محمدرضا تاجیک
نبض این جهان، سکولار میتپد، ذائقۀ آن، سکولار است، منطق مناسبات و روابط در آن، سکولار است، قانون و اخلاق (اتیک) حاکم بر این روابط و مناسبات، سکولار است، سیاست و قدرت جاری در آن، سکولار است، و در یک کلام، حتی دین و ایدئولوژی این جهان، سکولار است. زیستن در این جهان نیز، لاجرم سکولار است- حتی اگر بر این فرض باشیم که یک «واحد ملی» زیستجهانی کاملاً دینی دارد.
نمونۀ چنین واحدی، ایران پساانقلاب است که اگرچه برآمده از انقلابی به نام دین در عصر سکولاریسم بود، اما دیری نپایید که بر تئوری «دارالاسلام و دارالکفر» ورنم نهاد (بهمعنای کشتن و در خاک نهادن و بر روی خاکاش گل و ریاحین کاشتن)، و با کشورهای آتئیستی و ماتریالیستی و سکولاریستی عقد اخوت بست، و دیری نپایید که «رژیم مصلحت» را جایگزین «رژیم حقیقت»، و «تئوری بقا خویش» را جایگزین «تئوری تغییر جهان» کرد. اما در فرآیند این سکولاریزهشدن، یک عامل بهطور برجستهتر و موثرتری نسبت به سایر عوامل، در نقش مانع ظاهر شد: ایدئولوژی سیاسی.
اقتضای طبیعت این ایدئولوژی (که ایدئولوژی دینی را نیز، در خود مدغم کرده بود)، وجود یک «دگر بیرونی رادیکال» بود، تا بتواند در نقش و از موضع انکار و عدوی آن، هویت تکین خویش را معنا و سامان دهد. این ایدئولوژی سیاسی که از یکسو، عصبیتهای ارتدکسی- ارتجاعی، و از سوی دیگر، منفعتهای شخصی و گروهی (و حتی خارجی) را بر جبین داشت، با قدسیکردن دوگانۀ «ایران و غرب» (بهویژه امریکا)، مسیر عقلانیسازی سیاست و قدرت را ناهموار و عبور از آن را با هزینههای گزاف شخصیتی، روانی، سیاسی، امنیتی و... مواجه کرد.
زینپس، سیاست در جامعۀ ما، به پریشانی غریب و خسته، ره گمکرده، شبانی گلهاش را گرگها خورده، یا تاجری کالاش را دریا فرو برده، شبیه شد که نهاش از آسودگی آرامش حاصل، نهاش از پیمودن دریا و کوه و دامانها. اکنون، یکبار دیگر تاریخ مجالی در اختیار رهبران این مرزوبوم گذارده تا آنچه را بهنام سیاست میفهمند و میکنند، سیاست کنند، و آن راه گیرند پیش که سوی رستنگاه مهر و ماه، و نه بیابانهای بیفریاد و کهساران خار و خشک و بیرحم، است.
» «در جهان بودن» و ضرورت سیاستِ سکولار
صاحبخبر -
∎