به گزارش سایت دیده بان ایران ؛روزنامه کیهان در ستون خبر ویژه خود نوشت:
عیسی کلانتری، که سابقه وزارت کشاورزی در دولتهای هاشمی و خاتمی را هم دارد، به روزنامه اعتماد گفته است: «رؤسای جمهور آمریکا طی ۴سال و ۸ سال میآیند و میروند، اینها مهم نیستند مهم این است که ببینیم ما چه دستاوردی از این قطع ارتباط با آمریکا داشتهایم. اگر دستاوردهای ایران از هزینههایش بیشتر بوده، اساساً نیازی به ایجاد ارتباط و مذاکره با ترامپ یا هر فرد دیگری نیست، اما اگر ملت ایران تحت فشار قرار گرفته و هزینههای بسیاری پرداختهاند باید در راهبردهایمان تجدیدنظر کنیم و راه تنشزدایی و گفتوگو را در پیش بگیریم.
* زمانی ایران با عراق و صدام در جنگ بود و صدام بسیاری از فرزندان و سرداران این کشور را به شهادت رساند، ولی در راستای منافع ملیمان با صدام مذاکره کرده و به توافق رسیدیم. امام(ره) زمانی میفرمودند: ایران اگر از صدام هم بگذرد از شاه فهد عربستان سعودی نمیگذرد. اما ایران با عربستان هم ارتباط برقرار و منافع خود را دنبال کرد. در مورد آمریکا هم باید در راستای منافع ملیمان فکر و تصمیمگیری کنیم.
* امروز بین ۵ تا ۶ دهک ایرانیان زیر خط فقرند؛ سوءتغذیه به اوج خود در جامعه رسیده است. وقتی هزینه اکثریت اقشار مردم کفاف هزینههای ضروری آنان مثل مسکن و خوراک و پوشاک آنها را نمیدهد، طبیعی است که باید به دنبال راهکارهایی برای بهتر شدن اوضاع بود.
* ایران میتواند همان راهبردی را که در زمان ریگان و کارتر و بوش و اوباما و بایدن در پیش گرفته بود را با ترامپ هم استفاده کند، اما آیا با این راهبرد، لقمه دندانگیری نصیب مردم شریف و مظلوم ایران میشود و گرهای از هزار توی پیچیده معیشت آنها باز میشود؟ خواسته مردم حل مشکلات اقتصادی و معیشتی، رفع محدودیتها و بهبود رابطه با جهان است».
درباره آقای کلانتری و اظهارات غیر کارشناسی او گفتنی است که اولاً او یکی از ضعیفترین کارنامهها را در حوزههای کاری خود در سه دولت هاشمی و خاتمی و روحانی داشته و با این همه، از اعتماد به نفس بالایی هم برای اظهارنظر درباره موضوعاتی که هیچ سوادی درباره آن ندارد، برخوردار است.
ثانیاً این همان انگاری مذاکرات با عراق و مذاکره با آمریکا، قیاس معالفارق است. صدام پس از آن که در جنگ تحمیلی ناکام ماند و ضمناً با دیگر کشورها مانند کویت و آمریکا درگیر شد، سراغ مذاکره (از موضع ضعف) با ایران آمد و برخلاف کلاهبرداری برجامی آمریکا، کسی آن زمان به صدام باج مشابهی نداد، بلکه هدف، عادیسازی ضروری روابط دو همسایه بود و صدام اعلام کرده بود که به توافق 1975 برمیگردد.
آقای مصطفی پورمحمدی چند ماه قبل در اینباره توضیح داد: «سال 1374 صدام نامهای به آقای هاشمی نوشت که قطعنامه 1375 را که پاره کردیم، اما 1975 را دوباره اجرا خواهیم کرد. روابط اطلاعاتی ما برای آزادی اسرا آغاز شده بود و من مسئول پیگیری آزادی اسرا بودم و قرار بود به عراق بروم. آقای هاشمی به بنده گفتند که اگر توانستید با رئیسجمهور عراق ملاقات کنید موضوع قطعنامه را پیگیری کنید و موضوع اسرای باقیمانده را حل کنید تا چیزی باقی نماند... صدام در جلسه گفت حالا ما دوکشور هستیم که از دیرباز کنار هم زندگی کردیم. فرهنگ و دین دو کشور یکی است و با صلح و دوستی و خوبی با یکدیگر زندگی کنیم. دوران جنگ هم تمام شده و البته در جلسه یک تعبیرات دیگری را هم به منافقین کرد؛ بنده اعلام کردم که ما در حال «نه جنگ و نه صلح» هستیم در حال آتشبس هستیم اما شما قطعنامه را اجرا نمیکنید. چرا میلهگذاریهای مرزی را احیا نمیکنید؟ چرا خط مرزی اروندرود را مشخص نمیکنید؟ صدام در ادامه گفت که همه مسائل که گفتید را قبول دارم که به صدام حسین گفتم که پس به همتای عراقی من بگوید که کارهای مقدماتی را آغاز کنیم و این دستاورد فوقالعادهای بود».
رژیم صدام قصد حمله به کشور کویت و اشغال آن را داشت؛ بیش از هر چیز باید از جانب همسایه قدرتمند مرزهای شرقی خود آسودهخاطر میشد و حتی با اعطای امتیازاتی که جزء حقوق قانونی این کشور بود که در چارچوب ۸ سال جنگ تضییع شده بود، با فراغ بال به جنگ با کویت میرفت.
این فضای مذاکراتی چه تناسبی با مذاکرات چند دورهای دولتهای هاشمی و خاتمی و روحانی با طرف آمریکایی دارد که در هر نوبت، طرف آمریکایی اقدام به کلاهبرداری و عهدشکنی و نقض وعدههای خود و دشمنی بیشتر پس از هر دوره امتیاز گرفتن کرده است؟! برخلاف صدام که به دلایل مختلف ضعیف شده بود و دیگر توان ضربه زدن به ایران را نداشت، آمریکا، با وجود تغییر دولتها بر تداوم سیاستهای خصمانه اصرار داشته و آخرین بار هم حاضر نشده به تعهدات برجامیاش برگردد
ثالثاً مشکلات اقتصادی مردم، نتیجه قطع رابطه با آمریکا -که آن هم تصمیم دولت آمریکا بود- نیست بلکه حاصل بیتدبیری برخی دولتها و اعتماد به آمریکا و کوتاهی در تدبیر و بهکارگیری انبوه ظرفیتهای داخلی و بینالمللی است و اینجا هم آقای کلانتری آدرس غلط میدهد. نمونه این واقعیت، مقایسه شاخصهای رشد اقتصادی منفی شده در دولت روحانی با رشد اقتصادی مثبت در دولت رئیسی است.
نهایتاً این که هیچ دولت خردمندی در اوج تهدیدهای دشمن متخاصم، دم از مذاکره و سازش نمیزند؛ و حتی اگر به فرض محال بود مذاکره مجددی انجام شود، ادبیات التماسی عناصر مرعوب قبل از هر چیز، تیر خلاص زدن به قدرت مذاکره و چانهزنی است؛ شبیه همان بلایی که سخنان ناروای امثال هاشمی و روحانی و ظریف و... بر تیم مذاکرهکننده برجام آورد (و امروز در حال ضعیف کردن موضع پزشکیان در مقابل آمریکا هستند) که وبسایت رادیو فرانسه ۱۹ مهر ۱۳۹۲ با اشاره به ادبیات التماسی روحانی و حامیانش نوشت: «ارزیابی غرب از وضعیت کنونی دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش حقوق ملی میبیند. بر پایه این جمعبندی، صبوری خریدار، وضعیت فروشنده را دشوارتر و قیمت فروش را کمتر خواهد کرد. پیشنهاد سقف زمانی ۳ ماهه از سوی روحانی برای انجام معامله قطعی با غرب، نشانه وضعیت اضطراری او است که در ژنو در هیئت فروشنده ظاهر خواهد شد».