نورا حسینی: 14 مهرماه روز تهران است. هشت سال پیش در دوره چهارم مدیریت شهری، طرحی بهعنوان روز تهران به شورا پیشنهاد شد. هدف از تعیین این روز آن بود که تهران بیشتر معرفی شود و امکاناتش که غریب مانده بود، بیش از قبل شناسایی شود. همان زمان عدهای پیشنهاد میدهند روزی که تهران بهعنوان پایتخت قاجاریان انتخاب شد، بهعنوان روز تهران در نظر گرفته شود: «آقامحمدخان ۱۱ جمادیالاول سال ۱۲۰۰ قمری مصادف با ۲۲ اسفند سال ۱۱۶۴ تهران را به پایتختی برگزید، برخی منابع هم میگویند نوروز ۱۲۰۰ تهران پایتخت شد». آنزمان در شورای شهر تهران، ۲۲ اسفند تصویب نشد. دلیل آن هم احتمالا قرابت و نزدیکی به نوروز بود. در نهایت بر اساس مصوبه شورای شهر تهران روز تهران ۱۴ مهرماه انتخاب شد. ۱۴ مهرماه، همان روزی است که متمم قانون اساسی مشروطه به تصویب رسید. در آنجا برای اولینبار تهران بهعنوان پایتخت در قانون آمد و تصویب شد. با احمد مسجدجامعی عضو و رئیس پیشین شورای شهر تهران و وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد در دولت سیدمحمد خاتمی درخصوص اینکه چطور 14 مهر روز تهران شد، گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
چطور شد به این نتیجه رسیدید که یک روز را به نام روز تهران نامگذاری کنید؟
سابقه نامگذاری روزهای خاص در شورای فرهنگ عمومی طولانی است. من یک دهه در آن شورا مسئولیت داشتم و بسیاری از این روزها را در آن ایام شناسایی، بررسی و نامگذاری کردیم؛ مثل روز حافظ، روز سعدی، روز کتاب و کتابخوانی، روز پژوهش و... که بعدها به دلیل گستردگی برنامهها به هفتههای کتابخوانی و پژوهش انجامید که روزهای ملی بود.
روز حافظ، اینطور نیست که فقط ویژه شیراز باشد یا روز فردوسی روزی نیست که فقط در خراسان مورد توجه قرار بگیرد. بالطبع، این نامگذاریها برای خود مقدمات و آییننامههایی داشت.
تعیین روزی به نام شهرها، سابقهای در حوزه بینالمللی دارد؛ شهرهایی در دنیا هستند که روزهایی را بنا بر موقعیتها، مناسبتها و رویدادها به اسم آن شهر نامگذاری کردهاند. جشنوارههای سینمایی و هنری هم هست که به اسم یک شهر است و این طنین جهانی دارد؛ مانند جشنوارههای کن، ونیز، بلونیا، قاهره و... .
تهران نیز شهری چندصدساله است، آثار چندهزار ساله در آن یافت شده و پایتخت ایران است. با چنین سابقهای تصمیم گرفتیم روزی به نام آن بگذاریم. پیش از ما، شیراز هم این کار را کرده بود؛ روز نیمه اردیبهشتماه. پیشترها در شورای فرهنگ عمومی، اول اردیبهشت را به عنوان روز سعدی نامگذاری کرده بودیم و استناد ما به این شعر بود «اول اردیبهشت ماه جلالی/ بلبل گوینده بر منابر قضبان».
با چنین سابقهای برای تهران هم روزی را تعریف کردیم. این حدودا به یک دهه پیش برمیگشت. بحثهای اولیه در این زمینه یک سال طول کشید و در شورای چهارم به نتیجه رسید.
چه پیشنهادهایی در این خصوص دریافت کردید؟
روزها و مناسبتهای زیادی به ما پیشنهاد شد که در جلسهای که از «روز تهران» دفاع کردم، به تکتک آنها پرداختم. در این بیش از یک سال، بسیاری از مناسبتها با این رویکرد که تهران پایتخت ایران است، بررسی شد و آن را محور قرار دادیم؛ چون شاخصهای بود که با شهرهای دیگر تفاوت ایجاد میکرد. تهران زمان شاه طهماسب صفوی حصارکشی شد و در زمان آقامحمدخان پایتخت شد. در آغاز، روزی را که تهران به عنوان پایتخت در نظر گرفته شد برای این کار انتخاب کردیم که آن زمان مصادف با ایام نوروز بود و از آنجا که نوروز خودش یک مناسبت ملی است، نمیتواند هیچچیز دیگر در کنارش قرار بگیرد؛ چراکه نوروز، همهچیز را تحتالشعاع قرار میدهد. پیشنهاد اختصاص روز ورود امام(ره) به ایران به عنوان روز تهران را نیز بررسی کردیم و آنجا هم به این نتیجه رسیدیم که این روز، خود یک روز مستقل است و هیچچیز نمیتواند در کنارش قرار بگیرد. در نهایت رسیدیم به روزی که در متمم قانون اساسی مشروطیت، تهران به عنوان پایتخت به تصویب رسید و آن را به عنوان «روز تهران» اعلام کردیم. اما به علت گستردگی شهر و تنوع برنامهها و شرایط زیستی و محیطی بهتدریج برنامهها آنقدر زیاد شد که به هفته تهران رسیدیم.
در طول هفته تهران، هر روز در اختیار یکی از کمیسیونهای پنجگانه شورای شهر قرار میگرفت تا برنامههای روز تهران را مدیریت کند و با احتساب اینکه ری و شمیران جزء تهران هستند، هفته تهران را از شمیران آغاز میکردیم و پایان هفته هم به شهرری میرسیدیم.
در این کار، دستگاههای دیگر هم خیلی همکاری میکردند. تمبر تهران چاپ میشد، تهرانپژوهان حضوری فعال داشتند، وزارت ارشاد همکاری پررنگی در این راه داشت، نمایشگاه تخصصی کتابهای تهران برقرار میشد، کتابخانهها به طور رایگان از علاقهمندان ثبتنام میکردند، سینماها بلیت نیمبها میفروختند و در روز تهران بازدید از موزههای پایتخت رایگان اعلام میشد. مدارس تهران برنامههای ویژهای داشتند و تربیتبدنی هم مسابقاتی برای این ایام طراحی میکرد.
در یکی از تهرانگردیها در خیابان مولوی، به کشف اسکلت بانوی هفتهزار ساله تهرانی رسیدیم. کاشف آن، یک دانشجوی تهرانی بود؛ خانم وهابی. یکجایی را هم پیشبینی کرده بودیم که این بانو در همان محله کشف، نگهداری شود که متأسفانه امکانپذیر نشد و به ناچار این پیکره به موزه ملی رفت... . این کشف بازتاب وسیعی داشت و کاشف آن هم جایزه تهران را گرفت و درواقع کموبیش احیای جایزه تهران هم با همان اتفاقات همراه بود.
در همان روز تهران بود که با شهردار پایتخت به موزه ملی رفتیم و بحث موزه تهران هم با مسئول موزه ایران، آقای نوکنده مطرح شد و موزه ملی به مناسبت هفته تهران، یک بخش را به اشیا و آثار تهران اختصاص داد.
برای راهاندازی موزه تهران بحثهایی داشتیم ازجمله اینکه بخشی از ساختمان قدیمی روزنامه اطلاعات که در اختیار شهرداری بود، به موزه تهران تبدیل شود یا یک طبقه از ساختمان جدید بلدیه دیروز که قرار بود در اختیار تشریفات شهرداری قرار گیرد، موزه تهران شود.
سپس به ایده خانه تهران رسیدیم. خانه اتحادیه برای این کار انتخاب شد. اینها همه محصول همین «روز تهران» بود. روز تهران و خانه تهران و حتی موزه تهران یک کار صرفا دولتی نبود و بهگونهای طراحی شد که نهادهای مدنی شهری و حتی نهادهای سرمایهگذاری از قبیل بانکها و اتاق بازرگانی و اتاق اصناف هم در آن جایگاه داشته باشند؛ چون خانه تهران قرار نبود از جنس خانه هنرمندان باشد. به هر حال آییننامهها و دستورالعملهای خوبی برای هرکدام تعیین شد. میخواهم بگویم این اتفاقها به برکت «روز تهران» رخ داد و ذیل همین ایدهها موضوعاتی مطرح و آثار خوبی هم منتشر میشد.
به نظر میرسد نامگذاری روز تهران، یک اتفاق تشریفاتی نبود و توجهبرانگیز و فرهنگساز هم شد... .
«روز تهران» بیشتر از هر چیز، سببساز رونق برای فهم بهتر جسم و جان پایتخت شد. تهران فقط کالبد یعنی خانهها، برجها، پلها و خیابانهایش نیست؛ تهران روح دارد و روز تهران جان تهران را جلوهای دیگر بخشید و نگاه به تهران را عوض کرد. مثلا در همان روز تهران بحث داستان تهران هم مطرح شد. روایت تهران هم مطرح شد. اصلا روایت تهران یک جریان جدی است. سینمای تهران هم مطرح شد. حتی در وجه کالبدیاش که داود قهردار کتاب «سینماهای تهران» را منتشر کرد که کار خوبی است. ما در تهرانگردیها هم به این مراکز سر میزدیم. «دانشنامه تهران» که مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی آن را در دست دارد، از همین ایدههای خوب است که از این گفتوگوها جوشید و سر برآورد که جایزه کتاب سال را هم گرفت. ما در روز تهران معمولا به آنجا سری میزدیم و با آقای کاظم موسویبجنوردی و پدیدآورندگان این آثار دیدار میکردیم. اینها بار معنوی و معنایی تهران را خیلی افزایش داد.
یکی از جاهایی که روز تهران در آن برنامه اجرا میشد، محوطه میدان مشق سابق و سردر باغ ملی کنونی بود که در تهران خاطرات زیادی با آن همراه است، ازجمله فرود نخستین هواپیما در آن. اولین باری که برای تهرانگردی به آنجا رفتیم، رونق چندانی نداشت و توجهی به این سرمایه بزرگ شهری نمیشد. اما در روز تهران دستکم سه تا از شهردارهای تهران به اینجا آمدند و اولین و دومین و بعدها چندمین (پنجمین و ششمین) روز تهران در همین محوطه اجرا شد.
سازمان زیباسازی برای تعمیر، مرمت، بازسازی، فضای سبز و آبرسانی و نور و کفپوش و... آن بسیار هزینه کرد و شاید نخستین فضای فرهنگی تهران بود که بسامان شد و دور تا دور آن هم موزهها بودند.
قرار بود درِ آن هم به روی مردم تهران باز شود، ولی هنوز بسته است.
آنجا را بستند و رفتوآمد به آنجا را محدود کردند. در ساعات غیراداری که وقت فراغت و آمدوشد تهرانیهاست، درهای آنجا بسته است. اصلا معلوم نیست چرا این سوی و آن سوی این خیابان در دارد؟ ما خیلی برای گشایش آن به روی شهروندان یادداشت نوشتیم. در شورا تذکر دادیم، مکاتبه کردیم... اما وقتی آباد شد، تبدیل به حیاط و پارکینگ وزارت امور خارجه شد. امیدوارم خود آقای دکتر پزشکیان مشکل اینجا را حل و درِ اینجا را به روی شهروندان باز کند؛ چون این حق شهر و سرمایه مردم شهر است؛ یعنی سرمایهگذاری آن را شهرداری از پول مردم شهر انجام داد اما وقتی آباد شد، آنجا را بستند و شد حیاط وزارت خارجه.
نمیدانم چرا آن وقتها که این کارها انجام نشده بود، به لحاظ امنیتی مشکلی نداشت. سردر باغ ملی یکی از جاذبههای شهر تهران است و دور تا دورش هم موزه است. حتی بحثش بود که ساختمان وزارت امور خارجه هم به موزه دیپلماسی تبدیل شود.
این طرحی بود که ما در دولت آقای خاتمی ارائه دادیم و پذیرفته شد. الان آنجا موزه ملی هست، موزه ملی دوران اسلامی هست، موزه مرحوم ملک هست، موزه تاریخ معاصر هست، موزه پست هست و در همان طرح قرار بود ساختمان وزارت امور خارجه هم به «موزه دیپلماسی» بدل شود که نشد. علت اینکه آنجا آنقدر سرمایهگذاری کردیم، به خاطر شهر بود. به خاطر فضای موزهای آنجا بود که مجموعه آنها در کنار هم در تراز بزرگترین موزههای جهان است.
برای من خیلی ناراحتکننده است. روی این فضا خیلی فکر شد و زحمت کشیده شد، ولی این فضای عمومی-فرهنگی و میراثی در مرکز شهر از گردونه رفتوآمد عمومی خارج شده و این همه تلاش دیگر لطفی ندارد.
در صحبتهایتان اشاره کردید به خانه تهران، موزه تهران و... که اینها در شورای شهر سند و مصوبه دارد، ولی وقتی بررسی میکنیم، میبینیم تکتک این مصوبات بر اساس سلایق مدیریت شهری کنار گذاشته شده است. یعنی الان نه کسی «روز تهران» را پیگیری میکند و نه «خانه تهران» و «موزه تهران» را. درحالیکه همه اینها دارای سند است. میخواهم ببینم که آیا در همان دوره هم این مقاومتها در بدنه شهرداری نسبت به روز تهران و برنامههایش وجود داشت؟ کدام شهردارها از آن بیشتر حمایت کردند و کدام کمتر؟ و اینکه در شورا هم به نظر میرسد آن عضوی که بیشتر مناسبتها را پیگیری میکرد، خود شما بودید.
شورای شهر به هر حال نماد اراده مردم تهران است و چندان نماد دستگاههای اجرائی و رسمی نیست. من آن موقع هم میگفتم شورا خودش را مدیون دولت نکند.
اینکه گفتم مثلا با سینما این کار را میکردیم و با کتابخانه آن کارها را پیش میبردیم، با مشارکت اصناف فرهنگی و هنری و وزارت فرهنگ و ارشاد بود. آنها هم نهادهای مدنی و دستگاه دولتی بودند و این فهم مشترک حاصل میشد. این کار به نفع شهر و شهروندان است. این کارها بخشنامهای نیست، گفتوگویی است؛ هم گفتوگو با مردم و هم گفتوگو با دولت و نهادهای مردمی و عمومی. اینکه حالا شما میگویید آن دوره مثلا تلاش بیشتری میکردم، به این دلیل بود که زمینه این تلاش فراهم میشد. من ظرفیت گفتوگو را میدیدم و ما میتوانستیم ظرفیت گفتوگو را بسط بدهیم. پشتوانه مردمی هم داشتیم؛ یعنی مردم از این برنامهها استقبال میکردند. مثلا فرض کنید امروز بلیت سینما نیمبها بشود یا موزهها مجانی شود اما هیچکس به سینما و موزه نرود، این موفقیتآمیز نیست.
اما مردم وقتی به سینما میروند و برای کتابخانهها ثبتنام میکنند، توجه آنها را نشان میدهد. یا وقتی عدهای محقق، دانشنامه تهران را مینویسند، تحلیل و فهم از تاریخ، ادبیات و فرهنگ تهران را از من عضو شورای شهر طلب میکنند. اگر این نگاه نباشد، تهران میشود آجر و سیمان، خرید تراکم، تبدیل باغات و فضای سبز به برج، مناسبات پولمحور و اینجور چیزها. واقعا تهران بدون تاریخ، خاطره، روایت، ادبیات و سینما و رمان و باغات و خاطرات غیرقابل تحمل است. همه اینها برمیگردد به آن نگاه کلان که شما شهر را چگونه ببینید.
امروز این دغدغه و شناخت وجود ندارد؟
من راستش خیلی در جریان فعالیتهای این دوره شورای شهر نیستم و به همین دلیل نمیدانم که آنها امروز برای روز تهران و روح و جسم تهران چه برنامهای دارند. اما وقتی دوستان شورای فرهنگ عمومی استان تهران (که چون زمینه بحث فرهنگ است و عمومی است و طبعا با من رابطه و نسبتی فراتر از پست و مقام دارند) با من مشورت میکنند، میبینم که آنها گلهمند هستند و میگویند که ما سه بار از مدیریتهای شهری پایتخت برای حضور و مشارکت در برپایی برنامههای روز تهران و تصمیمگیری برای آن دعوت کردیم و آنها حضور پیدا نکردند. این در حالی است که موضوع برای ما خیلی جدی بود و شاید یک سال مطالعات، بحثها، بررسیها، گفتوگوها و آمدوشدها با اهل تاریخ، فرهنگ و مدیریت شهری صورت گرفت تا به چنین چیزی رسیدیم.
بعد از تهران، سایر شهرها هم از نامگذاری یک روز به نام شهر خود استقبال کردند...
بله؛ پیگیری این ماجرا از سوی سایر شهرها برای من هم جالب بود. در شورای چهارم دو بار روز تهران برگزار شد و روابطعمومی شهرداری همکاری خوبی در آن دو سال داشت که بازتابش هم خوب بود. در سال 96 یک نشست در تبریز گذاشتند که مدیران کل ارشاد سراسر کشور و اعضای شوراهای شهر در آن حضور داشتند. از شورای شهر تهران من شرکت کردم و از ارشاد تهران آقای مهرشاد کاظمی شرکت کرد که مسئول اداره ارشاد تهران بود. آنجا دراینباره از من هم سؤال کردند و پیشنهاد دادم که خوب است مراکز استانها و سایر شهرها هرکدام روزی را به نام شهر خودشان داشته باشند؛ مثلا روز اصفهان، روز یزد و روز تبریز.
خدا رحمت کند آقای آلهاشم هم سخنران افتتاحیه بود و من هم در خیرمقدم از ایشان این شعر را خواندم: «سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی/ عشق محمد بس است و آل محمد». جناب هاشم جد اعلای پیامبر است و زیارتگاه وی در غزه بود، از اینرو به غزه، غزه هاشم هم میگفتند، آنجا هم طرح روز تهران را بیان کردم و گفتم شهرداریها میتوانند کمک دولت باشند. این بحث مفصل است. از ایده روز تهران خیلی استقبال شد و پس از آن بود که خیلی از شهرها به دنبال این رفتند که روزی را برای شهر خودشان انتخاب کنند و این اتفاق هم افتاد. در آن جلسه نماینده مردم تبریز که آقای پزشکیان بود، در اختتامیه آمد. درواقع در افتتاحیه آن اجلاس آقای آلهاشم و در اختتامیه آقای پزشکیان حاضر بودند.
این سؤال را جواب ندادید که در این سالها کدام شهردار بیشتر با «روز تهران» همراه بود و کدام شهردارها کمترین همراهی را داشتند؟ من همیشه خاطرم هست که زمان برخی شهردارها مقاومتی وجود داشت...
شهرداریها بسته به نگاهشان، با روز تهران همراه بودند. بعضیها واقعا شهر را همین آهن و سیمان میدیدند و برایشان باغ و فضای عمومی، آبوهوا، پیادهراه و... چندان اهمیت نداشت و فقط باید درآمدهای شهرداری به هر قیمتی افزایش پیدا میکرد. درحالیکه جنس بعضی از کارها، نرمافزاری است. ذوق و شوق و تهراندوستی میخواهد. یک بار اعضای شورایاریها را به همین مناسبت جمع کردیم و گفتیم هر شورایاری بیاید شناسنامه درختهای کهن محلهاش را بدهد. یک کار خیلی پرشور و پرنشاط انجام شد. اینها آمدند عکس درختها را گرفتند و بعد از طریق سازمان فضای سبز تعیین موقعیت شد، نوع و گونه درخت را شناسایی کردند و سنوسال آنها را مشخص کردند تا درختان کهن حریمی پیدا کنند. حال ممکن است برای گروهی از مدیران شهری اینها به نظر نیاید و بگویند ما یک برج 30طبقه را مجوز میدهیم و در قبالش اینقدر پول میگیریم و با آن کار خیر میکنیم، درحالیکه کار خیری بالاتر از رعایت حق شهر و حقوق شهروندان نیست.
در کوچه پیران عقل و محله ما، یک عمارت بسیار زیبا وجود داشت اما این خانه را خراب کردند! و به جای آن یک مجتمع بزرگ مسکونی ساختند درحالیکه میتوانست همان خانه قدیمی سرای محله باشد. به هر حال در این ساختوسازها هم آن کسی که میسازد هم واسطه و هم شهرداری پول میبرند، اما شهر و شهروندان زیان میبینند.
قصبه تهران در زمان شاه طهماسب صفوی دیوارکشی شد و دور تهران حصار کشیدند. 114 برج و بارو ساختند و در هر برج و بارو یک سوره قرآن نهادند و شهر تهران متولد شد.
ما بخشی از این برج و باروها را شناسایی کردیم و من در دوره همه شهردارها این را مطرح کردم که این برج و باروها را حفظ کنید. جایش نزدیک میدان محمدیه است که در زمان محمدشاه پنجمین دروازه تهران را در آنجا ساختند و بعد شد میدان اعدام که امسال قرار بود به مناسبت روز مولوی تندیسی از وی را در آنجا نصب کنند که نمیدانم این را کار کردند یا نه. بههرحال این میدان در محل تقاطع دو خیابان خیام و مولوی است و چون دیگر میدان مولوی وجود ندارد، میتوان این نام را بر این میدان گذاشت. به هر حال وقتی در تهرانگردی برای دیدن بخشی از حصار طهماسبی در میانه بازار در نزدیکی همین میدان رفتیم، گفتیم این حصار مهم است. این دیوار بخشی از حصار طهماسبی است و میشود بررسی کرد که این دیوار با چه مصالحی ساخته شده و از چه جنسی ساخته شده است. دیوار بسیار مقاومی بوده به طوری که وقتی آقامحمدخان تهران را محاصره میکند، از باروی شهر نمیتواند عبور و شهر را تصرف کند. آن موقع که بتن و سیمان نبوده پس آن را با چه مصالحی ساختند؟ ارتفاع دیوار چقدر بوده؟ اندازه دیوار چقدر بوده؟ دیواری که باقی مانده خیلی قطور است و دورتادورش هم مغازه است و آن مقداری که من اطلاع دارم، مالکان برخی از مغازهها دیوار را میتراشاند و طول و عرض مغازه خود را زیاد میکنند و کسی به فکر حفظ این میراث نیست. این مطالعات ارزشمندی را میتوانست به دنبال داشته باشد و هرکجای دنیا بود از آن حفاظت میکردند. وقتی دیوار برلین را خواستند خراب کنند، من در آنجا بودم و از نزدیک دیدم که چقدر بحث و بررسی و مقاله و یادداشت از جهات مختلف درباره آن نوشته شد. این دیوار هم این امکان را فراهم میکرد ولی کاری نکردند یا مثلا در بازار حضرتی جایی را یافتیم که مالک برای بسط مغازهها از زیرزمین با یک فضای قدیمی برخورد کرده بود. فضایی که قطعا تاریخی بود که احتمالا یک آهنگری بوده در دوره صفویه. من پیشنهاد دادم که اینجا «موزه مغازه» بشود. مالک هم قبول داشت که روی حفاریهای انجامشده، یک شیشه و کفی شفاف زده شود تا دیده شود، خیلی هم تلاش کردیم ولی به جایی نرسید و مالک روی آنها شن ریخت.
به هر حال شهرداریها در دورههایی هم به فضاهای تاریخی، طبیعی، فرهنگی، فراغتی و... اهمیت دادند اما بهتر است بیش از این وارد جزئیاتش نشویم... .
آقای مسجدجامعی، از یک سالی، مراسمی برای گرامیداشت روز تهران برگزار میشد که مخاطبان زیادی هم داشت...
بله؛ درست است. این هم بستگی به همان مناسبات داشت. هرچه فضاهایی که مدیران شهری در پیرامون خود داشتند، اجتماعیتر و فرهنگیتر بود، به جسم و جان شهر و سنتهای قدیم و جدید بیشتر توجه میشد. مثلا سند حفظ مکان-رویدادهای انقلاب که درباره این سند مطالعاتی هم انجام شد، ولی جز در موارد معدود به جایی نرسید.
در برخی از سالها مراسم روز تهران با شکوه بیشتری برگزار میشد. مثلا از سازمان فرهنگی-هنری شهرداری میآمدند یا از روابطعمومی شهرداری میآمدند. از دوره پنجم، سخنگوی شورا میآمد، از کمیسیونها میآمدند. مدیران دستگاههای دیگر هم میآمدند؛ مدیران ارشاد، مدیران پست، مدیران میراث، مدیران تربیتبدنی، مدیران آموزش و پرورش، مدیران کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و... هم حضور داشند. همانطور که گفتم یک بحث فراتر از مدیریت شهری به معنای خاص آن بود؛ حرکتی بود که شهرداری، مردم، دستگاه اجرائی، مراکز پژوهش و تحقیق و حتی صاحبان سرمایه را به هم وصل میکرد. ویژگی مهم آن این بود و هدف ما هم همین بود که بتوانیم فاصلهها را کم کنیم.
به نظر میآید زمانهایی بوده که تصمیمگیران برای شهر تهران بهگونهای تصمیمگیری کردهاند انگار تهران را دوست ندارند و خاطرات و روایتهای آن برایشان بیاهمیت است. به همین دلیل، خیلی راحت درخصوص نابودی تهران تصمیمگیری کردهاند.
درست است. هرچند نابودی تهران تعبیر تندی است، ولی روایتها و خاطرات شهر مهم هستند. در تهرانگردیها که میرفتیم، وقتی میگفتیم در این نقطه این قنات وجود داشته، یا این حادثه تاریخی رخ داده است یا این شاعر بزرگ یا چهره فرهنگی درباره این نقطه چنین حرفی زده، مردم علاقهمندتر میشدند. اما ظاهرا این نگاهها در شهر کمرنگ شده است. سیاست حرف اول را میزند، پول، نه سرمایه حرف دوم را و قدرت حرف سوم را! در این میان خاطره و فرهنگ و جسم و جان شهر به حاشیه رفتهاند.
نظر شما