این لیست ۳۰ قسمت برتر «سیمپسونها» را برای کسانی که میخواهند بهترینهای سریال را تماشا کنند را معرفی میکند تا دریچهای را به سوی بهترینهای این انیمیشن سریالی برای مشتاقان باز کنیم.
30- خانه درختی وحشت ۲۶ (Treehouse of Horror XXXI)
فصل ۳۲، قسمت ۴
سریال «سیمپسونها» بیش از ۳۰ قسمت مخصوص هالووین درست کرده است که در آنها به فرهنگ عامه سینما و فیلمهای ترسناک زیادی ادای دین کرده است و بسیاری از آنها از بهترین قسمتهای «سیمپسونها» بودند و قسمت ۲۰۲۰ هالووینی سریال یکی از بهترین قسمتهای اخیر سریال «سیمپسونها» بوده است. این قسمت در واقع به انیمیشن «اسپایدرمن: به درون دنیای عنکبوتی» ادای دین کرده است که یکی از بهترین انیمیشنهای سالهای اخیر است. در واقع این قسمت فقط به این انیمیشن بسنده نمیکند؛ بلکه به چند فیلم کوتاه و حتی «داستان اسباببازی» نیز ادای دین میکند.
۲۹- زوج ها ها شده (The Haw Hawed Couple)
فصل ۱۸، قسمت ۸
بعد از اینکه بارت دوستان خود را ترغیب میکند تا تولد قلدر مدرسه یعنی نلسون را تحریم کنند، خود او مجبور میشود در تولد او شرکت کند و به صورت اتفاقی تبدیل به دوست صمیمی نلسون میشود! ما در این قسمت در شخصیت نلسون عمیقتر میشویم و همچنین رابطه بارت و نلسون مورد مطالعه قرار میگیرد؛ بهخصوص که نلسون بیش از حد با بارت احساس نزدیکی میکند.
۲۸- پشت خندهها (Behind the Laughter)
فصل ۱۱، قسمت ۲۲
این قسمت در واقع یک تقلید از مستندهای تلویزیونی است که ادعا میکند داستان واقعی خانواده سیمپسونها را روایت میکند. این قسمت بخاطر خاص بودن خود جزو بهترین قسمتهای «سیمپسونها» است. در این قسمت مطرح میشود که سیمپسونها یک خانوادهی معمولی بودند که بخاطر موفقیت ناگهانی سریال، به موفقیت یک شبه رسیدهاند! این قسمت همچنین بسیاری از مصاحبههای سلبریتیها و سیستم صنعت سرگرمی هالیوود را به سخره میگیرد و در عین حال خود را نیز همزمان مسخره میکند.
۲۷- بارتهود (BartHood)
فصل ۲۷ قسمت ۹
با اینکه خانواده سیمپسونها هیچوقت پیر نمیشوند و نزدیک به چندین دهه است که بارت ده ساله مانده، ولی در این قسمت به صورت استثنا بزرگ شدن بارت را میبینیم. این قسمت در واقع تقلیدی از فیلم «پسرانگی» ساختهی ریچارد لینکلتر است که در آ« مخاطبان بالاخره آیندهی بارت را میبینند و برای همین این قسمت جزو خاصترین و بهترین قسمتهای «سیمپسونها» است.
۲۶- طوفان ند (Hurricane Neddy)
فصل ۸ قسمت ۸
یک طوفان مهیب خانهی ند فلندرز را نابود میکند؛ برای همین همسایهها با کمک یکدیگر سعی میکنند تا دوباره خانه او را بسازند؛ ولی همسایهها رسما در بازسازی خانه همه جوره خرابکاری میکنند و به قدری ند تحت فشار قرار میگیرد که راهی تیمارستان میشود! داخل تیمارستان ما کمی از گذشتهی ند فلندز میشنویم؛ ند فلندرز یک بیمار مداوم در تیمارستان است! و آخرین دفعه به او آموزش دادند که خشم خود را کنترل کنند و به همین دلیل او آدم آرامی شده است.
۲۵- کلاس درس محرمانه (Grand School Confidential)
فصل ۸ قسمت ۱۹
یکی از بهترین قسمتهای «سیمپسونها» در واقع این قسمت با محوریت رومانتیک است. اینکه روابط احساسی در سریال به صورت مداوم ادامه پیدا کنند اتفاق نمیافتد؛ ولی این قسمت که شکلگیری رابطه اسکینر و ادنا را نشان میدهد، چینشی است که تا قسمتهای بعدی نیز ادامه مییابد. البته درست است که دانشآموزها آنها را در شرایطی نامناسب در میان کلاس دیدند و نزدیک بود که هر دو شغل خود را از دست بدهند؛ ولی در نهایت ما شاهد رابطهی دلنشینی بودیم که این قسمت را جزو برترین قسمتهای سریال کرده است.
۲۴- بارت پس از تاریکی (Bart After Dark)
فصل ۸، قسمت ۵
دردسر درست کردنهای بارت بالاخره کار دست او میدهد و مجبور میشود به عنوان تنبیه در یک خانه کار اجباری انجام بدهد؛ ولی بارت متوجه میشود که خانهای که در آن مشغول به کار است قبلا یک خانهی مخصوص نمایشهای غیراخلاقی بوده است و وقتی مردم شهر میفهمند که بارت در آن خانه حضور دارد تبدیل به یک جنجال بزرگ میشود که اوضاع را کاملا از کنترل خارج میکند. دلیل اینکه این قسمت جزو بهترین قسمتهای «سیمپسونها» است، پایان آن است که مشکلات به مسخرهترین شکل ممکن حل میشوند!
۲۳- حس برفی اسکینر (Skinner’s Sense of Snow)
فصل ۱۲ قسمت ۸
این قسمت متضادترین شخصیتهای سریال را کنار هم قرار میدهد و نتایج فاجعهبار آن را به تصویر میکشد: اسکینر و دانشآموزها که داخل مدرسه بخاطر برف زیاد گیر افتادند و هومر و ند که سعی میکنند با وجود طوفان به مدرسه برسند. تماشای قدرتنمایی بین معلمها و دانشآموزها و همچنین تناقضهای بین دو همسایه که نمیتوانند با یکدیگر کنار بیایند ولی باید در کنار هم بمانند، این قسمت را پر از لحظههای کمدی موقعیت عالی کرده است.
۲۲- یک ماهی به نام سلما (A Fish Called Selma)
فصل ۷ قسمت ۱۹
شخصیت تروی مککلور به صورت پراکنده در تلویزیون در طول سریال دیده شده بود تا اینکه بالاخره این قسمت را به او اختصاص دادند. مدیر برنامهی او پیشنهاد میدهد که با وارد شدن در یک رابطه عاشقانه، دوباره خود را در چشم مردم محبوب کند؛ و چه کسی بهتر از خواهر بدخلق مارچ؟ تروی و مدیر برنامه این موضوع که تمام عشق بین آنها در جهت برگرداندن محبوبیت تروی است را از سلما مخفی میکنند و وقتی پای بچه را به وسط میکشند، اوضاع حتی بیشتر از کنترل خارج میشود؛ تا جایی که ما یک نسخهی موزیکال از «سیاره میمونها» میبینیم!
۲۱- آه برادر کجایی؟ (O Brother where art thou?)
فصل ۲ قسمت ۱۵
برملا شدن اعضای خانوادهای که قبلا در داستان نبودند معمولا در سریالها زیاد اتفاق میافتند؛ ولی «سیمپسونها» به بهترین شکل ممکن این موضوع را انجام داده است. هومر با برادرش هرب ملاقات میکند که از او درخواست میکند که یک خودرو برای مردم عادی طراحی کند. خودرویی که هومر طراحی میکند که در عین حالی که بسیار بلندپرواز بود، به شدت خطرناک هم بود! این قسمت تعدادی از دیالوگ های ماندگار سیمپسون ها را هم دارد؛ تا حدی که حتی خودرویی که هومر در سریال میسازد را در دنیای واقعی ساختند!
۲۰- هومر در فضا (Deep Space Homer)
فصل ۵ قسمت ۱۵
این شاید یکی از پیش بینی های سیمپسون ها محسوب نشوند اما هومر سیمپسون به فضا هم رفته است! خودتان میتوانید حدس بزنید که حضور این پدر ساده لوح در فضا چه تاثیراتی ممکن است داشته باشد. اگر جواب شما این است که احتمالا زمین را تا مرز نابودی کشانده است، پس کاملا دنیای سیمپسونها را به خوبی متوجه شدید؛ ولی اینکه خرابکاری هومر ممکن است چه ارتباطی به مورچهها داشته باشد، سوالی است که با تماشای کامل این قسمت میتوانید پاسخ آن را دریابید.
۱۹- بارت روح خود را میفروشد (Bart Sells his Soul)
فصل ۷ قسمت ۴
این قسمت به نظر شبیه یکی از قسمتهای مسخرهی «سیمپسونها» میآید؛ ولی عمقی که این قسمت در آن به تحلیل موضوعات مهم میپردازد باعث شده که جزو بهترین قسمتهای «سیمپسونها» بشود. بارت روح خود را میفروشد تا کمی پول خرد به دست بیاورد؛ ولی بعد از مدتی میفهمد که مبحث روح آنقدرها هم که فکر میکرد دم دستی نیست و تاثیرات مهمی در زندگی او گذاشته است. این قسمت به انتقاد از آدمهایی که حقیقت خود را برای پول میفروشند میپردازد.
۱۸- دیدلی دوباره تنها شده (Alone Again Naturadiddly)
فصل ۱۱ قسمت ۱۴
داستان این قسمت واقعا باورنکردنی است: مائد فلندرز در یک مسابقه با یک تفنگ ساخته شده از تیشرت کشته میشود (در واقع به بیرون استودیوم پرتاب میشود) و پس از تماشای چنین لحظه خندهداری، ما خانواده فلندرز را میبینیم که در عین مذهبی بودن، باید با مرگ او کنار بیایند! عجیبتر اینجاست که این مرگ بر خلاف دیگر قسمتها که تا آخر ممکن است شخصیت دوباره زنده شود، دائمی است و ما خانواده فلندرز را سعی میکنند از غم از دست دادن عبور کنند را به صورت کامل میبینیم.
۱۷- هومر بزرگ (Homer the Great)
فصل ۶ قسمت ۱۲
هومر عضو یک فرقهی قدیمی به نام استونکاترز میشود؛ اما پس از یک اتفاق، فرقه او را رد میکند؛ ولی در نهایت میفهمند که هومر پیامبر آنها بوده است! برای همین آنها تصمیم میگیرند یک فرقهی کاملا جدید درست کنند تا مطمئن بشوند که هومر را راه نمیدهند. اگر داستان این قسمت به نظر خندهدار میآید، پس حتما به تماشای آن بنشینید که این قسمت یکی از بهترین قسمتهای «سیمپسونها» است.
۱۶- دو خودرو در هر گاراژ و سه چشم بر هر ماهی (Two Cars in Every Garage and Three eyes on every Fish)
فصل ۲ قسمت ۴
با اینکه شخصیت بلینکی، یک ماهی با سه چشم خیلی در سریال محبوب است، ولی در واقع مارج این قسمت را جزو بهترین قسمتها کرده است. بعد از اینکه مارج مجبور میشود یک مهمانی سیاسی برای آقای برنز را به راه کند، او در مقابل خبرنگارها ماهی سه چشم را برای آقای برنز سرو میکند. آقای برنز نمیتواند غذا را قورت بدهد و به همین دلیل حرفهی سیاسی او شروع نشده، نابود میشود!
۱۵- من عاشق لیزا هستم (I love Lisa)
فصل ۴ قسمت ۱۵
عشق جوانان بسیار معصومانه ولی سخت است و عشق یکطرفه از همه لحاظ افتضاح است. متاسفانه رالف ویگوم، محبت لیزا را به اشتباه به عنوان عشق برداشت میکند و تمام تلاش خود را میکند تا با او وارد رابطه بشود. لیزا تا مدتی با او همراه میشود؛ تا نهایت در یک برنامهی زنده تلویزیونی او را رد میکند (که شاید بدترین شکل از رد شدن باشد). این قسمت در واقع آموزشی است که در یک رابطه عاشقانه، از چه کارهایی باید دوری کنیم.
۱۴- بیست و دو فیلم کوتاه در مورد اسپرینگفیلد (Short films about Springfield)
فصل ۷ قسمت ۲۱
این قسمت بدون شک یکی از بهترین قسمتهای «سیمپسونها» است؛ آن هم فقط بخاطر ریسک و بلندپروازی که در آن میشود. سازندهها سعی میکند در طی یک قسمت، بیست و دو داستان متفاوت از اسپرینگفیلد را به تصویر بکشند! بعضی از داستانها به یکدیگر متصل هستند و بعضی کاملا بیربطند؛ ولی این قسمت به تنهایی باعث تولد تعداد زیادی از میمهای اینترنتی سیمپسونها شده است.
۱۳- خانه درختی وحشت ۶ (Treehouse of Horror VI)
فصل ۷ قسمت ۶
این قسمت هالووینی سال ۱۹۹۵ یک ادای دین به فیلم «کابوس خیابان الم» و «ساعت گرگ و میش» است که در آن برای اولین بار از انیمیشن ۳D در سریال استفاده کردند. این قسمت علاوه بر اینکه داستان خوبی دارد، از نظر بصری خاص و بهیادماندنی است.
۱۲- جوری که بودیم (The Way We Was)
فصل ۲ قسمت ۱۲
این قسمت گذشتهی عاشقانه هومر و مارج را نشان میدهد. تماسای این قسمت بسیار اهمیت دارد چون با تمام تفاوتهای بین این دو زوج، ما میبینیم که آنها عاشق هم هستند و دانستن گذشته آنها در درک رابطه امروزشان به شدت مهم است. عشق آنها در طول قسمت بارها ساخته میشود و از هم میپاشد ولی هومر پا پس نمیکشد و در نهایت به یکدیگر میرسند و برای همین اهمیتی که این قسمت دارد از بهترین قسمتهای «سیمپسونها» است.
۱۱- دو دوجین و یک تازی (Two Dozens and one greyhound)
فصل ۶ قسمت ۲۰
آقای برنز چند سگ را میدزدد تا از پوست آنها کت و شلوار درست کند و بچههای خانواده سیمپسونها سعی میکنند آنها را نجات بدهند. این قسمت در واقع ادای دینی به فیلم «صد و یک سگ خالدار» است که بخاطر موسیقی «کت من رو ببین» به شهرت زیادی رسیده است.
۱۰- تنگه وحشت (Cape Feare)
فصل ۵ قسمت ۲
شخصیت باب در طول سریال «سیمپسونها» بارها و بارها تلاش کرده است تا بارت را به قتل برساند؛ ولی نزدیکترین قسمتی که در آن اوضاع از نظر تنش به اوج خود میرسد در این قسمت است. حتی با اینکه خانواده تحت حفاظت پلیس قرار میگیرند، همچنان باب موفق میشود تا جان بارت را به خطر بیندازد. این قسمت بخاطر تنش زیاد و لحظات کمدی غیرقابل پیشبینی، جزو بهترین قسمتهای «سیمپسونها» قرار گرفته است.
۹- معلم جانشین لیزا (Lisa’s Substitute)
فصل ۲ قسمت ۱۹
لیزا معمولا در مدرسه دچار مشکل میشود. او زیادی باهوش است و کلاس معمولا او را دست میاندازد و معلمها نیز به کنجکاوی و برتری او اهمیتی نمیدهند؛ تا زمانی که یک معلم جایگزین به صورت موقت وارد مدرسه میشود و لیزا شانسی پیدا میکند تا بالاخره استعداد خود را شکوفا کند. در طول قسمت با اینکه برای مدتی محدود رابطه این دو نفر را میبینیم، در نهایت لیزا تشویقی که تمام عمر نیاز داشته را میگیرد و معلم جانشین برای او نامهای میگذارد که در آن نوشته شده “تو لیزا سیمپسون هستی.” و همین یه جمله آینده درخشان لیزا را تضمین میکند.
۸- مو آتشین (Flaming Moe)
فصل ۳ قسمت ۱۰
درسهایی که از این قسمت میگیریم این است که: خوشبختی فقط به اندازه یک موی آتشین فاصله دارد، شربت سرفه بهترین ماده برای بهتر کردن نوشیدنی است و از همه مهمتر اینکه هیچوقت راز بهترین ماده برای نوشیدنی را در یک محلی که پر از آدم است نباید فریاد بزنی؛ چون یک قرارداد یک میلیونی که زندگی تو را ممکن است تغییر بدهد به خطر میاندازی! برای فهمیدن این درسها، باید به تماشای این قسمت «سیمپسونها» بنشینید.
۷- فایلهای اسپرینگفیلد (Springfield’s Files)
فصل ۸ قسمت ۱۰
وقتی هومر به یک فضایی برخورد میکند، شخصیتهای سریال «فایلهای اکس» به اسپرینگفیلد میآیند تا تحقیق کنند. آنها حرف هومر را باور نمیکنند؛ ولی هومر بر روی باور خود پافشاری میکند. در نهایت میفهمد فضایی که دیده همان آقای برنز بوده که بخاطر مصرف دارو در حالت عادی قرار نداشته است. این قسمت ترکیب جذابی از سریال «فایلهای اکس» و «سیمپسونها» است که به بهترین شکل سریال اصلی را به سخره میگیرد.
۶- با مگی سه نفر میشوند (And Maggie makes Three)
فصل ۶ قسمت ۱۳
بدون شک یکی از بهترین قسمتهای «سیمپسونها» که از نظر بار احساسی یک سر و گردن از تمام رقبای خود بالاتر است. این قسمتی است که به کندوکاو در گذشته سیمپسونها میپردازد و قصد دارد که توضیح بدهد که چرا هیچ عکسی از بچگیهای مگی وجود ندارد. هومر و خانوادهش بالاخره در یک شرایط اقتصادی مناسب بودهاند و هومر مرکز اتمی آقای برنز را ترک میکند و به دنبال آرزوهایش میرود؛ ولی وقتی میفهمد که مارج حامله است، از سر ناچاری به پیش آقای برنز برمیگردد. این تصمیم به یکی از لحظات سریال ختم میشود که بدون شک معروفترین لحظهی سریال «سیمپسونها» است.
۵- خانه درختی وحشت ۴ (Treehouse of Horror IV)
فصل ۵ قسمت ۵
این قسمت از «خانه درختی» جزو بهترین قسمتهای «سیمپسونها» است که هم احساسات دارد، هم کمدی و هم خلاقیت. هومر روح خود را برای یک دونات میفروشد ولی بخاطر مارج آن را پس میگیرد. اشارههایی به سریال «ساعت گرگ و میش» داستان آن را جالبتر از دیگر قسمتها میکند و آقای برنز در هیبت دراکولا در این قسمت ظاهر میشود که خود اتفاقی بسیار خندهدار است.
۴- کی به آقای برنز شلیک کرد؟ (Who shot Mr. Burns?)
فصل ۶ قسمت ۲۵
با اینکه «سیمپسونها» هیچوقت در انتهای فصلهای خود قلاب داستانی نمیگذاشتند (منظور اتفاقی است بدون پاسخ که بیننده را ترغیب کند تا فصلهای بعدی را تماشا کند) ولی برای فصل شش کاملا الگوهای خود را شکستند و یکی از بهترین پیچشهای داستانی تاریخ تلویزیون را به تصویر کشیدند. چون برنز تقریبا با تمام شهر مشکل داشت، حدس قاتل احتمالی او برای تمام مخاطبان در آن زمان غیرممکن بود.
۳- آقای ماشین برفپاککن (Mr. Plow)
فصل ۴ قسمت ۹
هومر تقریبا تمام شغلهای دنیا را طی این سه دهه امتحان کرده است؛ ولی هیچکدام مثل هدایت یک ماشین برفپاککن بهیادماندنی نبوده است. نکتهای که این قسمت را جزو بهترین قسمتهای «سیمپسونها» میکند این است که این تنها شغلی است که هومر در آن مهارت از خود نشان میدهد و باعث نابودی چیزی نمیشود. در طول قسمت بارنی سعی میکند که با او رقابت کند و در نهایت برفها آب میشود ولی برای اولین بار در تاریخ سیمپسونها او را موفق میبینیم.
۲-مارج در مقابل مونوریل (Marge vs. the Monorail)
فصل ۴ قسمت ۱۲
لایل لانلی، کلاهبردار کاریزماتیک وارد شهر میشود و به تمام مردم یک مونوریل میفروشد؛ دستگاهی که هیچکس حقیقتا به آن نیاز ندارد! تمام شهروندان غیر از مارج و لیزا مونوریل میخرند. این قسمت هویتی انتقادی از کاپیتالیسم دارد و همچنین یکی از بهترین آهنگهای سریال نیز در این قسمت خوانده میشود.
۱- هومر و بیسبال (Homer at the Bat)
فصل ۳ قسمت ۱۷
این قسمت یکی از معروفترین قسمتهای سریال «سیمپسونها» است. آقای برنز مبلغ زیادی را برای یک مسابقه بیسبال شرطبندی کرده است و برای اینکه مطمئن شود که برنده میشود، تعداد زیادی از سلبریتیهای معروف را (که صداپیشگی شخصیتهایشان را خودشان بر عهده دارند) دور هم جمع میکند تا وارد رقابت بشوند. در نهایت تنها کسی که میماند هومر است و او در نهایت تعجب موفق میشود که پیروز بشود. این قسمت بهترین استفاده از صداپیشگی سلبریتیها را دارد و سروصدای زیادی را نیز در زمان خود به پا کرد که در نهایت به مناسبت ۲۵ سالگی این قسمت، یک شبهمستند یک ساعته در مورد این قسمت ساختند.
منبع: خبرآنلاین
منبع: faradeed-208818
نظر شما