دو دیدار اتفاقی بهتازگی باعث شد دوباره شعله پرداختن به موضوع «باززندهسازی» امجدیه بهعنوان ورزشگاهی نوین و مردمی در ذهنم روشن شود. یکی از دوستان میگفت پسر دبستانیاش به مدرسهای ورزشی میرود که در آن ورزش روزانه است و بچهها را برای «دوومیدانی» هر هفته به ورزشگاه امجدیه میبرند. میدانیم که دوومیدانی مادر ورزشهاست! و دیگر آقایی که در راه بازگشتمان از سفر سمرقند و بخارا گفت که برای شرکت در مسابقه ماراتن شهر سمرقند به ازبکستان سفر کرده است. او با وجود هزینه بیش از 30 میلیونتومانی سفرش، شاد و راضی بود و میگفت خیلیها برای دویدن در مسابقههای ماراتن به اقصینقاط جهان سفر کرده، بسیاری کشورها با حرکت در این فضای سالم درآمد زیادی هم کسب میکنند. مثلا همین 21 بهمنماه امسال قرار است یک مسابقه در دوبی بین برج خلیفه و برجالعرب برگزار شود که در فاصله بین آنها تمام آسمانخراشهای برجسته دوبی و مکانهای توریستی آن کشور کوچک قرار دارند. میگفت همه میدانیم که گردشگری چقدر به اقتصاد هر شهری کمک میکند! میگفت در تهران که غیرممکن است اجازه دهند، ولی اگر مسابقهای اجرا شود، میتوانیم عمارتها و اماکن مهم توریستی شهر تهران مثل شمسالعماره، توپخانه، بازار و ارگ و دهها بنا یا مسیر زیبای تهران مثل بولوار و دانشگاه را به همه نشان دهیم.
حال اگر در پی هویتبخشی به شهرها و آرامش و تعلق خاطر شهروندان درباره شهرهایمان باشیم، خوب است بدانیم که چوگان را 400 سال پیش در میدان نقشجهان اصفهان بازی میکردند و اولین مسابقات فوتبال در امجدیه بازی شد! جواد نصرتی، خبرنگار روزنامه شهروند، سال 99 در مقالهای بلند و کامل درباره امجدیه چنین نوشته است: «ورزش در ایران پیش از افتتاح امجدیه، چیزی مثل اجرای اپرا در یک دشت وسیع بود. ایرانیها در ابتدای قرن پیش، سالبهسال با رشتههای جدید ورزشی آشنا میشدند و فوجفوج عاشق فوتبال میشدند. روشنفکران و مروجان ورزش مدرن از یک سو و حاکمیت از سویی دیگر مردم را به ورزشکردن تشویق میکردند». شش سال از قرن جدید گذشته بود که برای نخستین بار در تاریخ، یک تیم فوتبال ایرانی، تیم انگلیسیهای مقیم ایران را شکست داد. ایرانیها برای نخستین بار طعم غرور ورزشی را چشیدند. در پی آن بود که مجلس خرید زمینهای امجدالسلطنه را که آن زمان بیرون از محدوده شهری بود، تصویب کرد و کار ساخت استادیوم در سال۱۳۱۷ به پایان رسید. مخاطب هر آنچه در امجدیه روی میداد، تمام ایران بود. حتی منِ دبیرستانی هم با پسرعمویم که از اهالی فوتبال و کاپیتان تیم دانشگاه ملی بود، به امجدیه میرفتم. بعد از انقلاب، تغییر نام امجدیه به شهید شیرودی از قهرمانان هوانیروز، با کوچ اجباری مسابقات فوتبال به ورزشگاه آزادی همراه شد و آرامآرام روح ورزشگاه هم آرام گرفت. امجدیه/شیرودی، نه یکباره بلکه در طول سالها بهتدریج خاموش شد. درحالیکه نباید میگذاشتیم ورزش در مرکز شهرمان اینقدر مهجور شود و امجدیه چنین بیصدا و بدون تپش بماند. نصرتی مینویسد: همه آن خاطرات، در میدان وسیعی که مسئولان ورزش کشور فعلا از ترس و رودربایستی به مرکز تجاری تبدیلش نکردهاند، دفن شده است. میدانی که روزگاری معبد ورزش ایران بود، در قلب تهران، فراموش شده است. علاوه بر زمین فوتبال باشکوهش، استخرهای امجدیه، محل شکوفایی تعدادی از بزرگترین ستارگان شنای آسیا بوده است. شنای ایران در سالهایی، چنان پیشرفت کرده بود که رقیب اصلی ژاپن، ابرقدرت وقت شنای قاره کهن به شمار میرفت. خاطرات دیگر به مراسمهای مختلف در امجدیه مربوط میشوند. از کنسرتهای گروههای موسیقی محبوب گرفته تا جشنهای ملی و مراسم عزاداری سلبریتیهای مختلف تا کمپینهای انتخاباتی و... . در آن دوران دیدن بازیهای باشگاهی و بهویژه ملی، تفریحی خانوادگی به شمار میرفت. هر بازی، یک پیکنیک هیجانانگیز بود. پیش از ممنوعیت حضور زنان در استادیومها، خانوادهها دستهجمعی به امجدیه میرفتند و بعدتر، شیرودی باز هم میزبان مهربان و متشخص کودکان بود. اکنون شایسته است که این نقش مرکزی و پرخاطره به امجدیه و موقعیت مکانی آن در شهر بازگردد. خوشبختانه اعلام ورزشگاه تاریخی امجدیه (شهید شیرودی) بهعنوان اثر میراثیِ ملی در فروردینماه سال 1398، به این معنا بود که این ورزشگاه، همچنان ورزشگاهی زنده و نشانهای باقی خواهد ماند.
حالا نوبت شهرداری، شورای شهر تهران و تمام نهادهای علاقهمند به ورزش است که این ورزشگاه را بازسازی کنند و به مقام اولیه خود بازگردانند و در محیط آن، علاوه بر ایجاد امکانات بهروز ورزشی برای استفاده ورزشکاران گروههای سنی مختلف، موزهای برای ورزش ایران و جایگاهی برای حضور و شادی مردم فراهم آورند. در اینجا باید پرسید چه چیزی بهتر از ورزشهای نوینی که مردم شهر به آنها اقبال دارند؛ دوچرخهسواری و دوی ماراتن؟ خاطره امجدیه به یک نسل تعلق ندارد، بلکه بیننسلی است و به معنایی نزدیککننده نسلها به یکدیگر. تاریخ ورزش ایران معاصر و اسطورههای ورزشی تا حد زیادی با این ورزشگاه گره خورده است. اسطورههای ورزشی مانند تختی، نصیری، صنعتکاران، حجازی، احتشامزاده و حاجرسولی در امجدیه نامآور شدند. همچنین آثار سینمایی و ادبی گوناگونی با الهام از جایی که امجدیه در دل مردم ایران داشته و دارد، خلق شدهاند. مانند فیلم مسافر، ساخته عباس کیارستمی و داستان آذر و امجدیه، نوشته ویدا مشایخی. ایده باززندهسازی امجدیه چند سال پیش تحت عنوان «احیای ورزشگاه تاریخی امجدیه با رویکرد توسعه فرهنگی و ورزش همگانی تهران» با این هدف از طرف تعدادی از شهروندان هنرمند و معمار شکل گرفت تا طی روندی امجدیه دوباره به قلب تپنده ورزش همگانی و بهویژه ورزشهایی مانند ماراتن و دوچرخهسواری تبدیل شود که مسیرهایشان را از امجدیه آغاز کنند. به امید آن روز.