اگر سوال این باشد که امروز در سال ۱۴۰۳ به روشنفکری مانند جلال آلاحمد نیاز است، پاسخ این خواهد بود؛ بله.
و سوال بعدی اگر این باشد که جلال سال ۱۴۰۳ باید مانند همان جلال باشد، پاسخ آسان نیست و به عبارتی؛ هم بله و هم خیر.
چرا بله؛ زیرا غربزدگی همچنان مسأله اصلی جامعه روشنفکری ایران است و به خیل نخبگان و روشنفکران، سلبریتیها، نوجوانان و جوانانی اضافه شدهاند که سعادت و کامیابی را در غرب و در غربی شدن میبینند و جلال دقیقا از همین نقطه شروع کرد. او در میانه پروژه نوسازی غربی و آمرانه پهلوی دوم و در میان انبوه روشنفکران مسخشده و دانشگاه خاموش و ادبیاتی که به تسخیر روشنفکری دولتی درآمده بود، صدایی تازه و رسا و لازم بود که چون برآمده از روشنفکران بود، بدون انگ ضدیت با این جماعت، توانست آیینه مقابل جریان روشنفکری بگیرد و نهیبی به آنان زند و نه فقط خود روشنفکری که به مصاف قبلههای «ایسم»ی روشنفکری رود و باب گفتوگوی انتقادی با آنان را بگشاید.
روشنفکری که مشروطه را به پروژه لائیسم گره زد و میان شیخ فضلالله و سید بهبهانی تفاوت نگذاشت و این دو رویکرد متفاوت را ترور شخصیتی و فیزیکی کرد تا انگ تروریسم بر پیشانی غربزدگانی بخورد که مثلا بنا بود راه به عدالتخانه و قانون بگشایند و جاده مشروطهخواهی قاجاری تا استبداد رضاخانی را به دههای پیمود و گل بر گردن پالانی انداخت و از مدرنیسم، کرواتش را عاریه گرفت و به جای ایستادن بر بنای قدرتمند سنت، به مصاف دینداری مردم آمد.
آیا روشنفکری که میراث مشروطه را تقدیم به یک لات بیسر و پا و قلدر میکند و آخر کار خود به تیغ پالانی گرفتار میشود را نباید به قدرت قلم نواخت؟ آلاحمد چنین کرد و چه کار درستی بود.
پس به آلاحمد همچنان نیاز است؛ چراکه ویرانیطلبان صهیونیست و منافق و سلطنتخواه همچنان دشمن ایران و اسلاماند و انبوهی روشنفکر و سلبریتی یا جرأتی برای ابراز نظر ندارند یا به سیاق بیتفاوتی مشغولاند و چندی هم به دامن دشمن پناه بردند و بیچارههای بیوطنیشان را فریاد میزنند و سیرک آن ربع پهلوی دلقک را رونق
میدهند.
آلاحمد اما هم دغدغه داشت، هم بینش و در تاریخ شرمنده نشد و البته دو کار بزرگ دیگر هم کرد؛
اول اینکه فاصله میان جریان روشنفکری و دین و سنت را کم کرد تا جریان از دست رفته روشنفکری از مشروطه تا پهلوی را در نسبت با دین تعریف کند و «خسی در میقات» همین بود و دیگر آنکه فقط نفی نکرد و راه جلوی پا گذاشت که «بازگشت به خویشتن» بود و اینها هر دو همچنان نیاز جامعه روشنفکری است که شریعتی هم چنین کرد و از این جهت میراث آلاحمد و شریعتی از هم جدا نیست. امروز و در سال ۱۴۰۳ باید به دنبال آلاحمد بگردیم. پیدا میشود؟
و سوال دوم که در ابتدای متن آمد؛ اگر به آلاحمد نیاز داریم که داریم، چه آلاحمدی؟ به نظر میرسد که باید از خود آلاحمد شروع کرد. آلاحمد سال ۱۴۰۳ همچنان منتقد غرب، به دنبال بازگرداندن جریان روشنفکری به دین و البته با ایده بازگشت به خویشتن است.
این بازگشت اما در سال ۱۴۰۳ حالا که انقلاب اسلامی به ۴۵ سالگی رسیده و دولت دینی مستقر است باید خیزی باشد برای پیشرفت و توسعه ایران. با گفتمان آلاحمد این پیشرفت نه از «دنیا را ندیدن» که در «محو دنیا نشدن» حاصل میشود.
این پیشرفت نه در مسخ شدن روشنفکران که در هوشیاری آنان پدید میآید. از زبان و قلم روشنفکر مسلمان ۱۴۰۳ باید توقع نظریه پیشرفت را داشت، نه روایت عقبافتادگی ساخته شده توسط فلان بنگاه خبرپراکنی غربی را و اگر چنین روشنفکری پدید آید، یعنی توانسته با اتکا به گذشته و خویشتن، تصویری برای فردا بسازد. روشنفکری که نقد کند، دغدغه داشته باشد؛ اما راه را ببیند، گذشته را درک کرده باشد و غرب واقعی و ماکیاولیصفت را فهم کند، آنگاه میتواند برای ۱۴۰۳ مفید باشد و جا پای جلال بگذارد. چنین روشنفکری را واقعا آرزوست؟
چرا جریان روشنفکری به آلاحمد نیاز دارد و آلاحمد جدید چگونه باید باشد؟
جلال سال ۱۴۰۳
صاحبخبر -
∎
نظر شما