به گزارش "ورزش سه"، در اواسط دوازدهمین فصل بعد از جدایی سرالکس فرگوسن، منچستریونایتد بار دیگر مجبور به تعویض مربی شد و روبن آموریم جای اریک تنهاخ را گرفت، با این امید که شیاطین سرخ بتوانند بار دیگر به جمع مدعیان قهرمانی لیگ برتر برگردند؛ اتفاقی که بعد از جدایی فرگوسن و کادر فنیاش در سال 2013 هرگز رخ نداد.
بعد از انتخاب دیوید مویس به عنوان جانشین سرالکس، سرمربی اسطورهای یونایتدها به جانشینش توصیه کرده بود که دستیارانش را حفظ کند تا به او در جا افتادن در اولدترافورد کمک کنند. یکی از این مردان معتمد رنه موئلنستین هلندی بود که بعد از چند سال کار به عنوان مربی تیمهای پایه یونایتد، از سال 2006 به تیم اول اضافه شد و مرد اول تمرینات بود.
موئلنستین بعد از اینکه متوجه شیوه کار مویس شد، حاضر به همکاری نشد و در عوض به عنوان سرمربی به فولام پیوست.
او که در سالهای اخیر کمک مربی تیم ملی استرالیا بود و نقش مهمی در صعود این تیم به جام جهانی 2022 قطر و موفقیت در این رقابتها داشت، در گفتوگو با ورزش سه در مورد روزهای حضور در یونایتد، دلایل مشکلات این باشگاه، نقشش در تبدیل شدن کریس رونالدو به یک ماشین گلزنی صحبت کرد و تایید کرد که معتقد است فوتبال ایران این پتانسیل را دارد که ستارههایی در کلاس جهانی عرضه کند:
- 11 سال از زمانی که منچستریونایتد را ترک کردید، میگذرد. هیچوقت فکر میکردید که آنها برای این مدت طولانی نتوانند قهرمان لیگ برتر بشوند؟
- نه، نه! چنین چیزی را تصور نمیکردم. هرچند فکر میکردم که آنها احتمالاً دوره پرچالشی پیش رو خواهند داشت زیرا من کاملاً از این واقعیت آگاه بودم که منچستریونایتد که زیر نظر سرالکس فرگوسن برای دورهای بسیار طولانی موفق بود، نیاز دارد که برای تغییر آماده باشد، برای لحظهای که سرالکس فرگوسن از باشگاه میرود.
فکر نمیکنم این کار به بهترین شکل ممکن اتفاق افتاده باشد، زیرا آنچه در 11 سال گذشته دیدهایم، تغییر زیاد بوده، بیثباتی زیاد. بار دیگر ما در آستانه یک تغییر هستیم که آموریم میآید. من انتظار نداشتم جام نبریم. انتظار داشتم که دوران دشواری داشته باشیم اما نه اینکه نتوانیم لیگ را ببریم. نه انتظار این را نداشتم.
- به نظر شما مهمترین مشکل منچستریونایتد در همه این سالها چه بوده است؟ مربیان، مدیران، بازیکنان یا ارتباط بین آنها؟
- خب، من فکر میکنم مسئله همیشه داشتن چشمانداز خوب است، یک چشمانداز روشن در بلندمدت، میانمدت و کوتاهمدت. یونایتد دورانی را سپری کرد که سرالکس فرگوسن چشمانداز واضحی درباره اینکه چطور موفق شود و چگونه این موفقیت را حفظ کند، داشت. و برای اینکه قادر به انجام این کار باشید، نیاز دارید که استراتژی مناسبی را ترتیب بدهید تا در کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت موفق بشوید.
برای انجام این کار نیاز دارید تا آدمهای مناسب با تخصص مناسب و تجربه خوب را به کار بگیرید. این سه چیزی بود که سرالکس فرگوسن همیشه به درستی به کار میگرفت. و من فکر میکنم این به نوعی مشکل منچستریونایتد در 11 سال اخیر بوده است، اینکه مسیر رو به جلوی مشخصی وجود نداشته است. دوره بعد از سرالکس فرگوسن اینطور به نظر میرسد و همانطور که گفتم، دوره دیوید مویس جواب نداد و آنها سپس لویی فنخال را به خدمت گرفتند و سپس مورینیو آمد و تمایل مشابهی وجود داشته است که همه مربیان به دنبال بازی کردن به اصطلاح به سبک منچستریونایتد بودند و کاری که سرالکس فرگوسن انجام میداد، همیشه دشوارترین شیوه بود. اینکه فوتبالی هجومی و جذاب بازی کنید و همچنان جام ببرید، لیگ برتر را فتح کنید و لیگ قهرمانان را ببرید. بنابراین فکر میکنم فقدان چشمانداز روشن و رهبری روشن وجود دارد و عدم ثبات از نظر ایجاد تغییرات دائمی دیده میشود.
موئلنستین که از سال 2006 به کادر فنی منچستریونایتد اضافه شد، از اعتماد کامل فرگوسن برخوردار بود.در مورد سه چیزی که من ذکر کردم، چشمانداز، استراتژی و افراد، دو مورد کلیدی وجود دارد: ثبات و تداوم. و ثبات را با تعداد افرادی که برای مدت طولانی با آنها کار میکنیم، به وجود میآوریم، زیرا آنها میدانند که چگونه آن استراتژیها را به کار بگیرند.
بنابراین، این چیزی است که من در موردش صحبت میکنم، تخصص و تجربهای که میخواهید آن را داشته باشید. تداوم با یک چشمانداز به وجود میآید، اینکه مطمئن شوید که ایدههای درستی دارید، چطور موفق شوید و چطور موفق بمانید و بدانید که کجا باید تطبیق پیدا کنید وقتی به آن نیاز است. زیرا شرایط دائما در حال تحول است. اگر به سرالکس فرگوسن نگاه کنید، او در سال 1986 کارش را شروع کرد و اساساً آنها پیش از آن یک دوره ضعیف را پشت سر گذاشته بودند.
و او در دوره 26 سالهاش، تقریبا سه تیم موفق ساخت. اما تیمی که او در سال 1980 تا 1990 ساخت، با تیمی که در سال 2000 ساخت کاملا متفاوت است.
- تجربه کار با سرالکس چطور بود؟ او چطور با دستیارانش کار میکرد و مهمترین ویژگیاش چه بود؟
- فکر میکنم موارد زیادی بود. فقط نمیشود به یک ویژگی خاص اشاره کرد. اولین و مهمترین مسئله، انگیزه و تعهد او برای موفق شدن در منچستریونایتد بود. دفعات زیادی ثبت شده که او اولین نفری بود که در باشگاه حاضر شد و آخرین نفری بود که آنجا را ترک کرد. بنابراین خیلی زیاد کار میکرد. تخصص و تجربه شخصی او در مورد اینکه چطور قهرمان لیگ برتر شود، بسیار مهم بود.
همانطور که قبلا گفتم، آوردن آدمهای مناسب به باشگاه (هم از تخصصهای او بود). و دوباره، او عادت داشت که بگوید وقتی من کارم را در منچستریونایتد شروع کردم، 8 نفر با من کار میکردند. و من وقتی من بین سالهای 2006 تا 2013 آنجا بودم، او گفت که کارمندهای من بیشتر از مارکس اند اسپنسرس است که یکی از بزرگترین خردهفروشیهای بریتانیاست. چیزی که میخواهم بگویم این است که این نشان میدهد چگونه رشد میکنید.
موئلنستین وظیفه طراحی و اجرای تمرینات یونایتد را برعهده داشت.فکر میکنم تطبیقپذیری یکی از مهمترین ویژگیهای او بود، چون باید با زمانه پیش بروید. اگر به همه تغییراتی که در علم ورزش، پزشکی و آنالیز رخ داد، نگاه کنید، در مورد همه اینها، او همه را در جهت کار خود را به کار گرفت و مطمئن شد که به سود او عمل میکند. اما من فکر میکنم واضح است که توانایی او در گرفتن تصمیم و نترسیدن از تصمیمات بزرگ خیلی مهم بود.
همانطور که میدانیم، او اجازه داد بازیکنان بزرگ زیادی بروند، مثل بکام، یاپ استام، رود فننیستلروی، از خیلی میتوان نام برد. همه در مورد این صحبت میکنند که چقدر موفقیت در مربیگری به تصمیمگیری بستگی دارد؛ اما موفقیت در مربیگری به تصمیمات درست در زمان درست بستگی دارد. و اینکه از گرفتن تصمیمات سخت نترسیم. و او در این کار خیلی خوب بود.
و همینطور مدیریت نیروی انسانی او، مهارتهای ارتباطیاش فوقالعاده بود. به نظر من به عنوان یک کمک مربی، جدا از اینکه او یک ارتباط گیرنده بسیار خوب بود، شنونده خیلی خوبی هم بود.
او به حرفهای من گوش میداد، به مایک فیلان، به سایرین که حرف مهمی داشتند. و من فکر میکنم بزرگترین چیزی که از تجربه کار با او یاد گرفتم، توانایی او در سپردن کار به بقیه بود. و او این کار را میکرد و به کاری که ما انجام میدادیم، اعتماد داشت. و این در مورد همه بود، چه مایک فیلان دستیار، چه من به عنوان مربی تیم اول؛ او هرگز به طور روزانه به من نگفت که در تمرینات چه کاری باید انجام بدهم.
یک روز وقتی او من را به عنوان مربی تیم اول انتخاب کرد، گفتوگوی خوبی در این مورد داشتیم که او احساس میکند منچستریونایتد چطور میتواند بهترین بازیاش را ارائه بدهد. و اینکه اگر شما بخواهید، من میتوانم این شرایط را کمی بهتر کنم.
و این راهنمای من بود، تقریبا مانند سیستم مسیریاب و اینکه چطور جلسات تمرینیام را هدایت کنم. اما او هرگز در کار من دخالت کرد، هرگز چیزی نگفت. او این اختیار را به من داد، این آزادی را به من داد تا با تیم صحبت کنم و تیم را در سطوح مختلف آنالیز کنم. چون برای او کمی غریبه بود، کار با لپتاپ و همه این برنامههای آنالیز. اینها برای او کمی جدید بود. همینطور در مورد جنبه قدرت و عملکرد بازی. که میدانید در تیم برعهده تونی استرودویک بود.
-درست است که شما میخواستید بعد از بازنشستگی فرگوسن در منچستریونایتد بمانید اما دیوید مویس قبول نکرد؟
نه، خب، این چیزی نبود که دیوید مویس انتظار داشت. شرایط کمی پیچیدهتر بود. بله، فکر میکنم وقتی فرگوسن رفت، چیزی که در ابتدا به وضوح گفته شد، این بود که تغییرات زیادی ایجاد نشود. بنابراین به عبارت دیگر، آنچه به ما گفته شد این بود که دیوید مویس گفتوگوی خوبی با الکس فرگوسن و دیوید گیل (مدیر یونایتد) داشت. و قطعا آنها توضیح دادند که "گوش کن، ما کادر خوبی داریم، از آنها استفاده کن" و چیزهایی مثل این.
بنابراین دیوید با همه اعضای کادر فنی از جمله من، ملاقاتهای جداگانه داشت. در آن جلسات، مشخص شد که به دیوید گفته شد که هرکاری دوست دارد میتواند انجام بدهد. این را گلیزرها به او گفتند. و در آن جلسات، من میتوانستم احساس کنم که او میخواهد کارها را به شیوه خودش انجام بدهد، به شیوه خودش و با آدمهای خودش. و میدانید، اگرچه او روی اهمیت ثبات تاکید میکرد، بسیار بسیار واضح بود که دیوید چهجور سرمربیای خواهد بود. الکس فرگوسن همه کارها را به ما واگذار میکرد اما دیوید میخواست همه کارها را خودش انجام بدهد.
موئلنستین به عنوان مربی فولام، در اولدترافورد یک تساوی حساس 2-2 از منچستریونایتدِ دیوید مویس گرفت؛ در حالی که یونایتد تا دقیقه 4+90 پیش بود.او دوست داشت در همه کارها مشارکت کند. و اساسا میدانید، من احساس میکردم که کاری که زیر نظر الکس فرگوسن انجام میدادم و مسئولش بودم، یعنی آماده کرد و طراحی همه جلسات تمرینی و برگزاری جلسات و همه این کارها، همه اساسا به هیچ تبدیل شده بود. بنابراین من نمیتوانستم در چنین شرایطی کار کنم.
من اساسا تلاش کردم به دیوید هشدار بدهم، با گفتن اینکه "گوش کن دیوید، تو اینجا فرصت شگفتانگیزی به دست آوردی اما باید تشخیص بدهی که آمدن از اورتون به باشگاهی مانند منچستریونایتد، تفاوت خیلی زیادی دارد. مثل این است که از قایق تفریحی به یک کشتی بروی". تفاوت اینقدر زیاد است.
-و یکی از همکارانتان در منچستریونایتد، کارلوس کیروش، میدانید که ایرانیها یک تاریخچه طولانی با او دارند چون نزدیک به یک دهه سرمربی تیم ملی ایران بود. بعضی اعتقاد دارند که اگر او از منچستریونایتد جدا نمیشد و به تیم ملی پرتغال نمیرفت، بهترین گزینه برای جانشینی الکس فرگوسن بود. با این مسئله موافقی؟
نه، اما این قطعا موقعیتی بود که میتوانست به واقعیت تبدیل شود. اینطور فکر میکنم. چون اگر سرالکس تا پایان با کارلوس کار میکرد، قطعاً او را یکی از گزینههای اصلی قرار میداد اما کارلوس این جاهطلبی را داشت که برای خودش کار کند و وقتی این فرصت پیش آمد که ابتدا به رئال مادرید برود و فکر میکنم بعد از رئال مادرید او به منچستریونایتد برگشت و سپس به تیم ملی پرتغال پیوست. اما بله، اینکه [او جانشین سرالکس شود] مطمئناً یک احتمال بود. یک گزینه واقعگرایانه بود.
اما بار دیگر تاکید میکنم، جانشین سرالکس شدن همیشه یک چالش بزرگ بود. و این از جهتی ناراحتکننده و درک آن تقریباً بسیار دشوار است که 11 سال گذشته است و آنها همچنان راهحل مناسبی پیدا نکردهاند.
- فکر میکنی بعد از مربیانی مانند لوئی فنخال، ژوزه مورینیو و اریک تنهاخ، حالا روبن آموریم راه حل مناسبی است؟
-میتواند باشد. کسی نمیداند. چیزی نمیتواند گفت. شاید گزینه خوبی است، شاید نیست. اما روبن آموریم شباهت زیادی به اریک تنهاخ دارد، هر دو در لیگهای کوچکتر خوب کار کردند.
اریک در آژاکس بود، واقعاً فوتبال خوبی بازی میکردند، قهرمان شدند، در چمپیونزلیگ خیلی خوب کار کردند. این چیزی بود که چشم منچستریونایتد را گرفت و به این دلیل او را استخدام کردند. دقیقاً همین شرایط در مورد روبن آموریم وجود دارد.
اگر بخواهیم در موردش فکر کنیم، روبن تجربه زیادی ندارد. او قطعاً در اسپورت خیلی خوب کار کرده است. فوقالعاده کار کرده. او ایدهها و دیدگاه خودش را دارد. او تیمی را به قهرمانی رساند که 19 سال بود جامی نبرده بود. بنابراین انتظارات پایین بود و او توانست کار خودش را بکند. او تیمی ساخت که تیم اوست و سبک بازی خودش را جا انداخت که کاملاً مناسب آنها بود و مناسب آن لیگ و بسیار بسیار موفق بودند.
حالا او به منچستریونایتد آمده است، ضرورتاً فقط مسئله کنترل رختکن نیست. او نیاز دارد که تصمیمات درستی بگیرد و با فرهنگ و سبک بازی تطبیق پیدا کند. منچستریونایتد از نظر رسانهای یک غول است که باید آن هم مدیریت شود. توجه و فشار و موشکافی دقیقی روی اتفاقات باشگاه، روی بازیکنان، روی سرمربی در هر روز وجود دارد که حتی اگر روبن آموریم مانند تنهاخ مربی خیلی خوبی باشد؛ اما در مقطعی اگر نتایج خوبی گرفته نشود یا عملکرد تیمی به هر دلیلی خوب نباشد، قورت داده میشود.
و دوباره، روبن در شرایط بسیار سختی وارد شده است، در میانه فصل، یا پیش از نیم فصل. این تیم او نیست. بازیکنان، بازیکنان او نیستند. ممکن است او با یک یا دو نفر از آنها کار کرده باشد. صحبتهای زیادی وجود دارد که او میخواهد سیستم را تغییر بدهد و با همان سیستمی که با اسپورت کار میکرد، بازی کند. شاید آن سیستم به درد اسپورت میخورد و شاید در لیگ پرتغال کار میکرد. لیگ برتر متفاوت است. دشوارتر از لیگ برتر وجود ندارد. این را میتوانید در بازی تاتنهام مقابل ایپسویچ ببینید (توضیح: تاتنهام در آخرین دیدار خانگیاش 2-1 مقابل تیم قعرجدولی ایپسویچ که در 10 هفته اول هیچ بردی نداشت، شکست خورد). ایپسویچ یکی از سه تیم پایین جدول است و خارج از خانه تاتنهام را شکست دادند. منچسترسیتی به خانه ساوتهمپتون میرود و تنها میتوانند 1-0 آنها را شکست بدهند. بنابراین همه دیدارها دشوار هستند.
در این شرایط چگونه میتوان موفق بود؟ نمیگویم او موفق نمیشود. تنها چیزی که من تاکنون از او دیدم است که فکر میکنم شخصیت خوبی دارد که به او کمک میکند. فکر میکنم این موضوع مهم است.
او نیاز دارد که در سطح بسیار خوبی ارتباط برقرار کند. فکر میکنم این مهم است. اما تنها راهی که باعث میشود همه چیز با او همراه شود، بازیکنان و باشگاه، این است که از همان ابتدا نتیجه بگیرد و پیروز شود. پیروزی، پیروزی، پیروزی و پیروزی. فقط پیروزی. فقط پیروزی در بازیها.
و بعد تلاش برای پیدا کردن بهترین سبک بازی خودت. متوجه میشوی منظورم چیست؟ اما او باید پیروز شود. و واضح است که یونایتد در لیگ برتر در شرایط خوبی قرار ندارد (یونایتد در پایان هفته یازدهم، در رتبه سیزدهم لیگ برتر جای دارد).
از این نظر، این یک امتیاز است زیرا تنها راهی که پیش روی او وجود دارد، حرکت رو به بالاست. تیم او هنوز در لیگ اروپاست و آنها باید در این رقابتها خوب کار کنند.
- در مصاحبههایی که از شما خواندهام، شما معمولا روی دیانای و هویت باشگاه تاکید میکنید. اما منچستریونایتد به تازگی تصمیم گرفت تا همکاریاش با الکس فرگوسن به عنوان سفیر باشگاه را قطع کند. این اتفاق چه معنایی برای شما داشت؟
خب، معنایی که داشت، اول از همه این بود که ارتباطات حول این تصمیم باز هم خیلی خیلی خیلی ضعیف بود. چون سرالکس فرگوسن در این دسامبر 83 ساله میشود. بنابراین خوب میبود اگر این تصمیم خوب او بود یا شاید یک تصمیم مشترک، اینکه آنها با هم مینشستند و میگفتند و میشنیدند که "میدونی، واضحه که در یک برنامهریزی بزرگ، ما فکر میکنیم که نیاز به این کار هست". اما او هنوز عضو هیئت مدیره است. هنوز عضوی از خانواده منچستریونایتد است. بنابراین، دوباره میگویم، این تصمیمی بود که از نظر ارتباطی خیلی ضعیف پیش رفت. و به همین دلیل است که رسانهها علاقهمندند که خیلی سریع آن را احساسی جلوه بدهند.
و آن وقت شما همه این واکنشها را از چپ و راست و وسط دریافت میکنید، جایی که هیچ کسی واقعا چیزی نمیداند. آنها باید چه کاری انجام میدادند؟ باشگاه یا سر الکس یا به طور مشترک باید بیانیهای منتشر میکردند تا مطمئن شوند که جلوی این حرفها را میگیرند.
و این اتفاق خلاصهای از وضعیت منچستریونایتد در حال حاضر است. آنها درها را برای شایعات منفی دائمی باز گذاشتهاند. این مشکلی است که آنها با ماجرای پوگبا و مورینیو هم داشتند. مشکلی که با ماجرای سانچو و تنهاخ هم وجود داشت. همه آنها از طریق رسانهها ایجاد شد. تنها چیزی که به دست میآورید، روابط عمومی منفی است. منفی بودن، منفی بودن، منفی بودن دائمی. و این هم یک ماجرای دیگر است.
منظورم این است که میراث سرالکس فرگوسن در باشگاه انکارنشدنی است و برای همیشه آنجا خواهد ماند. اهمیتی ندارد که دوستش داشته باشید یا نه. حتی اگر آنها او را از هئیت مدیره خارج کنند. منچستریونایتد سرالکس فرگوسن است و سرالکس فرگوسن منچستریونایتد. هرگز نمیتوانید آنها را از هم جدا کنید.
زیر نظر او تنها مسئله مهم پیروزی بود. تنها مسئله مهم بردن جامها بود. و هویت ما این بود همیشه این کار را با شیوهای هجومی و جذاب انجام بدهیم.
میدانید، ما منچستریونایتد هستیم. ما همیشه تیم را از نظر تاکتیکی با 75-25 یا 80-20 آماده میکردیم. منظورم این است که بسته به لیگ، بسته به حریف، ما ممکن بود 25-20 درصد در مورد حریف صحبت کنیم، که بگوییم چنین نقاط قوتی دارند، فرم فعلیشان در لیگ اینطور است، این بازیکنانی هستند که باید مراقبشان باشیم. اما 80 یا 75 درصد موارد ما در مورد خودمان صحبت میکنیم.
اینطور است که ما در بازیها پیروز خواهیم شد. همه چیز در مورد ما بود. میفهمی؟ و این هویت ویژهای ایجاد کرد. و این چیزی بود که من تلاش کردم به مویس بگویم و برای او توضیح بدهم. چون او این را درک نمیکرد. چون همیشه در تیمی بود که 75 درصد در مورد حریف صحبت میکردند. در مورد اینکه چطور آنها را متوقف کنیم. میفهمی؟ روند کار را میفهمی؟ و این فرهنگ همچنین شخصیتهای خوبی در تیم داشت. ما شخصیتها و آدمهای خوبی در تیم داشتیم.
آدمهای برنده. و فکر میکنم از نظر خرید بازیکن هم کمی مشکل وجود داشت، در این 11 سال. آنها چند ستاره به خدمت گرفتند که هیچیک از آنها واقعا بهترین عملکردشان را ارائه ندادند. در مورد دیماریا حرف میزنیم، حتی در مورد زلاتان ابراهیموویچ حرف میزنیم. او یکی از بزرگترین شخصیتهایی است که میتوانید پیدا کنید. او به هرجایی که رفت، قهرمان لیگ شد. اما در منچستریونایتد نه. واضح است بازگشت کریس رونالدو [هم در این دسته قرار میگیرد]. همه آنها. همه آنها تحت فرهنگ جدید باشگاه که درست نیست، به مشکل خوردند.
و قطعا زیر نظر سرالکس فرگوسن شرایط اینطور نبود.مطمئنا نبود. و فکر میکنم آموریم نیاز دارد که این شرایط درست کند. این یکی از اولین چیزهایی است که او باید درست کند. او نیاز دارد فرهنگ خودش را بسازد. با ارزشها و شرایط خودش. و بازیکنان باید آن را بپذیرند. و اگر آن را نپذیرفتند، در ژانویه یا تابستان با آنها خداحافظی کند. از دست آنها خلاص شود.
شما به کریس رونالدو اشاره کردید. خیلیها معتقدند که پیشرفت فوقالعاده او در فصل 08-2007 بعد از تمرین اختصاصی زیر نظر شما بود، بعد از اینکه مقابل پورتموث اخراج شد. شما چه چیزی به بازی او اضافه کردید؟
خب، اتفاق خوب در این مورد این بود که ناگهان من زمان زیادی برای کار با او داشتم. چو واضح است که با تیم سفر نمیکرد. او در باشگاه میماند. و ما واقع میتوانستیم تمرینات زیادی انجام بدهیم. و چیزی که من در مورد کریستیانو احساس کردم، این بود که او بازیکنی با پتانسیلی عظیم است. آدمی که ارادهای خارقالعاده دارد.
او دقیقاً میداند که چه چیزی میخواهد. او یک بازیکن هجومی بود که میتوانست در پستهای مختلف بازی کند. بازیکنی بود که میتوانست گل بزند. اما "گلزن" نبود. و من میخواستم او را به یک گلزن تبدیل کنم. من میخواستم او را ابتدا از لحاظ ذهنی تغییر بدهم.
از آگاهی به درک. چیزی که او به آن آگاه بود. من به عنوان بازیکن چه هستم؟ نقاط قوت من چیست؟ از چه نظر میتوانم بهتر شوم؟ و اینکه او این را درک کند.
او شیوه متفاوتی برای تلاش برای زدن مهمترین گلها داشت یا زیباترین گلها. به همین دلیل بود که موقعیتهای زیادی را از دست میداد. میخواستم او شروع به درک این موضوع کند که هرچه گلهای بیشتری برای منچستریونایتد به ثمر برسانی، برای منچستریونایتد مفیدتر خواهی بود. و این برای خودت مفیدتر خواهد بود. چون از همان اول خیلی روشن بود که او میخواهد بهترین بازیکن دنیا شود. و این چیزی بود که ما در مورد آن هم صحبت کردیم.
من گفتم اگر ما روی این موضوع کار کنیم، مطمئنا موفق میشویم. و این کاری بود من در آن زمانی که داشتیم، انجام دادم. من کارهای زیادی انجام دادم. در خارج از زمین من خیلی در مورد ارزشها با او صحبت کردم. در مورد آدمهایی که اهداف مشخصی در زندگیشان دارند، بالای 90 درصد موفقتر از آنهایی هستند که هیچ هدفی ندارند. این چیزی بود تلاش کردم که به کریستیانو بگویم.
یک بار به او گفتم "وقتی تمرین امروز را تمام کردی، چه کار میکنی؟" او گفت "خب، به خانه میروم". گفتم "بسیار خب، پس میدانی که کجا میخواهی بروی. میدانی چطور به خانه میخواهی بروی؟" او گفت "بله، با ماشینم میروم". عالی. پس استراتژی را میدانست.
نکته بعدی این بود که چگونه به خانه میروی؟ از چه مسیری میخواهی بروی؟ چون راههای زیادی وجود دارد. هر مسیر به خانه ختم میشود؟
اما بعضی ممکن است نیم ساعت طول بکشد. بعضی ممکن است دو ساعت طول بکشد. نه، من میخواهم این طور بروم. شما سریعترین مسیر را انتخاب میکنید. این مثال خیلی سادهای است. در مورد وقتی که میدانید چه میخواهید.
و یک استراتژی تعیین میکنید. و میدانید که چگونه به آنجا برسید. قصد دارید به آنجا برسید. این دقیقا مانند مورد تو است. در فوتبال و گلزنی.
بنابراین از او پرسیدم "فصل قبل چند گل زدی؟" او گفت "23 گل". من گفتم "تصور میکنم امسال میخواهی بهتر کار کنی". او گفت "بله". گفتم "خب، امسال چند گل میخواهی بزنی؟" او گفت "30 گل". گفتم "بسیار خب، هفت تا بیشتر از سال قبل است." او به من نگاه کرد و گفت "چی فکر میکنی؟" گفتم "فکر میکنم باید برای حداقل 40 گل تلاش کنی". او گفت "40!" من گفتم "بله". تو 30 گلت را در نظر داشته باش. من 40 گل را در نظر دارم. و وقتی فصل پیش رفت، خواهیم دید که در نهایت به کجا میرسیم. و تا 28 ژانویه، کاملا به طور دقیق به یاد دارم، او سیامین گلش را زد. بنابراین هنوز مارس، آوریل و می، سه ماه دیگر را پیش رو داشت. من گفتم تو نیاز داری 10 گل دیگر در این سه ماه بزنی. برای اینکه به هدف من برسی. کاری که من با او انجام دادم را میتوانم خیلی سریع نشان بدهم. من کارهای زیادی انجام دادم. تمرینات زیادی در رابطه با تمامکنندگی انجام دادم. نمیدانم میدانید یا نه اما من این کتاب را نوشتهام. در مورد دوره حضورم در منچستریونایتد و اینکه چه کاری انجام دادم.
با رونالدو تمرینات زیادی درباره تمام کنندگی داشتیم. من دروازه و محوطه جریمه به چند محوطه تقسیم کردم. من با او روی شش مسئله کار کردم. مسئله اول نگرش بود. چون همه گلزنان برتر مانند آلن شیرر، گری لینهکر، همه گلزنان درجه یک، در درجه اول نگرش فوقالعادهای دارند. آنها اعتقاد عمیقی دارند که در هر دیدار گل میزنند. بنابراین به کریستیانو گفتم که باید این اعتقاد را افزایش بدهی. باید فکر کنی که گل میزنی، هر باری که پا به زمین میگذاری. چه در تمرین و چه در بازی.
دومین چیزی که ما میخواهیم روی آن کار کنیم، جاگیری تو است. فاصله، و زاویه (نسبت به دروازه). بیرون محوطه هستی یا داخل محوطه. آیا مستقیما مقابل دروازه هستی؟ یا در زاویه قرار داری؟
شماره سه، به او توضیح دادم که برای گلزنی، یک، دو، سه... پنج منطقه شوتزنی مختلف وجود دارد. و من با او روی همه این مناطق مختلف کار کردم.
مورد بعدی وقتی است که تو همه این مناطق را شناختی، اینکه چه نوع ضربهای به سمت دروازه گل خواهد شد؟ ضربه نهایی تک ضرب؟ ضربه سر؟ والی؟
و سپس نیاز دارید که به این فکر کنید که به سمت کدام بخش از دروازه شوت بزنید؟ و آن، این دیاگرام است. میدانید که 9 بخش هدف داریم.
این همه چیزهایی بود که من با کریستیانو کار کردم و توضیح دادم. ما مدتی به همین روال کار کردیم. نمیدانم چند جلسه تمرینی بود. فکر میکنم در مدت سه هفته، شاید 12 جلسه یا در همین حدود.
اجلاس اخیر کنفدراسیون فوتبال آسیا یک سخنران ویژه داشت: تام بایر، مربی معروف فوتبال پایه، که تحول بزرگی در فوتبال ژاپن ایجاد کرد و در سالهای اخیر با ایده "فوتبال از خانه شروع میشود" که به نقش والدین در تبدیل شدن کودکان به بازیکنان بزرگ در آینده میپردازد. رنه مئولنستین پیش از حضور در تیم اول منچستریونایتد، در تیمهای پایه این باشگاه فعالیت میکرد و پیش از آن نیز سالها در قطر با تیمهای ردههای سنی این کشور کار میکرد، به تازگی از ایده تام بایر حمایت کرد. از آنجا که ورزش سه چهار سال قبل مصاحبه مفصلی هم با این مربی انجام داده بود (از اینجا بخوانید)، نظر موئلنستین را در مورد ایده او جویا شدیم:
تام بایر در اجلاس اخیر کنفدراسیون فوتبال آسیا در کنار کوزو تاشیما، رئیس سابق فدراسیون فوتبال ژاپندر مورد تام بایر و ایدهاش، "فوتبال از خانه شروع میشود"، چه فکر میکنی؟
بله، تام دوست خوب من است و ما ایدههای کاملاً مشترکی داریم. در مورد اینکه چطور باید فوتبال بازی کرد، با ابزارهای مهارتی که در درون بازیکنان وجود دارد زیرا این غیرقابل پیشبینی بودن را افزایش میدهد. و غیرقابل پیشبینی بودن ارزش سرگرمکنندگی را افزایش میدهد.
اما برای غیرقابل پیشبینی بودن، نیاز است که مهارتهای زیادی داشته باشید؛ ابزار زیادی در کیفتان باشد و نیاز است که وقتی سن کمی دارید، آن را به دست بیاورید. و تام تحقیقات زیادی انجام داد که چه فوایدی دارد اگر والدین در یادگیری پسران و دخترانشان در 2 سالگی و سپس در سنین بالاتر 3، 4 و 5 سالگی مشارکت داشته باشند و کارهای درستی انجام بدهند و اجازه بدهند که کودک کار با توپ و حرکات مختلف با توپ را تجربه کند.
این کار فواید زیادی دارد، نه از لحاظ حرکتی، بلکه برای این واقعیت که وقتی کودک، آنطور که تام میگوید، از خط عبور کند، وقتی به یک باشگاه برود و به سطح بالاتری وارد شود، تمرکز و بهتری خواهند داشت، زیرا از قبل ابزاری با خود دارند و همچنین در مدرسه (در یادگیری دروس) هم عملکرد بهتری خواهند داشت.
بنابراین من از پروژه "فوتبال از خانه شروع میشودِ" تام بایر کاملا حمایت میکنم.
به عنوان سؤال آخر، آیا هیچ بازیکنی از ایران را میشناسی؟ از بازیکنان قدیم یا فعلی؟
خب، یک نفر هست که به ذهنم میآید. تصحیح کن اگر اشتباه میکنم. علی دایی که عضو بایرن مونیخ بود؟
بله، بله، علی دایی!
مهاجم بود؟
بله، مهاجم بود.
بله، او خیرهکننده بود. فوقالعاده. و صادقانه بگویم، به نظرم ایران همیشه خوب کار کرده است چون فکر میکنم که ایران میتواند یک قدرت باشد زیرا شما همیشه بازیکنان خوب از نظر تکنیکی و همینطور از نظر قدرت بدنی، بازیکنان قوی تربیت کردهاید، میدانید؟ اما هر کشوری چالشهای خودش را از نظر سرمایهگذاری، پیدا کردن منابع مالی، سازماندهی، سیاستها و همه چیزهایی که به همراه آن است، دارد. اما من مطمئنم که ایران این پتانسیل را دارد که مسی جدید، رونالدو جدید و علیدایی جدید را بسازد؛ بیتردید!
مصاحبه از: بهنام جعفرزاده