به گزارش خبرنگار دفاعپرس از رشت، شهید «ایرج علیرضایی» بیستم فروردین ۱۳۴۷ در شهرستان املش به دنیا آمد؛ پدرش رضا، آرایشگر بود و مادرش مرضیه نام داشت و به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و هفتم اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و اثری از پیکرش به دست نیامد.
وصیتنامه شهید ایرج علیرضایی:
سخن را با کلام حسین (ع) آغاز مینمایم.
قال الحسین (ع): «ان کان دین محمداً لم یستقمُ الا یقتلی و یا سیوف خذینی»
اگر دین محمد (ص) با کشته شدن من زنده میماند پسای شمشیرها مرا در بر گیرید.
«اللهم اجعلنی من جندک فان جندک هم الغالبون»
پروردگارا! مرا از لشکریان خود قرار ده چرا که لشکر تو پیروز است.
پدر و مادر عزیزم! اگرچه شما سالهای متمادی برایم زحمت کشیده و مرا بزرگ نمودید و امنتی که خدا به شما داده بود چه زیبا محافظ بودند؛ توای مادر!ای عاشق زنده دل، آن وقت که سکوت شب را میشکستی و بر روی گهوارهام مینشستی و خود نمیخوابیدی و مرا میخواباندی و در دوران تحصیل چه خدمتها و مهربانیهایی که برایم نکردی. مادرم! نزد تو، خجالت وجودم را فرا میگیرد و آرزوی قلبیام چنین بود که این محبتها را جوابگو باشم، اما وظیفه اسلامی و دوستیام به قرآن و گذشت از دنیا آنچنان عاشقم نمود که با لباس عشق به جبهه عزیمت نموده و به سوی خدا پرواز نمایم و ان هم پروازی خونین.
اگر آسمان هجرت را بنگرید پرندهای خونین به چشمتان میآید که با زبان قیام سخن میگوید و حدیث عشق بر لب زمزمه دارد.
پدر و مادر عزیزم! من به شما قول میدهم تا آنجایی که دستم میرسد در جهان اخرت شما را شفاعت کرده و به محبتهای شما جواب مثبت بدهم.
خانواده عزیزم این را بدانید اگرچه حسین (ع) را شهید کردند، اما او پیروزی را با بالی خونین به کف آورد، ما هم در راه او گام مینهیم تا پیروز شویم؛ای خانواده عزیزم! بر تابوتم عکسی از امام و در کنار آن عکس کوچک مرا بزنید تا مردم بدانند این شهید پیرو امام بوده و هرگز امام خود فرزند رسولالله را تنها نمیگذارد حتی اگر هزارها بار بمیرد و دوباره زنده گردد و باز بمیرد.
وقتی من شهید شدم بر تابوتم یک جلد قرآن بگذارید تا همه بدانند هدفم خدا و قرآن بوده، دستهایم را بیرون بگذارید تا همه بدانند با دستی خالی از متاع دنیوی میروم و چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند با دیدی باز میروم و رویم را بپوشانید، چون در محضر امام زمان (عج) و امام امت خجالت میکشم که چرا یک جان داشتم و بر جنازهام گریه نکنید یا اگر میگریید اشک شوق باشد و هرگز صدایتان را بلند نکنید که شهید شدن گریه ندارد، اما از بین رفتن اسلام و به خطر افتادن قرآن و ناموس ما گریه دارد.
من شهید شدم قرآن را حفظ کردم، کاش هزاران جان داشتم و همه را در راه خدا هدیه میکردم؛ اگر میخواهید بر روی تابوتم حاضر شوید اول امام را دعا کنید و بعد برای من فاتحه بخوانید و اگر کسی مخالف قرآن باشد من راضی بر آن نیستم که بر تشییع جنازهام شرکت نماید.
بر شماای جوانان! توصیه میکنم نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد و علی (ع) در محراب عبادت شربت شهادت مینوشد. مبادا در حال بیتفاوتی بمیرید که علی اکبر در راه پدر با هدف شهید میشود؛ من به شما توصیه میکنم مبادا همانند کوفیان امام را تنها بگذارید و حتی یک لحظه از غفلت بورزید.
پیامی به دوستان و آشنایان و همکلاسیانم! برادران همکلاسی حال که شما در مدرسه درس میخوانید من هم در دانشگاه عشق که استادش حسین (ع) است و کلاسش بهشت و مدارکش شهادت، درس میخوانم و تنها هدفم وصال معشوق است.
برادران شما در تمامی کارهای خود خدا را مد نظر داشته و وقتی گناه میکنید با خود بگویید که آخر روزی با این پرونده نزد خدا میروم و بذر پاشیده شده در دنیا را آن گاه درو خواهم نمود؛ من خود میگویم خدا ناظر بر اعمال است چگونه میتوانم جوابگو او باشم ما باید از رسول خدا (ص) و علی (ع) و ائمه هدی و رهبر انقلاب درس آزادگی و تحمل بر مصائب بگیریم.
از پرده محدود ذهن بگذرانیم که علی (ع) چگونه نیمههای شب از خواب بلند میشود و عاشقانه خدای را ستایش میکند و چگونه از چشمان آسمانیاش باران عشق میبارد؛ آن وقت که علی (ع) سر به چاه مینهد و با او درد دل میگوید آن زمان که امام (ع)» الهی ان حرمتنی فمن ذالذی یرزقنی و ان خذلتی فمن ذالذی ینصرنی» را با خدای خود مناجات دارد ما چگونه باشیم. آری برادرم تمام اهدافمان باید خدا باشد.
عزیزان! من میروم آنجایی که حسین (ع) رفت، میروم آنجایی که علی (ع) رفت، میروم آنجایی که خیل شهیدان رفتند. به خدا سوگند هدفم از جبهه رفتن خودنمایی و یا اینکه جایی را در جامعه باز کنم و یا اینکه مردم به من احترام و ارزش قائل شوند و یا از روی احساسات و هوای نفسانی باشد نرفتهام بلکه فقط فقط برای رضا و تقرب خدا میروم، چون خدای کعبه را در جبهه مییابم و با لباس عشق به ضیافت پروردگارش میشتابم و آن گاه خدا مهماندار است،ای برادر! آگاه باش توشه اندک نگردد.
وصیت من به برادران
وصیت من به برادران و خواهرانم! عزیزان من از اینکه با شما و در کنار شما نیستم نگران نباشید، مهم آن است که همه ما پایداری و استقرار قوانین الهی را دنبال کنیم. از نظر مکان هر کجا باشیم مهم نیست، مکان مطرح نیست بلکه در راه هدف بودن و در پی معشوق گشتن برایم مطرح میگردد.
در آخر وداع بوسه بر گونههای شما مینهم و از شما پدر و مادر و برادران و خواهران عزیزم خداحافظی کرده و صمیمانه تشکر مینمایم.
خدایا! مرگم را شهادت در راه خودت قرار و لحظه شهادت تنهایم مگذار.
خدایا! یک لحظه مرا به حال خود وامگذار.
خدایا! مرا یکی از بهترین سربازان امام زمان (عج) قرار ده.
امام را دعا کنید.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
انتهای پیام/
∎