شناسهٔ خبر: 69352279 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: تقریب | لینک خبر

آخرین سکانس زندگی سنوار

اگر یحیی خودش می‌خواست، هرگز نمی‌توانست آخرین سکانس زندگی‌اش را چنین قهرمانانه به‌تصویر کشد؛ سکانسی که از او اسطوره‌ای در نبرد و جهاد بسازد چندان که جایگاه درخشانش را در حافظهٔ مردم و تاریخ جاودانه کند.

صاحب‌خبر - به گزارش خبرنگار حوزه استان های خبرگزاری تقریب، ادامه یادداشت به شرح زیر است:

پیرمرد ۶۰ساله‌ای با دستی قطع‌شده و زخم‌هایی کُشنده در طبقهٔ دوم ساختمانی نیمه‌ویران پس‌از نبردی نفس‌گیر با ارتشی تا بن دندان مسلح، روی مبلی خاک‌خورده، قهرمانانه کمین زده‌است.

سربازان بزدل رژیم صهیونیستی با ترس ریزپرنده‌ای را برای بررسی اوضاع می‌فرستند، یحیی با تنی زخمی و ترکش‌خورده سرش را بلند می‌کند و غضبناک به دوربین ریزپرنده خیره می‌شود و تمام توانش را در بازوی چپش جمع می‌کند تا با چوب‌دستی‌اش به مصاف دشمن برود. انگار یحیی سال‌هاست با این ریزپرنده‌ها آشناست و نقاط ضعف و قوتشان را خوب شناسایی کرده! خدا می‌داند در این مدت چه‌قدر از این ریزپرنده‌ها را با همین چوب‌دستی‌ها ناکار کرده‌است!

صهیونیست‌های بزدل پس‌از بمباران ساختمان نیمه‌ویران، بی‌ آنکه بدانند کابوس صهیونیست‌ها یحیی سنوار را زده‌اند همو که از نامش لرزه بر اندام می‌شوند به محل شهادت آن رزمندهٔ دلیر رفتند.

از آخرین سکانس زندگی سنوار، چشمه‌های جوشان زلالی در ادبیات قهرمان‌های افسانه‌ای جوشید و خروشید؛ پیرمردی زخمی که نای بلندشدن ندارد با تمام توان آخرین گلوله، آخرین تیر و آخرین چوب‌دستی‌اش را به سوی ریزپرندهٔ دشمن پرتاب می‌کند تا نبرد تا آخرین رمق را برای نسل‌های بعد از خود به یادگار بگذارد!

آخرین سکانس زندگی یحیی، یاد و خاطرهٔ شاعر بزرگ یحیی یوسف انصاری را در اذهان تازه می‌کند؛ وقتی هلاکوخان بغداد را اشغال کرد، یحیی سنگ‌هایی را کنار خودش جمع کرد و سربازان هلاکو را سنگباران کرد. سنگ‌ها که تمام شدند با عصایش به آنان حمله کرد و یکی را کشت وانگهی خودش نیز شهید شد.

رزمندگان آزادهٔ تاریخ اینگونه‌اند؛ با هرچه در توان دارند به مصاف دشمن می‌روند تا درس مبارزه را به فرزندان اسلام بیاموزند. یحیی پرچم سفیدی به نشانهٔ تسلیم بلند نکرد تا همانند عمر مختار مبارز لیبیایی بگوید: «نحن لن نستسلم، إما أن ننتصر أو نموت»؛ ما هرگز تسلیم نمی‌شویم یا پیروزی یا شهادت!

آخرین سکانس زندگی سنوار تمامی گمانه‌زنی‌ها و اتهامات صهیونیست‌ها و هم‌پیمانانش را نابود کرد! این مرد ایستاده در آوار همان یحیایی‌ست که صهیونیست‌ها می‌گفتند: خودش در تونل‌ها مخفی شده و سربازانش را در میدان به کشتن می‌دهد!

این همان یحیایی‌ست که می‌گفتند: لباس زنانه به تن دارد و درمیان زنان پنهان شده یا اسیران را برای حفظ جانش سپر کرده است، اما خدای بزرگ آبروی یحیی را به‌گونه‌ای خرید که خودش هم گمان نمی‌کرد؛ در حالی‌که می‌توانست در یکی‌از مجلل‌ترین هتل‌های کشورهای همسایه بنشیند و از راه دور صحنهٔ نبرد را مدیریت کند، اما با لباس رزمندگان در خط مقدم جهاد، روی زمین نه در تونل‌ها تا آخرین رمق با آخرین سلاحی که در دست داشت جنگید!

آخرین سکانس زندگی سنوار همهٔ نقشه‌های صهیونیست‌ها را نقش برآب کرد و حتی پس‌از شهادت نیز او را پیروز میدان کرد؛ یکی‌از روزنامه‌نگاران صهیونیستی با خشم و غیظ از واپسین لحظهٔ شهادت یحیی می‌نویسد: «الحقيقة المحزنة أنه حتى في وفاته انتصر»؛ حقیقت غم‌انگیری‌ست. یحیی حتی پس‌از مرگش پیروز شد!

آخرین سکانس زندگی سنوار، عشق و دلدادگی این مرد را به شهادت به تصویر کشید؛ مردی که با صدای بلند فریاد می‌زد که از مرگ در میدان نبرد نمی‌ترسد، بلکه از مرگ بر اثر بیماری یا سانحهٔ تصادف بیم دارد. او از شهادت در میدان نبرد به بزرگترین هدیهٔ دشمن تعبیر کرده بود.

آخرین سکانس زندگی سنوار که او را نشسته بر مبلی در ساختمانی نیمه‌ویران نشان می‌دهد گویا این درس بزرگ را به فرزندان آن دیار می‌دهد که ما اینجا تا آخرین رمق می‌مانیم، ما اینجا با وجود تمام زخم‌ها و ویرانی‌ها پیروز میدان هستیم.

آخرین سکانس زندگی سنوار به نسل‌های بعدی آموخت که تنها راه عزت و سربلندی و کرامت جهاد است و بس. اگرچه رزمندگان در میدان این پیروزی را نبینند، اما روزی همای پیروزی و آزادی بر قدم‌هاشان بوسه خواهد زد.

آنچه نوشتم نه برای قدیس‌سازی از شخص سنوار، و نه برای آذین‌بستن صفحات مجازی‌ست، بلکه اعترافاتی‌ست در حق رزمنده‌ای شجاع که تمام عمرش را در اسارت و میدان‌های جهاد سپری کرد و سرانجام جام شهادت را مردانه نوشید. می‌خواهم بگویم که در وانفسای فقدان الگو، بهترین الگو برای مردم این زمانه، قهرمانانی چون یحیی سنوار هستند که برای رسیدن به آزادی با تمام توان تا آخرین رمق می‌جنگند و چنین سکانس‌های ماندگاری برای نسل‌های این زمان و آیندگان به یادگار می‌گذارند.

انتهای پیام/