شناسهٔ خبر: 68475009 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: عصر ایران | لینک خبر

مأمور "حکومت" باید از "مردم" بترسد/ نظارت "مردم" مؤثرتر از عقاید و وجدان "مأموران"

دموکراسی یعنی حکومتی که صاحبان قدرت از مردم بترسند؛ چراکه قدرت‌شان را از مردم گرفته‌اند. خبرنگاران هم گوش و چشم ملت‌اند. چه خبرنگار حرفه‌ای باشند چه شهروند-خبرنگار باشند.

صاحب‌خبر -

  عصر ایران؛ هومان دوراندیش - اینکه نیروی انتظامی از "شهروند وظیفه‌شناس ارسال‌کنندۀ ویدئو"ی مربوط به "رفتار غیرحرفه‌ای" مامورانش با یکی از شهروندان تشکر کرده، جدا از اینکه رویکرد جدیدی است، نکته‌ای روان‌شناسانه نیز در بر دارد که شایستۀ توجه است.

  دقیقا ده سال قبل، در مصاحبه‌ای که با استاد مصطفی ملکیان دربارۀ وضعیت کتب فلسفی در ایران داشتم، استاد به این نکته اشاره کردند که شرم یا ترس از مردم، مهم‌ترین عامل بازدارندۀ افراد از ارتکاب اعمال نادرست است. یعنی این عامل را در پرهیز افراد از رفتارهای نادرست در زندگی اجتماعی، حتی از "اعتقاد به خدا" یا "تبعیت از ندای وجدان" موثرتر دانستند.

  جناب ملکیان در آن مصاحبه گفتند:

   «منِ انسان، وقتی کاری را انجام می‌دهم، باید به یکی از این سه جهت کارم را محکم و متقن انجام دهم:

   اول اینکه از داوری خدا بترسم. یعنی معتقد باشم که ناقدی بصیر هر لحظه مرا زیر نظر دارد. در این صورت برای اینکه آبرویم پیش آن ناقد بصیر نرود و رضای او را جلب کنم، کارم را به اتقان هر چه تمام‌تر و بی‌تقلب انجام می‌دهم و کاری را که بلد نیستم اصلاً بر عهده نمی‌گیرم.

  دوم اینکه، به خدا و آموزه‌های مذهبی اعتقادی نداشته باشم ولی دارای یک وجدان زندۀ بیدار باشم و اگر ذره‌ای از موازین کار درست تخطی کنم، وجدانم رهایم نکند.

   سوم اینکه، برای آبرویم پیش مردم ارزش قائل باشم. یعنی بگویم اگر فردا کسی مرا نقد کرد و آبروی مرا پیش عام و خاص برد، من چه خاکی به سرم بریزم؟!

   به عبارت دیگر فضیلت شرم را داشته باشم. به نظر عالمان اخلاق روزگار باستان، شرم حصن اخلاق است. اگر من از وجدان خودم هم باک نداشته باشم ولی شرم داشته باشم که دزدی و اختلاس و تقلب و فریبکاری‌ام مرا پیش مردم بی‌آبرو کند، به خودم اجازه نمی‌دهم چنین اعمالی مرتکب شوم. آدم باید دست کم از رسوایی پیش مردم شرم داشته باشد. معتقدات دینی و مذهبی ممکن است در میان بسیاری ... سست شده باشد و آن‌ها دیگر به آن ناظر بصیر اعتقاد نداشته باشند. "برای وجدان اخلاقی هم می‌توان با هزار بهانه و دستاویز لالایی گفت... در اخلاق هم گفته‌اند الضرورات تبیح المحظورات." اگر به اضطرار افتادید، می‌توانید کارهای نادرست را هم انجام دهید و الی آخر!

   پس بر وجدان هم نمی‌توان چندان تکیه کرد. پس من باید از رسوایی پیش مردم بترسم. اما این رسوایی کی رخ می‌دهد؟ وقتی که من کتابی را ترجمه یا تألیف کنم و با چهار تا ناقد واقعاً عالم و منصف و سخت‌گیر مواجه شوم. یعنی این افراد بیایند بر روی اثر من ذره‌بین بگذارند و مردم را از کیفیت کار من باخبر کنند. ما نمی‌توانیم آدمیان را فقط به وجدان خودشان یا معتقدات دینی‌شان واگذار کنیم.»

   ذره‌بین گذاشتن روی کار و عمل هر کسی، شکل خاصی دارد. کتاب یک نویسنده با نقد ناقدان ادبی و فلسفی زیر ذره‌بین می‌رود، عمل پلیس ایران یا آمریکا نیز با ویدیوهای ارسالی شهروندان زیر ذره‌بین افکار عمومی قرار می‌گیرد.

   اگرچه نظرا اکثر مردم دنیا خداباورند، ولی از حرف تا عمل راه بسیار است. به قول امام علی: «مردم بندۀ دنیا هستند و دین لقلقۀ زبان آن‌هاست.» بنابراین چه بسیارند افرادی، از مأمور پلیس گرفته تا شهروندان عادی، که ادعا می‌کنند خدا و آخرت را قبول دارند ولی اگر در تنگنا قرار گیرند، دروغ می‌گویند تا از مخمصه نجات یابند.

   حضرت علی در خطبۀ متقین نیز در وصف انسان پارسا گفته است که «پیش از آنکه بر او شاهد آورند به حق اعتراف می‌کند.» بدیهی است که اکثر انسان‌ها، ولو که در مجموع در زمرۀ خوبان هم باشند، "پارسا" نیستند. بنابراین بسیار محتمل است که گاهی کار بدی انجام دهند و بعدا نیز در غیاب شاهد، به حق اعتراف نکنند.

   قاعدتا وقتی که شاهدی در میان نیست، تمایلی ساختاری به انکار خطای یک "مأمور" وجود دارد؛ چراکه خطای او ممکن است دامن رؤسا و مقامات بالاترش را هم بگیرد. کمااینکه اخیرا خطای مأموران نیروی انتظامی لاهیجان موجب برکناری فرماندۀ نیروی انتظامی این شهر شد.

  اما در عصر موبایل و اینترنت، هر رهگذری ممکن است شاهدی باشد که صحنۀ وقوع جرم را پیش چشم دنیا قرار دهد. در ماجرای جرج فلوید، آن شهروندی که با تلفن همراهش از رفتار مجرمانۀ پلیس آمریکا فیلمبرداری کرده بود، نه فقط مردم ایالات متحده بلکه کل مردم دنیا را شاهد افتضاحی کرد که مأموران پلیس آمریکا به بار آورده بودند.

  بنابراین اگر اراده‌ای برای مجازات شهروند-خبرنگاران وجود نداشته باشد، ترس از مردم موجب اصلاح رفتار بسیاری از مأموران قانون می‌شود؛ مأمورانی که در نبودِ چنین هراسی، ممکن بود پا بر سر وجدان یا خداباوری‌شان بگذارند و دروغ بگویند تا از مخمصه برهند.

  اصولا دولت مدرن، برآمده از ارادۀ ملت است. بنابراین ملت حق دارد بر رفتار مأموران دولت نظارت داشته باشد. در واقع سرشت دولت مدرن چنان است که نهایتا باید دموکراتیک شود و زیر ذره‌بین افکار عمومی قرار گیرد. دولت‌های مدرن غیردموکراتیک، هنوز به منزلگه مقصود نرسیده‌اند و دیر یا زود باید تن به دموکراتیزاسیون بدهند.

 اینکه یک پلیس یا دولتمرد خطاکار بر اساس خداباوری یا وجدان خودش به حق اعتراف کند، نیکوست ولی تجربه نشان داده که در بسیاری از موارد، چنین شجاعتی در کار نیست. ماجرای سیلی زدن نمایندۀ پیشین سبزوار به سربازوظیفۀ پلیس راهور، نمونۀ خوبی از فقدان این شجاعت اخلاقی است.

 نمایندۀ مذکور با اینکه خداباور و دین‌دار بود، ولی وقتی در تنگنا قرار گرفت، از درِ انکارِ کردۀ خویش درآمد. یعنی نه وجدانش و نه عقاید دینی‌اش موجب نشدند که به حق اعتراف کند. اگرچه دادگاه احتمالا با تکیه بر شهادت شهود، او را محکوم کرد.

  ولی مشکل این است که همیشه شاهدی در کار نیست. یا اگر هم شاهدی در میان باشد، ممکن است به دلایلی از شهادت دادن پروا کند. همچنین گاهی هم ممکن است فقط یک زن شاهد واقعه بوده باشد و شهادتش از نظر قاضی کفایت نکند و ضرورت افتد که پای دو زن در میان بوده باشد! نیز ممکن است که گفته شود دوربین‌ها خراب بودند و چیزی را ضبط نکرده‌اند (مثل مورد قتل عجیب داریوش مهرجویی). گاهی هم البته دوربین‌ها فقط لحظاتی از حرکت یک "متوفی" را در مترو یا هر جای دیگری ضبط کرده‌اند نه کل لحظه‌ها را.

  ولی وقتی یک شهروند-خبرنگار، حتی اگر یک زن باشد، که ارزش شهادتش نصف ارزش شهادت یک مرد قلمداد می‌شود، با دوربین تلفن همراهش رفتار مجرمانۀ یک مأمور قانون را ضبط و آن را در فضای مجازی منتشر می‌کند، دیگر نیازی به بحث‌های فقهی و حقوقی دربارۀ تعداد شهود و ارزش شهادت شاهدان نیست؛ چراکه انتشار آن تصاویر در اینترنت موجب می‌شود میلیون‌ها نفر شاهد صحنۀ وقوع جرم باشند.

  در این صورت، دیگر فرقی نمی‌کند که مجرم چه اعتقاداتی دارد و آیا حاضر است پا بر سر عقایدش بگذارد و برای رهایی از عواقب عملش، دروغ بگوید یا نه؟ اینکه مأمور مجرم وجدان بیدار دارد یا گوشش را به ندای وجدانش پنبه می‌کند یا نه نیز، اهمیتش را از دست می‌دهد؛ چراکه رفتار مجرمانۀ او پیش چشم همۀ مردم قرار گرفته است.

  پس باید گفت حق با استاد ملکیان است. مأموران دولت و کلاً هر فردی در عرصۀ عمومی،  حتی‌المقدور و بالقوه باید تحت نظارت مردم باشد تا دست کم به دلیل ترس از مردم یا افکار عمومی، مراقب رفتار خودش باشد تا مبادا بابت رفتار و عملش متضرر شود. طبیعتا کسی که می‌کوشد رفتارش با دیگران چنان باشد که خودش زیانی نکند، به دیگران هم زیانی نمی‌رساند.

  چنین مواردی را نمی‌توان به عقاید یا وجدان "مأموران متخلف" و یا حتی به نهادهایی که آن مأموران در آن‌ها عضویت دارند واگذار کرد. البته نهادها لزوما از درِ حمایت از عضو متخلفشان درنمی‌آیند ولی گاهی تخلف و جرم چنان سنگین است و ممکن است پیامدهای ملی داشته باشد، که بعید نیست نهاد مربوطه از سرِ ناچاری، میل به لاپوشانی ماجرا داشته باشد.

  بنابراین پذیرش این واقعیت که برخی از شهروندان ممکن است نقش خبرنگار را ایفا کنند و کل جامعه را از عمل مجرمانۀ هر فرد یا نهاد حکومتی مطلع سازند، گامی به پیش است برای اصلاح امور.

   بدیهی است که پذیرش پدیدۀ شهروند-خبرنگار بر ممانعت از مزاحمت در کار خبرنگاران نیز دلالت دارد. یعنی اگر یک خبرنگار در راستای اطلاع‌رسانی به افکار عمومی عمل کرد، عمل او به وظیفۀ ذاتی‌ شغلش را نمی‌توان جاسوسی یا بازی کردن در زمین دشمن قلمداد کرد. چه بسا کسانی که خبرنگار از خرابکاری آن‌ها خبر داده، نفوذی دشمن بوده‌اند. یا شاید هم عملکرد این یا آن نهاد به گونه‌ای بوده که به کار آب ریختن در آسیاب دشمن می‌آمده.

   باری، دموکراسی یعنی حکومتی که صاحبان قدرت از مردم بترسند؛ چراکه قدرت‌شان را از مردم گرفته‌اند. خبرنگاران هم گوش و چشم ملت‌اند. چه خبرنگار حرفه‌ای باشند چه شهروند-خبرنگار.

  صاحبان قدرت که باید از ملت پروا کنند، فقط مقامات رده‌بالای کشور نیستند. مأموران رده‌پایین یکایک نهادهای حکومتی نیز به سهم خودشان صاحب قدرت‌اند و هنگام استفاده از قدرت‌شان باید همیشه احتمال دهند که ممکن است تحت نظارت مردم قرار گیرند. چنین احتمالی زایندۀ رفتارهای عاقلانه‌تر و عادلانه‌تری است که سودش توأمان نصیب حکومت‌شوندگان (مردم) و حکومت‌کنندگان خواهد شد.  

 

نظر شما