شناسهٔ خبر: 69725620 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: مهر | لینک خبر

یادداشت مهمان؛

مگر برای مردان خدا بن‌بست و ناامیدی هست؟/بدانید من فاطمه هستم!

تاریخ می‌گوید هرکجا دست ولایت بسته شد، هرکجا مردان مجاهد را قلع‌وقمع کردند، خداوند پرچم جهاد را بر دوش زنان قرار داد!

صاحب‌خبر -

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب:مهدیه هادی ویراستار کتاب «بدانید من فاطمه هستم» همزمان با ایام شهادت حضرت زهرا(س)، با نگاهی به این کتاب یادداشتی با عنوان «مگر برای مردان خدا بن‌بست و ناامیدی هست؟» نوشته، که برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته است.

مشروح متن این یادداشت را در ادامه می خوانید:

هنوز آن دختر جوان را در نمایشگاه کتاب به خاطر دارم که وقتی حین معرفی کتابی درباره حضرت زهرا(س)، سرم را بلند کردم و چشم‌های خیس و حال منقلبش را دیدم.با خودم گفتم فقط شنیدن روایت این محبت‌ها حالمان را دگرگون می‌کند! چگونه خواهیم بود اگر محبت و عنایت ایشان را از نزدیک لمس کنیم و بچشیم؟!به نظرم مطالعه این دست کتاب‌ها اولین و ساده‌ترین قدم است برای آغاز رفاقت‌ و انس با این بزرگواران؛ که از شناخت و معرفت، عشق‌ها شکوفا می‌شود.

کتاب «بدانید من فاطمه هستم» را ویژه دوست داشتم و خواندنش را به همه، مخصوصاً دختران و بانوان سرزمینم توصیه می‌کنم؛ اول و بیش از همه به‌این‌دلیل که به نظرم کتاب جامعی است؛ دست‌کم به‌ نسبت کتاب‌ها و مطالبی که عموماً درباره ایشان خوانده‌ایم و می‌خوانیم، بسیاری از محتوای مطرح‌شده، کمتر شنیده شده و تازگی دارد. مثلاً اسرار تولد، خصوصاً تکلم با مادرشان، حضرت خدیجه(س) در زمان بارداری؛ گویا پیش‌از امّ‌ابیها شدن، امّ‌امها بوده‌اند برای ایام تنهایی مادر.

یا فصل کرامات و معجزات، و به‌ویژه قضیه نجات فرزند بنّا که بی‌نهایت ذهنم را درگیر کرد. از چنین جنایتی درحق شیعیان اطلاعی نداشتم و هیچ‌وقت از ذهنم پاک نمی‌شود؛ اما بیش از آن، به‌شدت تحت‌تأثیر مهرومحبت مادرانه فاطمه زهرا(س) قرار گرفته بودم؛ همان مادرانه‌هایی که همچنان ادامه دارد و از رزمندگان دفاع مقدس و جنگ سی‌وسه‌روزه هم شنیده‌ بودیم.

نمی‌دانم چند بار در طول ویرایش این کار، خودکار را زمین گذاشتم و گریه امانم نداد؛ اما این قسمت‌ را با سوز و درعین حال بغض و کینه‌ای متفاوت‌تر از همیشه خواندم! قضایای دردناک غصب فدک را می‌گویم، که با جزئیات بیشتر و دقیق‌تری در این کتاب مطرح شده.

اگر با جریان‌هایی که روایت‌های خلاف واقع و حقایق وارونه و تحریف‌شده و ناقص را با لطایف‌الحیل و شیوه‌های اقناعی مزورانه به خورد مخاطب می‌دهند و در این راه از هیچ‌گونه بی‌اخلاقی فروگذار نمی‌کنند، مواجه شده و در مقابل، تلخی و سنگینی ساده‌اندیشی عبیدالدنیا را که در دام قضاوت‌های ظاهری و پیش‌داوری افتاده و به باور رسیده‌اند، چشیده باشید، و ناگزیر، به چشم دیده باشید که چگونه اهل رعایت اخلاق‌ و تقوا بازنده چنین میدانی می‌شوند؛ لبخند چهره نفاق، جسم و جانتان را سخت‌تر آزرده می‌کند و کینه‌ای عمیق‌تر در وجودتان بیدار، و اشکی جگرسوزتر، از چشم‌هاتان جاری می‌شود؛ جنس غمتان متفاوت‌تر از همیشه و متعالی‌تر، و درواقع شبیه‌تر می‌شود به آنچه باید باشد!

تاریخ می‌گوید هرکجا دست ولایت بسته شد، هرکجا مردان مجاهد را قلع‌وقمع کردند، خداوند پرچم جهاد را بر دوش زنان قرار داد!

آیا تابه‌حال از این زاویه به قضیه نگاه کرده‌اید که چه ظلمی شد و کدام حق پایمال شد که فاطمه‌ای که معتقد است سعادت زن در این است که کسی او را نبیند و او کسی را نبیند، فریاد برآورْد؟!!.
ویراستاری کتاب را که به پایان رساندم، خوش‌ذوقی انتخاب عنوان و بامسما بودن آن، بیشتر برایم خودنمایی کرد؛ «بدانید من فاطمه هستم»، برگرفته از فرمایش خود حضرت: «إعلَموا أنیّ فاطمه...».

خدا رو شاکرم که این کار، و انس با صاحب آن، برای روزها و ساعت‌ها روزی‌ام شد. و آرزو می‌کنم و امید دارم به اینکه در این روزهای سخت آخرالزمانی، همچنان مادری کنند برایمان و متکفل تربیتمان شوند برای خادمی و سربازی شایسته صاحب‌الزمان(عج)! و کاش خاتمه‌مان هم نشانی از ایشان داشته باشد؛ مُهر مِهر ایشان را.

ادای دینم درباره صاحب این کتاب ارزشمند را با روایتی از روضه کافی به پایان می‌برم؛ روایتی با سند خوب و قابل‌اعتماد از امام صادق(ع) درباره سیمای بانویمان زهرا(س) علیها که خودش روضه‌ای کامل است!

«کانت فاطمة من أحسن النّاس وجها کأنّ وَجنَتَیها وردَتان».

بانویمان زیباترین انسان‌ها بود؛ طوری که گونه‌هایشان چون گلی زیبا بود.

گلی زیبا از عالم بالا؛ مگر نه اینکه خداوند می‌فرماید: «انا اعطیناک الکوثر».