جهان نیوز - سعدالله زارعی: نزدیک دو ماه از آغاز جنگ زمینی ارتش رژیم غاصب با لبنان و نزدیک به چهار ماه از آغاز تهاجم سنگین آن علیه لبنان میگذرد. اسرائیل در آغاز جنگ علیه نوار غزه اهداف جنگی خود را شامل حذف توان نظامی حماس، حذف قدرت سیاسی آن، تضمین عدم تهدید امنیتی اسرائیل از سوی غزه و آزادسازی اسرای خود، اعلام کرد و طی نزدیک به ۱۴ ماه گذشته با بمبارانهای شدید و ترور رهبران مقاومت فلسطین سعی کرد به این اهداف دست پیدا کند که هنوز علیرغم ضرباتی که به مقاومت و رهبران آن وارد نموده، نتوانسته اهداف اعلام شده را محقق گرداند. بر این اساس بسیاری از مدافعان رژیم در داخل و خارج گفتهاند نباید اسرائیل اهداف نهائی را اعلام میکرد تا با تاخیر زیاد در تحقق آن از سوی مخالفان به شکست رژیم تعبیر شود. آنان معتقدند ارتش اسرائیل باید به مرور اهداف نزدیک و تاکتیکی را به عنوان هدف عملیاتی خود مطرح میکرد تا هر دستاورد تاکتیکی یک پیروزی تلقی گردد.
دقیقاً به همین دلیل بود که در جریان حمله گسترده به لبنان که با ترور ابومحسن فواد شکر فرمانده عملیاتی حزبالله در نهم مردادماه گذشته شروع شد، رژیم غاصب بر خلاف جنگ غزه از برشمردن اهداف عالی خود اجتناب کرد و اعلام با فاصله اهداف تاکتیکی را جایگزین آن نمود. مثلاً رژیم در جریان انفجار پیجرها اعلام کرد هدف ضربه زدن به توان عملیاتی مقاومت لبنان بود و این هدف محقق شد. یا در جریان آغاز حمله زمینی به مرزهای جنوبی لبنان، اعلام کرد هدف عملیاتی اسرائیل، بازگرداندن آوارگان اسرائیلی به خانههای خود در روستاها و شهرکهای یهودی در منطقه شمالی است. این در حالی است که سران آمریکا و رژیم غاصب، جنگ لبنان را هم بیش از جنگ غزه، جنگ سرنوشت میدانند و بر پیروزی در آن تاکید دارند.
اسرائیل در فضای تبلیغاتی و عملیات روانی از یک طرف وانمود میکند در جنگ با حزبالله به پیروزی رسیده است و از سوی دیگر به جنگ ادامه میدهد و مانع برقراری آتشبس در جبهههای غزه، لبنان و سرزمینهای تحت اشغال آن در کل جغرافیای فلسطین اشغالی میشود. این کاملا یک تاکتیک برای رسیدن به اهدافی است که اسرائیل از رسیدن به آن در تردید میباشد.
اما در عین حال در جبهه نظامی رژیم اتفاقاتی میافتد که حداقل از دشواری زیاد در رسیدن به اهداف نظامی آن حکایت میکنند؛ پیش از آغاز حمله زمینی، سایت ارتش اسرائیل از جمعبندی ارتش در عملیات علیه لبنان خبر داد. در این گزارش رسمی آمده بود سه هفته زمان عملیات شدید نظامی ارتش با هدف سیطره بر حدود ۸۰۰ کیلومتر مربع از اراضی لبنان در حد فاصل مرزهای جنوبی آن تا نهر لیتانی میباشد و پس از آن یک سال، زمان عملیات آرام تثبیت سرزمینهای اشغالشده مذکور و پاکسازی آن از حضور عناصر حزبالله است.
اینک نزدیک به دو ماه از آغاز عملیات زمینی اسرائیل میگذرد و رژیم نزدیک به دو و نیم برابر، زمان صرف کرده و علیرغم تهاجم سنگین به نهر لیتانی نرسیده و پیشرویهای جادهای آن بهطور متوسط از یک و نیم کیلومتر فراتر نرفته است و این در حالی است که متوسط فاصله مرز جنوبی لبنان تا نهر لیتانی ۳۰ کیلومتر میباشد. این یعنی حرکت نظامی رژیم اگر به همین منوال باشد، اسرائیل ۲۰ برابر زمان اعلام شده، وقت لازم دارد تا به اجرای مرحله اول طرح خود دست یاید. به عبارت دیگر رسیدن رژیم به نهر ۴۰ ماه- بیش از سه سال- زمان میبرد. در این میان در حالی که حزبالله لبنان، هر روز بر حجم موشکباران خود میافزاید، رژیم غاصب برای آنکه وانمود کند زمان زیادی تا تحقق اهداف نظامیاش در جنوب لبنان باقی نمانده وانمود میکند که طی این مدت ۸۰ درصد توان نظامی حزبالله را از بین برده است!
همین مقدار نفوذ رژیم در زمین لبنان توام با هزینه بسیار زیاد و تلفات فراوان برای آن بوده است. گزارشهای خود رژیم از کشته شدن دستکم ۶۰ نظامی اسرائیلی و زخمی شدن دستکم ۴۰۰ نظامی دیگر آن در جنگ شمال خبر میدهد که البته جمعبندی گزارشهای مستند روزانه حزبالله طی هفت هفته گذشته از کشته شدن دستکم ۱۰۰ نظامی و زخمی شدن حداقل ۱۲۰۰ نظامی دیگر رژیم حکایت میکند. علاوه بر آن طی این دوره حدود دو ماهه حداقل ۵۰۰ هزار آواره یهودی ساکن در حدفاصل شمال حیفا در ۳۵ کیلومتری مرز لبنان تا شمال تلآویو واقع در ۱۳۰ کیلومتری مرز لبنان حکایت میکند. در واقع حزبالله در این دوره زمانی به قلب راهبرد اعلامی ارتش که بازگرداندن آوارگان یهودی به روستاها و شهرکهای شمال فلسطین بوده حمله کرده و رقم آوارگان یهودی را لااقل به هشت برابر رسانده است. حملات مداوم حزبالله به مناطق حد فاصل حیفا تا تلآویو خسارت زیاد اقتصادی هم روی دست رژیم گذاشته است. جدای از افت رشد اقتصادی سالانه رژیم از متوسط ۶ درصد به حدود دو و نیم درصد در سال جاری میلادی، زیر ساختهای تجاری و سرمایهگذاری آن را با اخلال جدی مواجه گردانیده است. اینها بخشی از هزینههای نفوذ بسیار محدود و آسیبپذیر اسرائیل در جنوب لبنان میباشد.
یکی دیگر از علائم ناتوانی رژیم غاصب در تحقق اهداف نظامی خود در جنگ لبنان، برکناری یواف گالانت بالاترین مقام نظامی و فرمانده جنگ در حین جنگ و پیش از تحقق اهداف اعلامی رژیم در دو جبهه غزه و لبنان است.
سرلشکر یواف گالانت در سال ۱۳۵۶ وارد ارتش شده و از سال ۱۳۸۵ در جنگهای مختلف، از جنگ ۳۳ روزه علیه لبنان تا همین جنگ جاری غزه یعنی دستکم در ده جنگ در جایگاه یکی از فرماندهان ارشد و در سه سال گذشته فرمانده ارشد اسرائیل و فرمانده جنگ بوده است. ۴۷ سال حضور در مناصب مختلف ارتش، طبعاً به او در میان نظامیان اسرائیلی جایگاه ویژهای داده و بخش مهمی از شناسنامه نظامی و هویت نظامیان غاصب اسرائیل به حساب میآید. لذا برکناری گالانت تأثیر منفی زیادی روی نیروهای ارتش خواهد داشت. علاوه بر این گالانت از سال ۱۳۹۷ به عضویت حزب حاکم- لیکود- درآمده و دارای تشخص سیاسی هم میباشد. اصولاً برکناری یا کنارهگیری فرمانده ارشد در حین جنگ یک امر طبیعی و بدون دلیل و بدون پیامد نیست. بنیامین نتانیاهو در سخنرانی اخیر خود در سازمان ملل اعلام کرد اسرائیل اینک در هفت جبهه میجنگد و رئیس رژیم صهیونیستی گفت مخالفان اسرائیل در منطقه دور آن را حلقهای از آتش کشیدهاند. با این وجود برکناری فرمانده ارشد جنگ از سوی نخستوزیر و قرار دادن فردی بیتجربه به جای او چه معنایی دارد؟ حداقل معنای این برکناری نابهنگام، اعتراف به شکست از مقاومت تا این مقطع از جنگ در غزه و در لبنان است. اما البته او وانمود کرده است تنها به دلیل اختلاف سیاسی با نتانیاهو از سمت خود برکنار شده است که واقعیت ندارد. خود گالانت در همین روزها این را هم اعلام کرد که با ماندن ارتش در غزه به دلیل مواجه بودن با حملات مقاومت غزه مخالف بوده است. در واقع او برکنار شده تا وانمود شود ناکامیهای نظامی اسرائیل صرفاً به دلیل نوع فرماندهی وزیر جنگ رخ داده است.
یکی دیگر از علامتهای شکست برنامه اعلام شده اسرائیل در جنگ علیه لبنان، تغییر در آرایش جنگی اسرائیل پس از یک ماه از آغاز تهاجم زمینی به لبنان است. رژیم اسرائیل پس از یک ماه و آشکار شدن ضعف نظامی آن در برابر آرایش و نحوه عملکرد نظامی حزبالله، ناگزیر به ارزیابی ضعفهای تاکتیکی خود در میدان نظامی شد. این رژیم طی دو هفته اخیر، دو سوم نیروهای عملکننده در داخل لبنان را کاهش داد و حجم زیادی از نظامیان مستقر در شمال فلسطین را برای دور نگهداشتن از حملات حزبالله کاهش داد و در روزهای اخیر، دور تازهای از به کارگیری نیروهای نظامی مقابل حزبالله و افزایش تدریجی آن را آغاز کرد. در عرف نظامی این تغییر آرایش، اعتراف به شکست و تلاش برای غلبه بر ضعف خود به حساب میآید.
ارتش اسرائیل گمان میکرد، حزبالله با همان روش و تاکتیکهای جنگ ۱۸ سال پیش- جنگ ۳۳ روزه- وارد میدان میشود و لذا در حد فاصل جنگ ۱۳۸۵ که اسرائیل در آن جنگ مغلوب گردید، سرگرم پیدا کردن راههایی برای غلبه بر تاکتیکهای رزمی حزبالله بود. اسرائیل رمز غلبه را در دو موضوع ارزیابی کرد؛ از بین بردن سازمان رزم حزبالله از طریق به شهادت رساندن فرماندهان میدانی و غلبه بر تاکتیک جنگ تن با تانک حزبالله. سرویس اطلاعاتی و نیروی هوائی رژیم با به شهادت رساندن طیفی از فرماندهان حزبالله گمان کرد که سازمان رزم حزبالله را تا حدود ۸۰ درصد مختل نموده است. بر این اساس با فاصله چند روز پس از ترورها، عملیات زمینی را با به کارگیری پنج لشکر زرهی و پیاده علیه حزبالله آغاز کرد و نیز با بمباران وسیع جنوب لبنان- حد فاصل مرز تا نهر لیتانی- در صدد برآمد تا نیروهای دفاعی حزبالله را از بین ببرد و تاکتیک نبرد تن با تانک آن را خنثی کند.
اما آنچه در صحنه عمل رخ داد با تمهیدات و انتظارات ارتش اسرائیل فاصله زیادی داشت؛ حزبالله با هوشمندی دبیرکل شهید آن از یک طرف، بحران فقدان فرماندهان ارشد و میانی خود را با مشخص کردن چندین نفر در هر جایگاه به سرعت برطرف کرد و لذا خلأیی در مدیریت جنگ آن پدید نیامد. از سوی دیگر حزبالله تاکتیکهای جدیدی را در جنگ به کار گرفت و از جمله جنگ تن با تانک را به جنگ موشک با تانک تبدیل کرد. اسرائیل گمان میکرد در این جنگ با غلبه بر تاکتیکهای ۱۳۸۵ حزبالله راه همواری تا لیتانی در پیش دارد اما تغییر تاکتیکهای حزبالله تصور نظامی ارتش اسرائیل را به هم ریخت و آن را با تلفات سنگین پیدرپی مواجه نمود از این رو گالانت پس از برکنار شدن از فرماندهی جنگ در توضیح ناکامیهای ارتش در برابر حزبالله، اعلام کرد «ارتش اسرائیل ضعیف نیست، حزبالله خیلی قوی است.»
حزبالله در این جنگ، معادله شهید و کشته جنگ ۳۳ روزه که ده شهید در برابر یک کشته بود را به ده کشته در برابر یک شهید تغییر داد.
دقیقاً به همین دلیل بود که در جریان حمله گسترده به لبنان که با ترور ابومحسن فواد شکر فرمانده عملیاتی حزبالله در نهم مردادماه گذشته شروع شد، رژیم غاصب بر خلاف جنگ غزه از برشمردن اهداف عالی خود اجتناب کرد و اعلام با فاصله اهداف تاکتیکی را جایگزین آن نمود. مثلاً رژیم در جریان انفجار پیجرها اعلام کرد هدف ضربه زدن به توان عملیاتی مقاومت لبنان بود و این هدف محقق شد. یا در جریان آغاز حمله زمینی به مرزهای جنوبی لبنان، اعلام کرد هدف عملیاتی اسرائیل، بازگرداندن آوارگان اسرائیلی به خانههای خود در روستاها و شهرکهای یهودی در منطقه شمالی است. این در حالی است که سران آمریکا و رژیم غاصب، جنگ لبنان را هم بیش از جنگ غزه، جنگ سرنوشت میدانند و بر پیروزی در آن تاکید دارند.
اسرائیل در فضای تبلیغاتی و عملیات روانی از یک طرف وانمود میکند در جنگ با حزبالله به پیروزی رسیده است و از سوی دیگر به جنگ ادامه میدهد و مانع برقراری آتشبس در جبهههای غزه، لبنان و سرزمینهای تحت اشغال آن در کل جغرافیای فلسطین اشغالی میشود. این کاملا یک تاکتیک برای رسیدن به اهدافی است که اسرائیل از رسیدن به آن در تردید میباشد.
اما در عین حال در جبهه نظامی رژیم اتفاقاتی میافتد که حداقل از دشواری زیاد در رسیدن به اهداف نظامی آن حکایت میکنند؛ پیش از آغاز حمله زمینی، سایت ارتش اسرائیل از جمعبندی ارتش در عملیات علیه لبنان خبر داد. در این گزارش رسمی آمده بود سه هفته زمان عملیات شدید نظامی ارتش با هدف سیطره بر حدود ۸۰۰ کیلومتر مربع از اراضی لبنان در حد فاصل مرزهای جنوبی آن تا نهر لیتانی میباشد و پس از آن یک سال، زمان عملیات آرام تثبیت سرزمینهای اشغالشده مذکور و پاکسازی آن از حضور عناصر حزبالله است.
اینک نزدیک به دو ماه از آغاز عملیات زمینی اسرائیل میگذرد و رژیم نزدیک به دو و نیم برابر، زمان صرف کرده و علیرغم تهاجم سنگین به نهر لیتانی نرسیده و پیشرویهای جادهای آن بهطور متوسط از یک و نیم کیلومتر فراتر نرفته است و این در حالی است که متوسط فاصله مرز جنوبی لبنان تا نهر لیتانی ۳۰ کیلومتر میباشد. این یعنی حرکت نظامی رژیم اگر به همین منوال باشد، اسرائیل ۲۰ برابر زمان اعلام شده، وقت لازم دارد تا به اجرای مرحله اول طرح خود دست یاید. به عبارت دیگر رسیدن رژیم به نهر ۴۰ ماه- بیش از سه سال- زمان میبرد. در این میان در حالی که حزبالله لبنان، هر روز بر حجم موشکباران خود میافزاید، رژیم غاصب برای آنکه وانمود کند زمان زیادی تا تحقق اهداف نظامیاش در جنوب لبنان باقی نمانده وانمود میکند که طی این مدت ۸۰ درصد توان نظامی حزبالله را از بین برده است!
همین مقدار نفوذ رژیم در زمین لبنان توام با هزینه بسیار زیاد و تلفات فراوان برای آن بوده است. گزارشهای خود رژیم از کشته شدن دستکم ۶۰ نظامی اسرائیلی و زخمی شدن دستکم ۴۰۰ نظامی دیگر آن در جنگ شمال خبر میدهد که البته جمعبندی گزارشهای مستند روزانه حزبالله طی هفت هفته گذشته از کشته شدن دستکم ۱۰۰ نظامی و زخمی شدن حداقل ۱۲۰۰ نظامی دیگر رژیم حکایت میکند. علاوه بر آن طی این دوره حدود دو ماهه حداقل ۵۰۰ هزار آواره یهودی ساکن در حدفاصل شمال حیفا در ۳۵ کیلومتری مرز لبنان تا شمال تلآویو واقع در ۱۳۰ کیلومتری مرز لبنان حکایت میکند. در واقع حزبالله در این دوره زمانی به قلب راهبرد اعلامی ارتش که بازگرداندن آوارگان یهودی به روستاها و شهرکهای شمال فلسطین بوده حمله کرده و رقم آوارگان یهودی را لااقل به هشت برابر رسانده است. حملات مداوم حزبالله به مناطق حد فاصل حیفا تا تلآویو خسارت زیاد اقتصادی هم روی دست رژیم گذاشته است. جدای از افت رشد اقتصادی سالانه رژیم از متوسط ۶ درصد به حدود دو و نیم درصد در سال جاری میلادی، زیر ساختهای تجاری و سرمایهگذاری آن را با اخلال جدی مواجه گردانیده است. اینها بخشی از هزینههای نفوذ بسیار محدود و آسیبپذیر اسرائیل در جنوب لبنان میباشد.
یکی دیگر از علائم ناتوانی رژیم غاصب در تحقق اهداف نظامی خود در جنگ لبنان، برکناری یواف گالانت بالاترین مقام نظامی و فرمانده جنگ در حین جنگ و پیش از تحقق اهداف اعلامی رژیم در دو جبهه غزه و لبنان است.
سرلشکر یواف گالانت در سال ۱۳۵۶ وارد ارتش شده و از سال ۱۳۸۵ در جنگهای مختلف، از جنگ ۳۳ روزه علیه لبنان تا همین جنگ جاری غزه یعنی دستکم در ده جنگ در جایگاه یکی از فرماندهان ارشد و در سه سال گذشته فرمانده ارشد اسرائیل و فرمانده جنگ بوده است. ۴۷ سال حضور در مناصب مختلف ارتش، طبعاً به او در میان نظامیان اسرائیلی جایگاه ویژهای داده و بخش مهمی از شناسنامه نظامی و هویت نظامیان غاصب اسرائیل به حساب میآید. لذا برکناری گالانت تأثیر منفی زیادی روی نیروهای ارتش خواهد داشت. علاوه بر این گالانت از سال ۱۳۹۷ به عضویت حزب حاکم- لیکود- درآمده و دارای تشخص سیاسی هم میباشد. اصولاً برکناری یا کنارهگیری فرمانده ارشد در حین جنگ یک امر طبیعی و بدون دلیل و بدون پیامد نیست. بنیامین نتانیاهو در سخنرانی اخیر خود در سازمان ملل اعلام کرد اسرائیل اینک در هفت جبهه میجنگد و رئیس رژیم صهیونیستی گفت مخالفان اسرائیل در منطقه دور آن را حلقهای از آتش کشیدهاند. با این وجود برکناری فرمانده ارشد جنگ از سوی نخستوزیر و قرار دادن فردی بیتجربه به جای او چه معنایی دارد؟ حداقل معنای این برکناری نابهنگام، اعتراف به شکست از مقاومت تا این مقطع از جنگ در غزه و در لبنان است. اما البته او وانمود کرده است تنها به دلیل اختلاف سیاسی با نتانیاهو از سمت خود برکنار شده است که واقعیت ندارد. خود گالانت در همین روزها این را هم اعلام کرد که با ماندن ارتش در غزه به دلیل مواجه بودن با حملات مقاومت غزه مخالف بوده است. در واقع او برکنار شده تا وانمود شود ناکامیهای نظامی اسرائیل صرفاً به دلیل نوع فرماندهی وزیر جنگ رخ داده است.
یکی دیگر از علامتهای شکست برنامه اعلام شده اسرائیل در جنگ علیه لبنان، تغییر در آرایش جنگی اسرائیل پس از یک ماه از آغاز تهاجم زمینی به لبنان است. رژیم اسرائیل پس از یک ماه و آشکار شدن ضعف نظامی آن در برابر آرایش و نحوه عملکرد نظامی حزبالله، ناگزیر به ارزیابی ضعفهای تاکتیکی خود در میدان نظامی شد. این رژیم طی دو هفته اخیر، دو سوم نیروهای عملکننده در داخل لبنان را کاهش داد و حجم زیادی از نظامیان مستقر در شمال فلسطین را برای دور نگهداشتن از حملات حزبالله کاهش داد و در روزهای اخیر، دور تازهای از به کارگیری نیروهای نظامی مقابل حزبالله و افزایش تدریجی آن را آغاز کرد. در عرف نظامی این تغییر آرایش، اعتراف به شکست و تلاش برای غلبه بر ضعف خود به حساب میآید.
ارتش اسرائیل گمان میکرد، حزبالله با همان روش و تاکتیکهای جنگ ۱۸ سال پیش- جنگ ۳۳ روزه- وارد میدان میشود و لذا در حد فاصل جنگ ۱۳۸۵ که اسرائیل در آن جنگ مغلوب گردید، سرگرم پیدا کردن راههایی برای غلبه بر تاکتیکهای رزمی حزبالله بود. اسرائیل رمز غلبه را در دو موضوع ارزیابی کرد؛ از بین بردن سازمان رزم حزبالله از طریق به شهادت رساندن فرماندهان میدانی و غلبه بر تاکتیک جنگ تن با تانک حزبالله. سرویس اطلاعاتی و نیروی هوائی رژیم با به شهادت رساندن طیفی از فرماندهان حزبالله گمان کرد که سازمان رزم حزبالله را تا حدود ۸۰ درصد مختل نموده است. بر این اساس با فاصله چند روز پس از ترورها، عملیات زمینی را با به کارگیری پنج لشکر زرهی و پیاده علیه حزبالله آغاز کرد و نیز با بمباران وسیع جنوب لبنان- حد فاصل مرز تا نهر لیتانی- در صدد برآمد تا نیروهای دفاعی حزبالله را از بین ببرد و تاکتیک نبرد تن با تانک آن را خنثی کند.
اما آنچه در صحنه عمل رخ داد با تمهیدات و انتظارات ارتش اسرائیل فاصله زیادی داشت؛ حزبالله با هوشمندی دبیرکل شهید آن از یک طرف، بحران فقدان فرماندهان ارشد و میانی خود را با مشخص کردن چندین نفر در هر جایگاه به سرعت برطرف کرد و لذا خلأیی در مدیریت جنگ آن پدید نیامد. از سوی دیگر حزبالله تاکتیکهای جدیدی را در جنگ به کار گرفت و از جمله جنگ تن با تانک را به جنگ موشک با تانک تبدیل کرد. اسرائیل گمان میکرد در این جنگ با غلبه بر تاکتیکهای ۱۳۸۵ حزبالله راه همواری تا لیتانی در پیش دارد اما تغییر تاکتیکهای حزبالله تصور نظامی ارتش اسرائیل را به هم ریخت و آن را با تلفات سنگین پیدرپی مواجه نمود از این رو گالانت پس از برکنار شدن از فرماندهی جنگ در توضیح ناکامیهای ارتش در برابر حزبالله، اعلام کرد «ارتش اسرائیل ضعیف نیست، حزبالله خیلی قوی است.»
حزبالله در این جنگ، معادله شهید و کشته جنگ ۳۳ روزه که ده شهید در برابر یک کشته بود را به ده کشته در برابر یک شهید تغییر داد.