به گزارش اقتصادنیوز، روزنامه جوان نوشت: در نگاه اول تنها یک تصور ایجاد میشود، اینکه آنها خوب میدانند هیچکس جلودار یا پیگیر آنها نیست.
باورش سخت است، اما بارها و بارها دیده و شنیدهایم که اینگونه افراد در روز روشن باعث رعب و وحشت شهروندان شده و جان و مال آنها را به مخاطره میاندازند. زورگیرهای نامآشنا و قلچماقهای شناخته شده منطقه که گاهی حتی به صورت باندی کار میکنند، اما حتی اگر به صورت انفرادی هم مشغول دزدیها و زورگیریها باشند، دست آخر عمدتاً جان سالم به در میبرند و با علم به همین مسئله به کارشان ادامه میدهند.
مسئله امروز، دیگر کیف یا گوشیقاپی نیست. مسئله افرادی هستند که با چاقو و قمه اقدام به زورگیری کرده و چنان صحنههایی را رقم میزنند که تکتک بینندهها تا سالها بعد توان فکر کردن به آن را ندارند، چه برسد به آنکه طرف حسابشان بودهاست. اینکه چه برخوردی با آنها میشود یا چه سرنوشتی باید در انتظارشان باشد، تصمیمش با دادگاه و قاضی است. کسی انتظار ندارد تکتک آنها را پای چوبهدار ببیند، اما این انتظار وجود دارد با آنها به گونهای برخورد شود که دیگر شاهد زورگیریهای تلخی نباشیم که جان و مال مردم را تهدید میکنند.
بیتردید هیچیک از آنها، افرادی با روح و روان سالم نیستند، چراکه اینگونه برخوردهای خشونتبار و خصمانه طبیعی نیست. شاید بتوان با این فرض که مشکلات مالی بسیاری را به سمت و سوی دزدی سوق میدهد، توجیهی هر چند غیرقابل قبول برای سارقان تراشید، اما هیچ بهانهای را نمیتوان آورد برای کسی که با چاقو و قمه بیهیچ ابایی خون افراد را برای قاپیدن کیف یا موبایل آنها بر زمین میریزد، بیتردید آنها بیماران خطرناکی هستند که باید تحت شدیدترین مراقبتهای درمانی قرار گیرند، چراکه این روزها با رشد قارچگونهشان امنیت کوچه و خیابان را به مخاطره انداختهاند. کوچهها و خیابانهایی که نیروهای انتظامی سالها برای تأمین امنیت آن به سختترین شکل ممکن تلاش کردند، اما امروز نه توسط دشمن بیگانه که به واسطه وجود مجرمان خطرناک که شاید تا قبل از این نمونه آنها را در داستانهای جنایی میدیدیم، اشغال کردند.
بسیاری از ما در طول زندگی حتی شده اگر یکبار شاهد اتفاق تلخ از دور و نزدیک بودیم و حتی اگر در عین خوششانسی، شاهدش نبودیم از زبان دوستان و آشنایان شنیدهایم. نگران هستیم مبادا خود، روزی قربانی یکی از این جانیانی شویم که برای یک گوشی یا کیف ناقابل، از گرفتن جان انسانها ابایی ندارند، چه برسد از زخمی کردن آنها.
بیشک اگر اقدامی سختگیرانه با چنین افرادی شود، میتوان شاهد کاهش تعداد آنها در کوچهها و خیابانهای شهر بود، اقدامی سختگیرانه، صرفاً کشیدن آنها پای چوبه دار نیست. میتوان آنها را به انجام کارهای سخت و یدی واداشت تا قدر آزادی و آسایش را بدانند و دیگر خیال مردمآزاری و ایجاد رعب و وحشت برای جامعه به سرشان نزند. قبل از آن، اما بیتردید نیاز به درمانگرانی دارند که بتوانند بیماری خطرناک درون آنها را مداوا کند!
یکشنبه شب، در یکی از خیابانهای فرعی منطقه ۱۵ تهران، صدای فریادهای دلخراش یک نوجوان در نزدیکی یک مجتمع مسکونی، بسیاری از اهالی ساختمان را به پشت پنجرههایشان کشاند. آنچه دیده میشد، قابلباور نبود؛ دو موتور سوار قصد قاپیدن گوشی یک پسر نوجوان را داشتند، سماجت پسر، اما برای فرار از دست آنها و نجات دادن گوشی باعث شد تا سارقان در عین ناباوری با چاقو، پسرک نوجوانی را که نهایتاً ۱۶، ۱۷ سال داشت، مورد ضرب و جرح قرار دهند؛ ضربهای که با چاقو به سر پسرک وارد شد، او را وحشتزده و اطرافش را غرق خون کرد. با دیدن این صحنه تنها یک چیز به ذهن میرسید «به چه قیمت؟!» یعنی جان انسانها آنقدر برای سارقان بیارزش شده که در مقابل ناکام ماندن از سرقت حاضر میشوند زندگی افراد را اینقدر وحشیانه به مخاطره بیندازند؟!
داستان زمانی دردناک میشود که میبینیم این ساختمان مجهز به دوربین مداربسته است و ثبت و ضبط تصویر سارقان توسط این دوربینها انجام میشود، دردناکتر اینکه نگهبان ساختمان هم حضور دارد، اما وحشیگری زورگیران به حدی است که نگهبان هم نمیتواند بجنبد و کاری انجام دهد، اما چند زورگیری دیگر باید اتفاق بیفتد و چند سر دیگر باید بشکند یا حتی جان چند نفر باید گرفته شود، تا به این فکر بیفتیم که چارهای برای این بیماران روانی رها شده در جامعه بیندیشیم و رعب و وحشت ایجاد شده در محله را توسط زورگیران بیرحم از بین ببریم.
∎