مهراب صادقنیا، جامعهشناس فرهنگی در کانال تلگرامی خود نوشت: «معمولاً درستکاری را به “انجام دادن کارِ درست” معنا میکنند. بر اساس این تعریف، گویی فهرستی از کارها وجود دارد که “درست” توصیف میشوند و هرکس با هر انگیزهای آنها را انجام بدهد، درستکار خوانده میشود. با این حال، درستکاری به مثابه یکی از مؤلفههای هوش اخلاقی، معنای پیچیدهتری دارد.
هری فرانکفورت درستکاری را “سازگاری شخصیّت” و یا “یکپارچگی شخصیّت” تعریف میکند. بر این اساس، درستکار کسی است که عمل او با آنچه که میاندیشد و ارزشهایی که باور دارد سازگار است. درستکار کسی است که رفتارش با اعتقاداتش همداستان است. درستکاری به این معنا، چیزی نزدیک به صداقت و بیریایی و یک فضیلت اخلاقی است.
انسانهای درستکار به این معنا، از انسجام شخصیت، شادی، آرامش، و احساس اطمینان و اعتماد بهنفس بیشتری برخوردارند. کسانی که در ظاهر به گونهای رفتار میکنند و در باطن جوری دیگر میاندیشند، حتی اگر رفتارشان اخلاقی و درست به نظر بیاید، از فضیلت درستکاری بیبهرهاند.
دلایل زیادی برای درستکار نبودن آدمها وجود دارد که مهمترین آنها فشارهای اجتماعی است. جامعهای که با زور و بگیر و ببند، مراقبت و تنبیه، و طرد و مجازات شهروندان خود را به انجام دادن چیزی که درست میداند وادار میکند، درحقیقت، درستکاری را پیش پای اطاعتطلبی خود سر بریده است. در این جامعه ممکن است بتوان رفتار آدمها را با فهرست اخلاقی مورد نظر سازگار کرد؛ ولی نتیجهی این کار، پیدایش اجتماع ریاکارانِ افسرده، ناامید، غیرقابل اعتماد، و ناشاد است. اجتماعی مطیع ولی فاقد هوش اخلاقی!»
انتهای پیام