از منطقه آسیا باشد و در آستانه نهاییکردن بلیتش برای حضور در بزرگترین تورنمنت فوتبالی دنیا قرار بگیرد. این دو برد البته در حالی برای تیم ملی ثبت شد که اجازه ندادند لذت تماموکمال از آن برده شود. ایران در دیدار نخست مقابل کره شمالی در همان نیمه نخست با سه گل به برتری رسید تا بسیاری در انتظار ثبت یک نتیجه پرگل برای شاگردان امیر قلعهنویی باشند. این انتظار ولی در نیمه دوم و پس از اخراج شجاع خلیلزاده به حدی تغییر کرد که میرفت تبدیل به یک کابوس شود. تیم ملی بازی راحتِ برده در نیمه اول را با دو گل دریافتی در نیمه دوم عوض کرد تا همانطورکه علیرضا بیرانوند عنوان کرد، «با رحم خدا» آن سه امتیاز در کشور لائوس، میزبان کره شمالی - ایران، ثبت شود. سناریوی بازی دومِ این مرحله از فیفادی هم شبیه به بازی نخست شد. ایران در نیمه اول در خانه قرقیزستان با دو گل به برتری رسید ولی در نیمه دوم روی غافلگیری متعدد دو بار دروازهاش باز شد تا بازی برده راحت در نیمه نخست، در اواسط نیمه دوم مساوی شود.
اگر سردار آزمون و تبحر ویژهاش در سرزنی نبود، ایران شاید به گل سوم و برتری در این بازی نمیرسید. هرچه بود ولی تیم ملی با ثبت شش امتیاز از دو بازی از این فیفادی خارج شد و مسیر صعودش به جام جهانی را هموار کرد. این موضوع ولی بهشدت تحت تأثیر جبههگیری تلویزیون علیه تیم ملی از یک سو و امیر قلعهنویی از سوی دیگر قرار گرفته است. مجریان شبکههای مختلف تلویزیونی که چهره شناختهشدهای مثل جواد خیابانی را هم دارند، بهشدت از عملکرد تیم ملی انتقاد میکنند و اعتقاد دارند تداوم چنین روندی اجازه نمیدهد ایران در ادامه تبدیل به تیم منسجمی شود. این فضا وقتی بدتر شده که امیر قلعهنویی در قامت سرمربیگری تیم ملی فوتبال ایران در مقام پاسخگویی به تلویزیون و این افراد برآمده و فضای کنفرانسهای خبریاش را به این سمت برده است. کار تا جایی پیش رفته که فراتر از نقد و پاسخ به نقد، بیشتر بوی لجولجبازی میآید که آسیب چنین رویهای بهسرعت میتواند گریبان تیم ملی را بگیرد. دلیلش ساده است: امیر قلعهنویی تمرکزش را بهجای مسائل فنی، روی پاسخگویی به تلویزیون و مجریانش گذاشته و با کنایه نسبت به این موارد صحبت میکند. واضح است که در چنین شرایطی او نمیتواند با 100 درصد انرژی و تمرکز در خدمت تیم ملی باشد.
این موضوع پنهانی نیست. او حتی همین اواخر گفته دفترچهای دارد که تمامی این اتفاقات را در آن یادداشت کرده و در آینده پاسخ این افراد را خواهد داد. اولین و مهمترین فعلی که در این بین رقم خورده، این است که کلاس تیم ملی و شأن آن پایین آمده است. موضوع صحه گذاشتن یا نگذاشتن بر رفتار تلویزیون و مجریانش نیست، بلکه جایگاه تیم ملی با چنین رفتاری افت میکند. برای تشریح بیشتر این اتفاق کافی است بهطور مختصر شرایط کنونی مرور شود. تیم ملی برنده میشود ولی آنطورکه باید و شاید نمیتواند مخاطبان فوتبالی را راضی نگه دارد. عمده مشکل بهوجودآمده تفاوت دیدگاه است؛ قلعهنویی میگوید از سبک کارلوس کیروش عدول کرده و نمیخواهد تیمش تدافعی باشد. او به طور ضمنی این مورد را تأیید کرده که وقتی قرار است تهاجمی بازی کنید، طبیعی است که گل هم میخورید. تأکید او بر تعداد گلهای زده تیم ملی در زمان حضورش به همین بخش برمیگردد. از سوی دیگر اما، منتقدان هم بهدرستی گلایه دارند که نظم دفاعی تیم ملی چندان انسجامی ندارد و در ادامه مسیر، میتواند کار را سخت کند. این انتقادی بجا و درست است.
اگر قرار باشد ایران برابر تیمهای درجه دو آسیا چنین نمایشی داشته باشد، در آینده برابر تیمهای خوب و کمتر خوب دنیا مشکلی اساسی خواهد داشت. پس تابهاینجا، چه قلعهنویی خوشش بیاید چه نه، باید این نقد را بپذیرد که نظم تاکتیکی، توانایی تدافعی و ذهنیت بازیکنان یا حداقل تعدادی از بازیکنان تیم ملی اشکال دارد. از سوی دیگر، بیان نقد، کار خبرنگاران ورزشی است و نباید انتظار «بهبه و چهچه» همیشگی را داشت. نمونه آن را میتوان در کشورهای کمترتوسعهیافته و توسعهیافته دید تا متوجه شد انتقاد از عملکرد بازیکنان و سرمربیان تیمهای باشگاهی و ملی امری رایج است. نکته اینجاست که چرا امیر قلعهنویی، شأن و جایگاه تیم ملی را تا حدی پایین میآورد که هربار تلاش میکند پاسخ این افراد را بدهد؟ آیا بهتر نیست او بهجای شنیدن، دنبالکردن و پاسخدهی، به فکر رفع اشکال تیم ملی و ساختار دفاعیاش باشد؟ او البته چنین وعدهای داده و در کنفرانس خبری پس از بازی با قرقیزستان تأکید کرده که باید در مدتزمان باقیمانده چنین نقصی را از بین ببرد.
پس، وقتی با آرامش به چنین انتقادی درباره تیم ملی در کنفرانس خبری پاسخ میدهد ولی در مقابل تلویزیون و انتقاداتش جبهه میگیرد، مشخص است که یک جای دیگر کار میلنگد. اینجاست که داستان لجولجبازی شکل میگیرد و این مورد را از یک انتقاد ساده تبدیل به ماجرای خبرسازی میکند. البته تلویزیون هم در این زمینه سیاست یک بام و دو هوا را به بدترین شکل ممکن پیاده میکند و وحدت رویهای ندارد. از آنجا که تلویزیونِ ایران دولتی است و همگام با سیاستهای مملکت پیش میرود، باید این تناقض بزرگ یک جا تمام شود. آیا قرار است این سازمان چشموگوشبسته از تیم ملی حمایت کند؟ اگر نه، چرا با تعدادی از مربیان مهربان و با تعدادی دیگر کمتر مهربان هستند؟ اگر بله، پس داستان حملههایی که بعضی وقتها فراتر از انتقاد ساده است، چیست؟