شفقنا_ شرق نوشت: در جهان و جامعه متغیری که روز به روز در حال دگرگونی است، برقراری نظم پایدار و در قالب ساختارهای حقوقی نیازمند سرعت عمل، شجاعت، ابتکار، درک واقعیت، حساسیت، نوآوری، انعطافپذیری و مشارکت عمومی است. در فرایند تغییرات پرشتاب، باید تغییرپذیر بود. اما عادت همیشه مانع از تغییر است.
تکرار موجب عادت است. هراندازه چیزی بیشتر تکرار شود، بیشتر به آن عادت میشود. عادت اگرچه امنیت میآورد ولی موجب غفلت هم میشود.
در خیابانی که مسیر همیشگی ماست، حس امنیت بیشتری داریم و غفلت میکنیم از احتمال موبایلقاپی. عادت اولین چیزی را که از بین میبرد، «احساس» است. چیزی که عادت شد، دیگر حس نمیشود. ما وقتی از جایی مثل تهران به جایی مانند جنگلهای شمال میرویم، سرشار از حس زیبایی و شکوه خواهیم شد. اما آن که در جنگل زندگی میکند، بسیار کمتر چنین میشود. او به تمام محیط عادت کرده است. عادت هوشیاری را کم میکند.
کارها به شکل غریزی و خودبهخودی انجام میشوند. با کاهش هوشیاری، دقت کم میشود و خطرها به کمین مینشینند. در شاهراههای خلوت راننده پا بر پدال گاز میفشارد و کیلومترها بدون هر تحرکی جلو میرود. بیخیال و کمدقت میشود. بر اثر عادت سرعت واکنش در برابر وقایع کاهش مییابد. در محیطهای ناآشنا که برای ما بیگانه است و به آن خو نکردهایم، نسبت به هر اتفاقی با حساسیت و هوشیاری به سرعت واکنش نشان میدهیم. آن راننده شاهراه خلوت در برابر خطری که جلویش سبز شده، دیرتر واکنش نشان میدهد و چهبسا قربانی همین تأخیر شود. عادت قدرت خلاقیت و نوآوری را مضمحل میکند و از بین میبرد. نوشدن و خلق جدید، چیزی را که با آن احساس امنیت میکنیم، از بین میبرد.
حتما دیدهاید خیلی آدمها، خصوصا وقتی پا به سن میگذارند، حتی در برابر تغییر محل مبل و میز خانه هم مقاومت دارند. وقتی عادت به چیزی کردیم، ترسی درونی و پنهان در ما شکل میگیرد که میشود نامش را گذاشت «ترس ازدستدادن». اگر آن چیز مأنوس و مألوف که به ما امنیت و آرامش بخشیده است، از بین برود و تغییر کند، چه باید کنیم؟ هر اندازه عادت به چیزی بیشتر شود، تلاش ما برای مراقبت از آن چیز بیشتر میشود و برای نگهداریاش حتی با هرچیز و هرکس که عادتشکن باشد، ستیز میکنیم و آن را عدوی خود میشناسیم.
عادت هرچیز نو را در حکم بیگانه محسوب میکند، مانع شناخت و فهم آن میشود و تلاش به انکارش دارد. همه اینها و آثار دیگری که «عادت» پدید میآورد، آن حس امنیت را به حسی کاذب و فریبنده بدل میکند که در رودخانه خروشان تغییر و دگرگونی زندگی عمومی به سادگی در هم خواهد شکست و بحرانهای سخت میسازد. به خاطر همین خطرات است که میگویند خیلی عادتها را باید شکست.
در سطح کلان، ساخت سیاسی و نظام قدرت و نظام حقوقی نیز ممکن است دچار عادت یا عادتهای مختلف و متنوع شود که نامش را میگذارم حکومت بهعادت. این همان وضعیتی است که در آن قرار گرفتهایم. سالهای طولانی است که عادت شده است به اینکه کشور دچار کسر بودجه باشد و برای جبران آن اسکناس چاپ کند، تورم مستمرا بالا برود، سالی 15-20 هزار نفر در جادهها کشته شوند، سالی 15-16 میلیارد تومان کالای قاچاق وارد کشور شود، هر مشکلی که پیش آمد، فورا برای آن یک شورای عالی تشکیل شود متشکل از عالیترین مقامات کشوری که سالی و دوسالی جلسهای بگذارند یا نه، صداوسیما بیاعتنا به جامعه حرفهای تکراری بزند و تبلیغات تکراری کند، اینترنت را فیلتر کنند و مردم با فیلترشکنها فیلترینگ را دود کنند و به هوا بفرستند و باز هم فیلترینگ ادامه داشته باشد، فساد صاحبمنصبان عصاره ثروتهای ملی را مضمحل کند، کسانی به سمتهای ارشد گمارده شوند که در حد آن نباشند، نظارت استصوابی جلوی خیلیها را برای رقابت سیاسی بگیرد و حذفشان کند، سال به سال آمار طلاق و اعتیاد و قتل و خودکشی و سرقت و پروندههای قضائی افزایش یابد، در هر مجلسی شعارهای تکراری تند و تیز به حاضران تلقین شود، با جهان نتوانیم گفتوگو و مصالحه کنیم، عدهای باشند که آشکار و پنهان به هرکه خواستند توهین کنند و افترا بزنند و خشم و خشونت را رواج دهند، بر سر پوشش زنان جدال شود و عادتهای فراوان دیگر. عادتهایی که حتی حس نمیشوند و مثل خوره به جان همه افتادهاند.
حلقهای بسته از تکرارها و عادتها که مانع از هر شجاعت و خلاقیت و نوآوری برای حل بحرانها شدهاند. در جهان عادتها قدرت و امنیت نمیتواند در قالب یک نظم پایدار حقوقی استقرار یابد. احساس خطر ناشی از بینظمی انگیزه برای پناهبردن به پناهگاه خیالی عادتها را تشدید میکند و گرفتاری در دایره بسته افزون میشود. نفع حکمرانی و نفع عمومی در شکستن عادتهاست که بی آن کاری از پیش نخواهد رفت.