محمد خواجویی، تحلیلگر مسائل لبنان با روزنامه هم میهن گفتوگو کرده است.
به گزارش هم میهن، بخشهای مهم این گفتوگو را در ادامه میخوانید؛
- اگر حزبالله یک حریف ساده برای اسرائیل بود، این رژیم خیلی زودتر از اینها تلاش میکرد آن را از سر راه بردارد. بنابراین، آن ساختار بازدارندگی که از سال ۲۰۰۶ ایجاد شده بود کاملاً مبتنی بر توان دو طرف برای تخریب علیه همدیگر بود و همین امر باعث شده بود تا دو طرف میل به جنگ نداشته باشند و حتی فراتر از اینها، توان حزبالله، منجر به این امر شده بود که حتی در حوزه توافقات سیاسی نیز این قدرت کارساز و مؤثر باشد که مهمترین آن همان توافق دو سال قبل بین اسرائیل و لبنان بر سر تعیین مرزهای آبی بود.
- ورود حزبالله به جنگ با اسرائیل، معادلات را در آن منطقه تغییر داد؛ اساساً هدف بر این بود که این قدرت بازدارندگی، موجب عدم شکلگیری جنگ شود چراکه بازدارندگی سلاح زمانی عمل میکند که مورد استفاده قرار نگیرد. اتفاقاً حزبالله براساس محاسباتی که در سال ۲۰۰۶ داشت، وارد جنگ با اسرائیل شد چراکه از نظر توانمندی نظامی به خودش ایمان داشت اما در این مورد مسائلی را مدنظر قرار نداده بود که آن هم به این موضوع مرتبط بود که ذهنیت رزمی و جنگی حزبالله در تقابل با اسرائیل براساس معادلات سال ۲۰۰۶ شکل گرفته بود و بر مبنای همان نیز، حزبالله به جنگ اسرائیل رفت که من اکنون یک قدرت بازدارنده برای لبنان دارم و اسرائیل نمیتواند جنگ فراگیری علیه لبنان تحمیل کند و من میتوانم این وضعیت فرسایش را تحمیل کنم و اتفاقاً حزبالله به دنبال جنگ فراگیر هم نبود و صرفاً میخواست اسرائیل را به صورت محدودی درگیر کند تا عامل ایذایی برایش باشد.
- موضوعی که حزبالله مدنظر قرار نداده بود، توان اطلاعاتی و تکنیکی و نظامی اسرائیل بود که در طول این دو دهه، پیشرفت بسیار زیادی داشت و این در محاسبات حزبالله نبود. برای مثال، بسیاری از فرماندهان ارشد حزبالله در میدان جنگ شهید نشدند و در خانههایشان هدف قرار گرفتند. یا در عملیات پیجری که محصول سالها عملیات اطلاعاتی اسرائیل بود، حزبالله دقیقاً از نقطهای که فکر میکرد مزیت دارد و آن ارتباط از طریق پیجرها بود، ضربه خورد. آن موضوعی که در محاسبات حزبالله برای ورود به جنگ مدنظر قرار گرفته نشد، دقیقاً همین استراتژی معروف «هزار ضربه چاقو» اسرائیل بود که این را توان اطلاعاتی و تکنیکی اسرائیل برایش ایجاد کرد.
- امروز بسیاری از کسانی که داخل حزبالله هستند برای برقراری ارتباط عادی با یکدیگر دچار مشکل هستند. این باعث میشود که حتی اگر حزبالله امروز هم دارای یک توان نظامی بالا باشد، به دلیل نداشتن این ساختار فرماندهی مشخص و یک ساختار ارتباطی نتوانسته از ابزارهای خود برای برگرداندن معادله علیه اسرائیل استفاده کند.
- به باور من، حزبالله بعد از ۴ دهه از تولدش تا حالا، عملاً به نقطه اتکایی برای ایران بدل شده بود و ما شاهد بودیم که پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی، عملاً آن بخش عملیاتی سپاه و مدیریتش در حوزه مسائل منطقهای دستکم در حوزه لبنان و سوریه، بیشتر تحت فرماندهی آقای نصرالله بود و این ایران بود که بعضاً چه فرماندهان نظامی و چه مقامات سیاسی، از آقای نصرالله مشورت میگرفتند به این معنا که آن مجموعه به حدی از بلوغ رسیده بود که این ایران بود که به آن اتکا داشت.
- بیتردید، تضعیف حزبالله، بر روی آرایش نیروهای سیاسی در داخل لبنان هم تاثیر خواهد گذاشت چراکه حزبالله یک جایگاه نظمساز در لبنان داشت. این قدرت نظمساز در حال حاضر عملاً تضعیف شده است و اتفاقاً نقطه مزیت حزبالله و نقطه تمایز حزبالله در مقابل گروههای سیاسی، سلاح این گروه بود و باعث شده که عملاً دست برتر را حتی در معادلات سیاسی داشته باشد. به نظر میرسد تحولات هفتههای اخیر، آرزوی دیرین دشمنان حزبالله بوده که با مجموعهای روبهرو باشند که ناگزیر هموزن احزاب دیگر در پارلمان است و نقطه مزیتی نسبت به سایرین نداشته باشد.
نظر شما