پایان کرونا و رونق کمدیها
محمد خزاعی که از 7 مهرماه 1400 بهعنوان رئیس سازمان سینمایی منصوب شد، طی سه سال و دو هفتهای که این مسئولیت را برعهده داشت، تحت تأثیر دو عامل اصلی، با شرایط پیچیدهای مواجه بود: شیوع ویروس کرونا و وقایع پاییز 1401. سینماها در حالی به دولت شهید ابراهیم رئیسی تحویل شدند که عملا سینمایی وجود نداشت، نه گیشه قوی و پررونق بود و نه اساسا صاحبان فیلم حاضر به نمایش آثارشان بودند. مهمترین اقدامی که در این دوره صورت گرفت، بازگشت رونق به گیشه سینما بود که با کمک فیلمهای کمدی و واکسیناسیون سراسری صورت گرفت. این اقدامات البته در اواخر دولت دوازدهم و زمان مسئولیت حسین انتظامی در سازمان سینمایی کلید خورد که با نمایش فیلم «دینامیت» روی پرده سینما و فروش رو به رشد آن طی هفتههای طولانی، مسیر برای نمایش دیگر فیلمهای کمدی باز شد و همزمان با پایان تدریجی پاندمی که در اثر واکسیناسیون رخ داد، سینما به شکوفایی قابلتوجهی رسید. در این میان البته از نقش قابلتوجه محمد خزاعی و مدیران سینماییاش نمیتوان چشمپوشی کرد؛ چراکه با وجود واکسیناسیون و نمایش موفق «دینامیت» همچنان بسیاری این اطمینان را نداشتند که میشود سینما را احیا کرد. این روند در ادامه به نمایش شگفتانگیز آثاری چون «فسیل»، «هتل» و «تگزاس 3» انجامید که اقتصاد سینما را ناگهان چند پله جلوتر برد. گرچه ادامه این روند علیه سینمای عمل کرد و تبعات نامناسبی داشت.
دیوار بیاعتمادی سینماگران و مدیران
در مقابل آنچه از سینمای کمدی خواندید، وضعیت سینمای غیرکمدی که در ایران به «سینمای اجتماعی» مشهور است، چندان مناسب نبود. این دست فیلمها در این ایام به جز استثنای «مست عشق»، نتوانستند به گیشه چشمگیری دست یابند و با فیلمهای کمدی رقابت کنند. در واقع با افزایش تصاعدی هزینههای فیلمسازی طی یک دهه اخیر که در این سه سال هم ادامه داشت، اختلاف طبقاتی در سینما بیشتر شد و سینما به یک دوقطبی عجیب میان فیلمهای اجتماعی ضررده کمفروش و سینمای کمدی سودده رکوردشکن دچار شد. در این ایام، تعامل میان سینماگران جریان اصلی سینمای اجتماعی و دولت، خوب نبود و دیوار بیاعتمادی که از نخستین روز انتشار کتابچهای با عنوان برنامههای محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ دولت سیزدهم به وجود آمد، هیچگاه از بین نرفت و با رخدادهایی مثل واکنشهای سینماگران در پاییز 1401 و توقیف «برادران لیلا» وضعیت بدتر هم شد. گویی طرفین چندان زبان یکدیگر را نمیدانستند و جز برخی موارد استثنا، این رابطه هیچگاه ترمیم نشد. چند اقدام کوچکتر دیگر مثل ایجاد شورای راهبردی اکران، رفع توقیف لحظه آخری چند فیلم و مصوبه جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره سینما نیز به این ماجرا دامن زد؛ تا جایی که طی حدود دو ماه اخیر، عدهای از جریان اصلی سینمای اجتماعی ایران برای پایان این دوره روزشماری میکردند.
نسبتا جوان و کمتجربه
رائد فریدزاده با وجود همه تفاوتهایی که با محمد خزاعی، رئیس سازمان سینمایی دولت شهید ابراهیم رییسی دارد، در دو نکته با او مشترک است: اینکه هر دو خراسانیاند. خزاعی متولد کاشمر در استان خراسان رضوی است و فریدزاده در مرکز این استان متولد شده است. همچنین آنها تنها رؤسای سازمان سینمایی در سالهای ایجاد این سازمان بهشمار میروند که در سن کمتر از 50 سالگی به این مسئولیت میرسند؛ خزاعی در 45 سالگی و فریدزاده در 46 سالگی. بااینحال، امتیاز بزرگ محمد خزاعی بر رائد فریدزاده آن است که پیش از این مسئولیت، سالها فیلمسازی را تجربه کرده و تهیهکننده فیلمهای متعدد و دبیر یک دوره جشنواره فیلم فجر نیز بود.
فریدزاده اما از سال 1397 وارد سینما شده و کل سوابق مدیریتیاش در این حوزه، به همین 6 سال بازمیگردد که معاون بینالملل بنیاد سینمایی فارابی یکی از زیرمجموعههای سازمان سینمایی بوده و حتی در سطح سازمان سینمایی نیز مدیریت ارشد را تجربه نکرده است. او البته به سیاق معمول در این بنیاد، در این 6 سال مسئولیت بخش بینالملل جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان اصفهان را نیز برعهده داشت که در ادامه همان مسئولیت بینالملل در بنیاد فارابی است و آورده خاصی برای کارنامه مدیریتیاش ندارد.
از ادبیات به سینما
به شکلی جالب توجه، رئیس جدید سازمان سینمایی در سالهای پیش از ورود به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بیشتر با کتاب و ادبیات عجین بوده است. او دانشآموخته رشته ادبیات تطبیقی و فلسفه در دانشگاه است و پس از اخذ مدرک دکترا در اروپا و همکاری پژوهشی با مؤسسه تحقیقاتی مطالعات آسیایی دانشگاه فرای برلین، عضو هیأت علمی و استاد دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی در گروه زبان و ادبیات آلمانی شد. فریدزاده طی دهه 90 و پیش از ورود به سازمان سینمایی، حتی در کتابخانه دانشگاه شهید بهشتی هم مسئولیتهای مدیریتی داشته که او را بیشتر یک چهره ادبی نشان میدهد که شاید بیشتر با معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تناسب داشته باشد، نه معاونت سینمایی.
آشنا با جهان فرهنگ
با همه این سوابق و فعالیتهای ادبی که در بند قبل آمد، احتمالا کلید ورود رائد فریدزاده به سازمان سینمایی، عموی او بوده که طی سالیان طولانی در معاونت سینمایی این وزارتخانه مسئولیتهای مدیریتی داشت و سه دهه پیش در زمان وزارت مصطفی میرسلیم، معاون سینمایی وزارت فرهنگ شد. با همه آنچه گفته شد، رئیس جدید سازمان سینمایی آشنایی عمیقی با فرهنگ و احتمالا سینمای اروپا خصوصا آلمان دارد که از سالها زندگی و تحصیل او در اروپا، از دبستان تا دکترا سرچشمه میگیرد. اگر اینها را به سابقهاش در معاونت بینالملل بنیاد سینمایی فارابی اضافه کنیم، روشن میشود که رائد هرچه نسبت به سینمای ایران کمتجربه است، آشنایی قابلتوجهی با سینمای خارج از ایران خصوصا اروپا دارد. این امر بهویژه در این ایام که سینمای ایران با بحران مهم ارتباط و تعامل با سینمای جهان روبهرو است و برخلاف گذشته حتی در جشنوارههای سینمایی معتبر نیز چندان مورد توجه قرار نمیگیرد و بدتر با برخوردهای سیاسی مواجه است، میتواند مفید باشد. دقت در این مورد البته میتواند یک نگرانی دیگر اهالی سینما را موجه جلوه دهد؛ چراکه در ایام معاونت فریدزاده در بنیاد فارابی، کارنامه خاصی از او در اذهان وجود ندارد و چندان مشخص نیست فعالیتهای این مدیر نسبتا جوان سینمایی، چقدر توانسته فضای سینمای جهان را برای فیلمها و سینماگران ایرانی بهتر کند.
شاید به سختی بتوان تعاملات قابلتوجهی از رائد فریدزاده در بنیاد فارابی در ذهن اهالی فرهنگ یافت که منتج به نتیجه شده باشد. نکته قابل تأمل آنکه تحولات قابلتوجه فضای جشنوارههای سینمایی غرب نسبت به فیلمهای ایرانی که فضا را برای فیلمهای مجوزدار و قانونی تنگ کرده و سینمای زیرزمینی را رشد داده، همه در همین سالها اتفاق افتاده است. اگرچه روشن نیست عوامل مدیریتی سینمای ایران چه میزان در این تغییرات تأثیرگذار بوده؛ چراکه بههرحال تحولات سیاسی و خصوصا اجتماعی ایران در این مسأله بیتأثیر نبوده و نیست.