محمدرضا مهدوی از جمله فوتبالیستهایی است که هم در تیم پرسپولیس و هم در تیم استقلال بازی کرده است.
به گزارش تسنیم، البته مهدوی بارها اعلام کرده است که در یک خانواده پرسپولیسی بزرگ شده و خودش یک پرسپولیسی است. این پیشکوست فوتبال درباره جام ملتهای ۲۰۰۰ و همچنین اتفاقاتی که برای مهدی هاشمینسب رخ داده، خاطراتی را بیان کرده است که تا به حال کمتر کسی به آن پرداخته است. وی در این گفتگو به ماجرای درگیری علی دایی در لبنان اشاره کرده و بیان کرده است که چگونه علی دایی به عنوان کاپیتان تیم ملی باعث شده تیم از یک باخت حتمی نجات پیدا کند. متن کامل گفتگو با محمدرضا مهدوی بازیکن سابق تیم ملی، پرسپولیس و استقلال در ادامه بخوانید:
آقای مهدوی در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
در حال حاضر در مؤسسه فرهنگی ـ ورزشی ملیپوشان نود و هشت مشغول هستم. هیئت مدیره این مؤسسه از بازیکنان نود و هشت تشکیل شده است. علی دایی، محمد خاکپور، حمید استیلی، خداداد عزیزی، کریم باقری، افشین پیروانی و جواد زرینچه حضور دارند؛ رئیس هیئت مدیره این مؤسسه هم خداداد عزیزی است و بنده هم مدیرعامل این مؤسسه هستم. ما در این مؤسسه پیگیر کارهای خیریه و مناسبتهای مختلف و بزرگداشت پیشکسوتان هستیم و بدون چشمداشتی، برای مردم به میدان میرویم و هدفی جز پاسداشتن یاد پیشکسوتان و یاری رساندن به مردم را دنبال نمیکنیم.
چرا در عرصه مربیگری ورود نکردید؟
در فوتبال ما بیشتر از علم و سواد روابط حاکم است بنابراین تمایل ندارم به هر قیمتی در این حرفه ورود کنم.
یکی از نقاط مهم در تاریخ فوتبالی شما، نیمکتنشینی در دوران آقای مایلیکهن بود؛ دلیلی خاصی داشت؟
در اوج جوانی به تیم ملی توسط محمد مایلیکهن سرمربی وقت دعوت شدم و در تمام اردوهای این تیم هم حضور داشتم اما بهدلیل حضور بازیکنان بزرگی نظیر نادر محمدخانی و محمد خاکپور به من در آن زمان بازی نمیرسید؛ در ادامه هم پشت خط مهدی پاشازاده ماندم که بههرحال در اوج جوانی بازیکن استقلال بود و به من که در بهمن بودم طبیعتاً شانس کمتری از بازی میرسید. من اعتقاد دارم باید به نظر سرمربی و کادر فنی احترام گذاشت اما در مورد بازی نکردن من در تیم ملی در آن زمان(مربیگری مایلیکهن) کجسلیقگی انجام شد و این هم از خصوصیات ذاتی فوتبال است.
حضور شما در استقلال منجر به این شد که در اروپا لژیونر شوید؟
در زمانی که در استقلال بودم باشگاه استقلال اصرار به انتقال مهدی هاشمینسب و فرهاد مجیدی به اروپا داشت ولی بهعکس طرف اروپایی روی من و داریوش یزدانی نظر داشت. با توجه به بازیهای استقلال در آسیا که بهصورت فیکس در این بازیها به میدان رفتیم و پس از آن به تیم ملی دعوت شدیم و در نهایت هم به اروپا ترانسفر شدیم.
شما یکی از معدود بازیکنانی هستید که در دو تیم استقلال و پرسپولیس بازی کردهاید؛ در اصطلاح به شما یاغی میگویند؛ الان ما باید شما را استقلالی بدانیم یا پرسپولیسی؟
من جزو یاغیهای فوتبال از نوع آرام بودم. زندگی حرفهای و نحوه برخورد با مردم در نوع برخورد هواداران تأثیرگذار است؛ حتی نحوه بزرگ شدن شخص در خانواده هم میتواند در اینگونه انتقالات مؤثر باشد و در شرایط بازیکنانی که بین این دو تیم نقل مکان میکنند تأثیرگذار باشد. یاغی بودن شرایط بازیکن را تغییر میدهد. وقتی شما حرفهای باشید، مردم را دوست داشته باشید، مردم سعی میکنند احترام متقابل به تصمیم شما بگذارند. خاندان ما شدیداً پرسپولیسی بوده و هستند. دایی بنده بهاحترام اسم علی پروین روی پای خود میایستاد و به نام پرسپولیس احترام نظامی میگذاشت؛ اینها قابل توصیف نیست و مسائل دلی است که بین هواداران وجود دارد. ما باید به این مسائل اهمیت قائل باشیم تا بیاحترامی به هوادار نشود، خاصیت و جنس هواداری همین است. نکته جالب این بود که بعد از حضور من در استقلال، خانواده با من قهر کردند و حتی بعضیها بهعشق پرسپولیس با من به جروبحث هم میپرداختند، البته ناگفته نماند که خیلی معدود از افراد خانواده بهخاطر من استقلالی شدند.
شما و مهدیهاشمی نسب جز بازیکنانی هستید که تجربه حضور در دو تیم استقلال و پرسپولیس را دارید اما چرا ماجرای هاشمینسب و علی پروین بعد از این همه سال همچنان داغ است؟
ابتدا در مورد علی پروین باید بگویم نهتنها پرسپولیسیها بلکه استقلالیها هم علیآقا را دوست دارند و بهطورکلی مردم ایران قلباً به او علاقه دارند و به او احترام میگزارند. آدمها را وقتی از نزدیک و زیر یک سقف میبینید باید بشناسید؛ مهدی هاشمینسب بهدستور منصورخان خدابیامرز با من چه در تیم ملی و چه در استقلال هماتاق بود. هاشمینسب بهترین مدافع ایران، یاغیترین مدافع ایران، گلزنترین مدافع ایران و البته انسان خوبی است؛ سنوسال او هم در حال بالارفتن است و حالا نزدیک ۵۰ سال تقریباً سن دارد؛ شاید به همین دلیل هم دوست دارد که آرامتر رفتار کند اما تا جایی که من خبر دارم استقلالی شدن او بهخاطر مسائل مالی بوده و مورد دیگری در این میان وجود نداشته است. ما نمیتوانیم هاشمینسب را قضاوت کنیم؛ ما جای هاشمینسب نیستیم تا بتوانیم جواب قطعی نسبت به رفتارهای او بدهیم. هاشمینسب در فوتبال زجر زیادی کشیده است و دهها بار من شاهد و سواکننده دعوای او بودهام و اگر نبودم با قمه گردن او را میزدند؛ اینها همه فشار است برای کسی که روزی اسطوره بوده است و حالا چنین برخوردهایی را با خود میبیند؛ بنابراین نمیتوانیم در این مورد بهسادگی اظهار نظر کنیم.
یکی از رکوردهای استقلال با شما رقم خورده است؛ توضیح میدهید؟
من و مهدی هاشمینسب کنار جواد زرینچه یک رکورد استثنایی را خلق کردهایم؛ بهعلاوه در قهرمانی در لیگ و جام حذفی ما در آن فصل تنها ۹ گل دریافت کردیم که سابقه نداشته است؛ ضمن اینکه من بهتنهایی در استقلال تهران، استقلال رشت، استقلال خوزستان و استقلال کیش بازی کردهام؛ شاید تنهایی پرسپولیسیای باشم که در تمام تیمهای استقلال بازی کردهام. علاوه بر این در طول عمر فوتبالی خودم هرگز کارت قرمز دریافت نکردم. با اینکه در دوران فوتبالی خود با مهاجمانی گردنکلفت روبهرو میشدم اما هیچ وقت از بازی اخراج نشدم و کارت قرمز دریافت نکردم و این هم بهنوبه خود برای یک مدافع وسط که در سطوح مختلف فوتبال ـ چه داخلی و چه خارجی ـ بازی کرده است، میتواند یک رکورد منحصر به فرد باشد.
درباره تیم بهمن نکته ناگفتهای وجود دارد که بخواهید بیان کنید؟
بهمن پرچمدار فوتبال خصوصی در کشور بود؛ تیمی که ساختار مدیریتی اصولی داشت و اولین تیمی بود که لباس یکدست را به فوتبال ما وارد کرد. شرایط مالی خوب، زمین مناسب و همدلی شدید در این تیم موج میزد که باعث شد در نیمفصل اول با سرمربیگری آقای کریمی و آقای کاظمی با پانزده امتیاز از پرسپولیس سبقت بگیریم اما متأسفانه یکسری رفتار آماتور و قراردادهای خارج از عرف که آن زمان خارج از ضوابط قانونی بود با بعضی از ارکان این تیم با باشگاههای دیگر بسته شد و این مسئله سبب عدم نتیجهگیری ما در انتهای آن فصل شد.
فوتبال در شارلوای بلژیک چه فرقی با لیگ ایران داشت؟
فصل اول عالی بودم، فصل دوم خوب بودم ولی در فصول بعدی مصدوم شدم؛ بینی من و انگشت پا در دو فصل مختلف شکست و نتوانستم کیفیت لازم را از خود نشان دهم؛ بلژیک لیگ خشنی داشت. شاید باورش سخت باشد اما در مورد علیرضا امامیفر هم این اتفاق افتاد؛ اولین بازی پای امامیفر از دو جا شکست و نتوانست ادامه دهد؛ بلژیک آن روزها شبیه فوتبال انگلیس بود با یک تفاوت که تاکتیک در آن وجود نداشت و فقط فیزیکی بود. شارلوا قرار بود پایگاه فوتبالیستهای ایرانی در اروپا شود اما بهدلایلی این اتفاق خیلی زود کمرنگ شد و نتوانستیم این راه را ادامه دهیم.
چرا؟
مرحوم میناوند، علیرضا امامیفر، داریوش یزدانی و من در این تیم بازی میکردیم، با اینکه در شارلوا و فوتبال اروپا فیکس بودیم اما بهدلایلی در تیم ملی بازی زیادی به ما نمیرسید و همین موضوع بهنوعی سرمربی وقت این تیم را نسبت به حضور ما دلسرد کرد. انزو شیفو اعتقاد داشت وقتی فوتبال کشور ما به بازیکنان خود احترام نمیگزارد چرا آنها باید به ما بازی دهند در حالی که آورده مالی هم برای این تیم نخواهیم داشت. آقای همایون شاهرخی بهبهانه پایینتر بودن سطح لیگ بلژیک به ما بازی نمیدادند. من در بازی چین و ایتالیا با پیراهن تیم ملی گلزنی کردم اما در نهایت بازی به من نرسید و همین رفتارها باعث شد حضور ما در اروپا کمرنگتر از قبل شود چراکه آنها به چشم بیزینس به این موضوع نگاه میکردند.
درباره جام ملتهای ۲۰۰۰ انتقاداتی نسبت به علی دایی وجود دارد؛ اینکه مثلا در کار سرمربی دخالت میکرد؛ این موارد درست بود؟
استارت تیم ملی برای جام ملتهای ۲۰۰۰ توسط ایویچ فقید زده شد؛ بهاذعان همه بزرگان فوتبال شاید جنس فوتبال ما از نظر بازیکنان در آن دوره جور بود. در آن دوره تیم خوبی داشتیم اما یکسری اشتباهات فردی و محاسبات غلط باعث شد این تیم در جام ملتهای ۲۰۰۰ نتیجه نگیرد. در آن دروان فشار روی علی دایی زیاد بود و استرس بالایی برای او ایجاد شده بود در صورتی که او جز وظیفه کار دیگری انجام نمیداد. آقای دایی فقط بازوبند نبسته بود و سعی میکرد وظایف خود را در همه حوزهها بهنحو احسن انجام دهد، متأسفانه بعضی از دوستان فکر کردند که دایی در تیم و تصمیمات کادر فنی دخالت میکند در صورتی که به هیچ عنوان اینچنین نبود. علی دایی حتی در چند مورد هم به داد فوتبال ما رسید؛ مثلاً در بازی اول که با میزبان (لبنان) بازی داشتیم به آقای جلال طالبی پیشنهاد داد که زودتر به ورزشگاه برویم در صورتی که نظر کادر فنی این نبود؛ نهایتا زودتر به ورزشگاه رفتیم و دیدیم که میزبان بازیها ما را به استادیوم راه نمیدهد و بعد از صرف کلی وقت توانستیم داخل شویم و علی دایی آنجا با تجربه خود به داد فوتبال ما رسید. در آنجا علی دایی وقت دید مسئول ورزشگاه اجازه ورود ما را به استادیوم نمیدهد با او درگیر شد و همین کار وی باعث شد بچهها وارد ورزشگاه شوند و الا سه هیچ به نفع لبنان میشد. فوتبال ما به امثال علی دایی مدیون است.
یکی از حواشی جام ملتهای ۲۰۰۰ تفریحات شبانه بچههای تیم ملی بود.
هتل ما کنار ساحل بود و ما به ساحل میرفتیم اما به هیچ عنوان خارج از حیطه تیم و مسائل انضباطی عمل نمیکردیم و شایعاتی نظیر بیانضباطی یا بحثهای مطرحشده مانند قلیان و اینگونه موارد اصلاً درست نیست. ما به اشتباهات خودمان و کمی بدشانسی باختیم چراکه اگر در بازی با کره جنوبی توپهای علی کریمی گل میشد شاید ما تا فینال بهراحتی بالا میرفتیم.