«فقر دیپلماسی و پارادوکس ترامپ» عنوان یادداشت روزنامه اعتماد به قلم غلامحیدر ابراهیمبای سلامی است که در آن آمده؛ با انتخاب مجدد «دونالد ترامپ» به عنوان رییسجمهور امریکا و تجارب سه دهه گذشته ضرورت تجدیدنظر و تحول در سیاست خارجی ایران بیش از پیش نمایان شد. مردم امریکا با فرصت مناسبی که برای رقابت و شناخت نامزدها داشتند بین دو گفتمان ارایه شده از احزاب جمهوریخواه و دموکرات با مشارکت در انتخابات در مقابل چهره دموکرات و نسبتا روشنفکرانه خانم «کامالا هریس» و رویههای خاص حزب دموکرات در دولت مستقر «جوزف بایدن» در سیاستهای داخلی و خارجی به ترامپ رای دادند که به نژادپرستی، ضدیت با زنان و مهاجران و مخالفت با بسیاری از ارزشهای روشنفکرانه معروف است.
شخصیت و گفتمان ترامپ همواره دارای دو رویه بوده است. رویه معامله و مماشات، تجارت و صلح همچنانکه با کیم ایل جونگ اون در کره شمالی و ولادیمیر پوتین در روسیه رفتار کرده است و دیگر رویه خشونت، جنگ و زورگویی همچنانکه در خروج از برجام، فشار حداکثری بر ایران، انتقال سفارت امریکا به اورشلیم، شهادت سردار سلیمانی و رویدادهای دیگر نشان داده است. اصلیترین راهبرد ترامپ منافع ملی امریکاست و بارها خصوصا در مقابل اژدهای زرد و قدرت دوم اقتصاد جهاد یعنی «چین در حال رشد» اعلام کرده اولویت نخست برای او منافع امریکاست. به نظر میرسد راهبرد قبلی که موجبات گرفتاری بیشتر برای مردم ایران را در پی داشته به پایان خود رسیده است و کشتیبان را در این توفان سیاستی دیگر بباید.
ترامپ و نئوکانها مثل پمپئو، جان بولتن، برایان هوک در قبال منافع خود و امریکا با هیچ کس مماشات نخواهند کرد و در لوای هر کنش سیاسی آنها در سطح بینالمللی، همان ذات و چهره امپریالیستی و خودبرتربینی متبلور در نمادهای «عمو سام» جاری از سال 1812 تاکنون نمایان است. متاسفانه عدم وجود دانش مفید، شناخت عمیق و فقدان تحلیل واقعبینانه از یک سو و رویداد و ترویج و توهمات و رویکردهای عام ایدئولوژیک از سوی دیگر موجب ایجاد «محدودیتهای خودساخته دیپلماتیک» برای کشور ایران شده و خسارات بسیاری در پی آن برای مردم فراهم آمده است.
برخی اظهارات که بدون شناخت و تحلیل گفته میشود: «نتیجه انتخابات امریکا ربط مشخصی به ما ندارد.» آن هم در زمانی که سیاستهای امریکا با تحریمها و انزوای بینالمللی، اقتصاد و اجتماع ایران را به مرزهای فروپاشی کشانده حاکی از آن است که دولت پزشکیان برای ارایه راهبردهای مناسب و خارج از مرداب مفاهیم و پارادایمهای کهنه و جاری برای نجات کشور و خدمت به مردم در سیاست خارجی غفلت کرده است. دولتها در سیاست خارجی کارگزار منافع ملی کشورها هستند و اقدام برای منافع عام ایدئولوژیک فقط وقتی برای مردم توجیه و پذیرفته میشوند که در مرحله نخست منافع ملی برای مردم هر کشور را در پی داشته باشد.
از دوره ریاستجمهوری جیمی کارتر تاکنون دولتهای مختلفی در امریکا سکان حکومت آن جامعه به عنوان تاثیرگذارترین کشور در معادلات بینالمللی را در دست گرفته و رفتهاند و متاسفانه در هر دوره منافع ملی مردم ایران در فرآیند خسارات بیشتری قرار گرفته است. فقر نظری، فقر دانش، فقر شهامت و فقر دیپلماسی برای تغییر و تحول موجب شده بسیاری از فرصتها ضایع شود. در دولت جمهوریخواه جرج بوش پسر که بعد از حمله افغانستان و در آستانه حمله عراق، ایران را محور شرارت خواند. جوزف بایدن دموکرات به عنوان رییس کمیته روابط خارجی در دیدار جمعی از ایرانیان پیشنهاد گفتوگو و صلح با ایران مطرح کرد و نگارنده این سطور به عنوان رییس شورای بینالمجالس و سخنگوی کمیسیون ویژه مقررات منطقه در مجلس ششم از این پیشنهاد استقبال کرد که منجر به عتابهای گوناگون و اعلام یکی از دلایل ردصلاحیت برای نمایندگی مجلس از سوی شورای نگهبان شد.
بسیاری دیگر از اصلاحطلبان در پی آن و در همان زمان پیشنهاد طرح مذاکره مستقیم با امریکا را برای کسب منافع ملی ایران مطرح کردند. خلاصهای از تاریخ و چگونگی این مباحث به صورت مستند در کتاب «وسوسههای شیطان بزرگ» به قلم محمدتقی کرامتی از سوی موسسات وابسته به مقامات عالی منتشر شده است. اینک انتخاب مجدد ترامپ واقعیتی است که با مشارکت و انتخاب مردم امریکا خود را بر جهان سیاست و واقعیت تحمیل کرده است. این پدیده و رویداد بینالمللی با همه تجارب و مباحثی که پیرامون آن وجود دارد به روابط ایران با دیگر کشورها و در اقتصاد و چگونگی زندگی ایرانیان مربوط است.