به قول گربهی فیلم کورالاین (البته با جرح و تعدیل فراوان)، ممکن است فکر کنید فیلمهای ترسناک دههی ۲۰۰۰ یک مشت فیلم مصنوعی، زجرآور و مزخرف هستند… ولی بدجور اشتباه میکنید.
گذشتهنگری هم چیز بامزهای است. فرق بین خاطراتی که سعی میکنیم به هر قیمت حفظ کنیم با کابوسهایی که ولمان نمیکنند چیست؟ دهها فیلم ترسناک در این دهه وجود داشتهاند و ما با معیاری البته نهچندان دقیق ۱۳ تا از برترینهای آنها را برگزیدیم. اما این لیست هم به این سوال قرار نیست جواب دهد.
با نظر به شکنجهگاهی که خودمان ساختهایم، آنچه در ادامه میآید ترکیبی است از هم فیلمهای بامزه، هم آنهایی که بازتاب روح آن دهه هستند، و هم آنهایی که از همه عجیبغریبترند. با ما همراه باشید تا سفری داشته باشیم به اعماق تاریک زجر و وحشت در فیلمهای دهه ۲۰۰۰.
از این فیلمهای عجیبغریب در دههی ۲۰۰۰ فراوان است اما قرار نیست در اینجا طبق معمول فیلم Human Centipede را هم ببینید. پس ابتدا بگذارید دربارهی فیلمهایی صحبت کنیم که قرار نیست در لیست آنها را قرار دهیم.
فیلمهای دنبالهدار که نسخههای متعددی دارند هم روی بورس بودند اما هیچیک از فیلمهای مجموعهی Final Destination را در لیست نگذاشتهایم. و البته، میدانیم خیلیها هم خودشان و هم مادرانشان از تماشای فیلم Ring به خود لرزیدند اما عوضش یک فیلم ژاپنی دیگر با مضمون روح در ماشین انتخاب کردهایم که از آن هم ترسناکتر است.
در آن دهه فیلم 28 Days Later هم فیلم زامبی محور جالبی بود اما آنقدری برایمان ترسناک نبود که وارد لیستش کنیم. گل سرسبدشان هم The Texas Chainsaw Massacre با بازی Jessica Biel است که ریمیک نسخهی دهه هفتادی همین فیلم میباشد و اگر وقت آزاد داشتید میتوانید سراغش بروید (و از آن دست ریمیکهای ترسناکی است که سوپراستارهای هالیوودی داخلش هستند و نقششان اصلا بهشان نمیآمد).
ریمیک فیلم Halloween از Rob Zombie هم در این لیست نیست! ایضاً برای فیلم Slither ساختهی James Gunn هم جا نداشتیم! حتی American Psycho هم حساب نکردیم، اما نظرتان چیست که عوضش سه فیلم استرالیایی در لیست گذاشتهایم؟
Y2K مصداق یک شهر فرنگ برای فیلمهای ژانر ترس بود. اینکه چه چیزهایی را انتخاب میکنید بیشتر از خود فیلمها، نشاندهندهی سلیقه و روحیات شماست. پس حتماً نظر خود را با ما در میان بگذارید.
لیست از کمتر ترسناکها شروع میشود و بهمرور به فیلمهای بیشتر ترسناک میرسد؛ اما وقتی لیست با ادامهی فیلم Saw شروع میشود فکرش را کنید آخر لیست به کجا خواهد رسید!
اینها سیزده تا از ترسناکترین فیلمهایی هستند که بین سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۹ عرضه شدند. توضیح خواهیم داد که چرا این فیلمها هنوز هم، حتی امروز، ترسناکاند، ولی حواسمان هست داستان هیچکدام از آنها را لو ندهیم.
۱۳. Saw II (۲۰۰۵)
موضوع: اولین دنباله بر فیلم Saw، و مجموعهای که هنوز در جوش و خروش بود. بعد از رویدادهای فیلم قبلی (یعنی همان رویدادی که، انگار شخصیت وستلی از فیلم The Princess Bride را وادار کرده باشند پای خودش را ببرد)، شخصیت جیگساو با برنامههای ناجورتری برگشته است.
هشت غریبهی ناخوش در خانهای متروک بیدار میشوند و در عرض دو ساعت باید از آن فرار کنند، وگرنه بر اثر گازهای سمی خواهند مرد. این فیلم واقعا کلیشهی فرار از اتاق وحشت را جان تازهای داد. حالا این هشت غریبه اگر با هم همکاری کنند شاید زنده بیرون بیایند. اما اگر کفارهی گناهانشان را نتوانند بدهند، پس، طبق جملهی معروف فیلم، بازی تمام است.
چرا ترسناک است؟ Darren Lynn Bousman، کارگردان فیلم، این بار برای کار روی فیلمنامه از Leigh Whannell هم کمک گرفته. با اینکه Saw II به اندازهی نسخهی قبلی و فیلم مستقلی که James Wan در سال ۲۰۰۴ ساخت سفت و سخت نیست ولی همهی آن عناصری که باعث شد این مجموعه به یکی از مشمئزکنندهترین فیلم ترسناکهای ممکن تبدیل شود را ضربدر دو کرد.
پر از تلههای ناجور (خصوصا آن گودال پر از سرنگ و سوزن!) و شخصیت John Kramer (با بازیگری Tobin Bell)، به فرمولی دست یافتند که وقتی این فیلم منتشر شد بیشترین پتانسیل را داشت. این روزها البته بدنام و کلیشهای شده اما به ژانر پلیسیای که امروز میشناسیم (و البته هنوز عاشقش هستیم) تبدیل نشده بود. موفقیتهای بعدی Saw مدیون همین شمارهی دوم بود، ولو اینکه شمارهی سومش در سال ۲۰۰۶ با اینکه یک سر و گردن پایینتر بود ولی پرفروشتر شد.
۱۲. The Strangers (۲۰۰۸)
موضوع: یک داستان دیگر که در آن مهاجمانی وارد خانهی مردم میشوند و هر کجا و هر زمان که ببینیدش وحشتزدهتان خواهد کرد، چه بسا اگر شب در خانه تنها باشید نیازمند پوشک شوید.
کریستن (Liv Tyler) و جیمز (Scott Speedman) عصر بدی پشت سر گذاشتهاند. از مهمانی ازدواج دوستانشان تازه فارغ شدهاند، و کریستن هم پیشنهاد ازدواج دوستش را رد کرده است. این مرغ عشقان بیبال سعی میکنند همدیگر را آرام کنند تا اینکه غریبهای در خانهشان را میزند و ورودشان به جهنم شروع میشود.
چرا ترسناک است؟ این فیلم یادآور قتلهای خاندان چارلز منسون است، اما آنچه اثر کلاسیک Bryan Bertino (که خودش آن را نویسندگی و کارگردانی کرده) را اینقدر ترسناک میکند این است که عاری از احساسات است.
قاتلان نقابدار -- که در این سری به نامهای Dollface، Pin-Up Girl و Man in the Mask شناخته میشوند -- در بدترین زمان ممکن به کریستن و جیمز حمله میکنند، اما حتی آنها هم خبر ندارند چقدر همهی ماجرا بهمریخته است. البته نباید بیرحمی مهاجمان را کمارزش جلوه داد؛ آنها سریع و چابکاند و مطمئنند برد با آنهاست.
اما نگاههای دردناک بین کریستن و جیمز خاطرهای خواهد بود که از ذهنتان بیرون نخواهد رفت. شاید بعد اگر فرصتی دست میداد زوج خوشبختی نمیشدند ولی هیچکس سزاوار چنین مرگی هم نیست. این را دربارهی خود این سری فیلمها هم میتوان گفت، خصوصا که نسخهی اخیرش به نام The Strangers: Chapter One بهطرز بیرحمانهای فیلم بدی است.
۱۱. Pulse (۲۰۰۱)
موضوع: قلب تپندهی ژانر وحشت تکنولوژیک (techno-horror) ژاپنی در دههی ۲۰۰۰، شاید ریشهاش به ریمیک آمریکایی فیلم The Ring برگردد، ولی Pulse (که با نام Kairo هم شناخته میشود) از آن هم جلوتر میرود و ترسناکتر میشود.
اشباح، وارد اینترنت شدهاند و توکیو را تسخیر کردهاند. رگههایی از تکنیک «ویدئوی پیداشده» (Found Footage) هم در فیلم وجود دارد که امضای این فیلم Kiyoshi Kurosawa است که همواره به آن کممهری شده. میچیِ دلرحم و ریوسوکه که دانشجوی کنجکاو اقتصاد است، هر کدام داستان جداگانهای دارند که فیلم بهطور موازی آنها را پیش میبرد، اما رویاروییهای میچی با اشباح و کالبدشکافیهای ریوسوکه باعث برخورد زندگی آنها بهم شده و وارد جهنمشان میکند. همهی اینها در یک آخرالزمان برزخی و با خوفناکی بیمهابایی روایت میشود.
چرا ترسناک است؟ پروتاگونیستهای داستان با این پدیدهی خوفناک ماورایی به شیوههای مختلفی دستوپنجه نرم میکنند، اما وحشت Pulse قطعا وحشتی است جهانشمول. مضامین هستیگرایانه را طوری بررسی میکند که انگار فقط سینمای ژاپن در آن دهه از پسش برمیآمد. کوروساوا (با آکیرا کوروساوای مشهور اشتباه نشود) به دقت عواطف پشت حس انزوا و تنهایی و خودکشیهای دستهجمعی را نشان میدهد.
به علاوه، Pulse به لحاظ بصری خیلی زیرپوستی عمل میکند و از همهی پتانسیل مکانهای تاریکش با دوربین استفاده میبرد و حرکات موجودات در فیلم هم پیشبینیپذیر نیستند. البته ریمیک آمریکایی این فیلم که در سال ۲۰۰۶ منتشر نشده را تماشا نکنید، مگر اینکه دنبال یکسری سکانس جامپاسکر مسخره باشید و کریستن بلی که سعی میکند از نقش همیشگیاش (در سریال Veronica Mars) خارج شود.
۱۰. Lake Mungo (۲۰۰۸)
موضوع: انسان وقتی از مرحلهی انکار واقعیت به مرحلهی پذیرش و سوگواری میرسد، دستمایهی ساختهی Joel Anderson شده، و به آن جلوهای ترسناک میبخشد. این فیلم که در ژانر مستندنما (Mockumentary) و «ویدئوی پیداشده» (Found Footage) ساخته شده، خانوادهای را نشان میدهد که با غم غرقشدن دختر شانزده سالهی خود الیس پالمر (Talia Zucker)، که فکر میکرد قرار است بمیرد، درگیرند.
بعد از خاکسپاری آلیس، شبحی وارد خانهی خانوادهی پالمر میشود. برادر آلیس، متیو (Martin Sharpe)، یک سیستم نظارتی در خانه میسازد و تصاویری ضبط میکند که پدر و مادر محزونش، جون (Rosie Traynor) و راسل (David Pledger)، باورشان نمیشود.
چرا ترسناک است؟ داستان نسبتا مارپیچ و سردرگمکننده اما بسیار هوشمندانهای که اندرسون تهیه کرده، راوی تراژدیای است پر از فراز و فرود و پیچش که یکی از عالیترین سکانسهای جامپاسکر/رونمایی ممکن را نشان میدهد. اما کسانی هم هستند که از این فیلم بدشان بیاید. بههرحال از آن دست فیلمهایی نیست که از اول تا آخرش بترسانتتان و یک سری سکانسها زیادی کش میآیند.
اما اندرسون در کار با کاراکترها بسیار فرز است و بازیگرها هم از پس وظایفشان برمیآیند. میشود فیلم Babadook (که باز هم ساختهی استرالیاست… متوجه منظورم که هستید؟) که سال ۲۰۱۰ عرضه شد را مشابه این فیلم دانست: هر دو پایانی بسیار دیوانهوار و شفاف دارند که تا همین امروز هم قلب و ذهن را تسخیر میکند. تا حدی هم به این خاطر که اندرسون از آن موقع به بعد دیگر فیلمی نساخت، که ای کاش بسازد.
۹. Inland Empire (۲۰۰۶)
موضوع: شاید فکر نمیکردید برای فیلم Mulholland Drive دیگر به مکملی نیاز داشته باشید، اما فیلم Inland Empire، که بطور دیجیتال فیلمبرداری شده، از همان دیوید لینچ، به بازیگری Laure Dern در نقش ستارهی هالیوودی Nikki Grace، را هم بهتر است مد نظر داشته باشید.
نیکی قرار است در فیلم روبهانتشار On High in Blue Tomorrows نقش Sue Blue را ایفا کند. برای کارنامهاش موفقیتآمیز میشود اما زود این هنرپیشه را وارد دنیایی میکند که مرز بین دنیای واقعی و فیلم برایش مبهم شده است (طبق معمول کارهای دیوید لینچ). اما لینچ در این داستانگویی غیرخطی به سیم آخر میزند. و ایضا بازیگر فیلم، با بازی بهیادماندنی Jeremy Irons در اواخر لحظات کلیدی فیلم.
چرا ترسناک است؟ مثل خیلی از دیگر فیلمهای کارنامهی لینچ، Inland Empire عامهپسند نیست. مضامین روانشناختی و سورئالی که پای ثابت کارهای خالق Twin Peaks است در این فیلم هم نمایاناند -- شهرت، هیولاست! -- و، با توجه به اینکه Inland Empire بطور دیجیتال فیلمبرداری شده و خبری از نوارهای سلولوید نبوده، دیدن فیلم برای بیننده میتواند مشمئزکنندهتر باشد.
البته روحیهها فرق دارد اما در همین حد بدانید که ورود به این تجربهی وهمی از دنیای هالیوود دربارهی تسلیمشدن است. لوس آنجلس دیوید لینچ عمدا همیشه در حالت هیجان و دو قطبی شدن است و حتما بعد از اتمام فیلم دلتان برای سکانسهای جامپاسکیر آن تنگ نخواهد شد. لینچ در این فیلم خیلی تلو تلو خورد و از ساختش حتما خیلی لذت میبرد. حاصلش شد فیلمی جاودان که همیشه تماشایش استرسزاست، حتی برای منتقدانش.
۸. The Descent (۲۰۰۵)
موضوع: دفعهی بعدی که جمع رفقایتان خواستند دل به دریا بزنند معرفی این فیلمها به آنها مفید خواهد بود. داستانش پندآموز است و تلنگر میزند که دفعهی بعد خواستید غارنوردی کنید عقل سلیم حتی به قدر دانهی خردل هم واجب است.
در فیلمی که Neil Marshall در سال ۲۰۰۵ نویسندگی و کارگردانی کرده، راوی بیوهی جوانی به نام سارا (Shauna Macdonald) که وارد غارهای خطرناک درون کوههای آپالاچی میشود. دوستانش بث (Alex Reid)، سم (MyAnna Buring)، ربکا (Saskia Mulder) و هالی (Nora-Jane Noone) هم همراهش هستند، و هیچ خبر ندارند افسارشان را دست آدم شوتی به نام جونو (Natalie Mendoza) دادهاند که آنها را وارد قلمروهای ناشناخته میکند. بعد از لیز خوردن، شش زن در همان غارها گیر میافتند و امیدی به نجاتشان نیست. نور بهمرور کمتر میشود و بدتر اینکه موجودات مخوف در آن غار زندگی میکنند.
چرا ترسناک است؟ حوادث مربوط به معدن، یا واقعهی نجات جسیکا مککلور از چاه، و کلا داستانهای واقعی دربارهی آدمهایی که در اعماق زمین گیر میکنند برای ما جذاب است. فیلمبازان هم عاشق ایناند که اول فیلم حدس بزنند آدمبدهای که نباید با طناب پوسیدهی او وارد چاه شد کدام است، و خب The Descent هم ترکیبی از همهی اینهاست.
موجوات داخل غار برای بعضیها به ترس فیلم اضافه میکنند ولی برای بعضیها هم اضافیاند. حتی اگر از جلوه ویژههایش خوشتان نیاید ولی نمیتوانید از خیر ریتم خوشساخت فیلم بگذرید. شاتها به لغزندگی طناب پوسیده هستند (کوهنوردها متوجه شوخیام شدند؟)، و Jon Harris در مقام ویرایشگر فیلم خیلی خوب از پس وظیفهاش برآمده و بعدا در فیلم 127 Hours هم نشان داد وقتی بحث نمایش سکانسهای استرسزا باشد به جزییات ظریفی دقت میکند.
The Descent پایان فوقالعادهای هم دارد، و داستان کلیشهایاش در لحظهی آخر صد و هشتاد درجه تاب میخورد… گرچه نسخهای از فیلم که در سینماهای آمریکا عرضه شد درست قبل از برملا شدن آن راز سر به مهر کات میخورد.
۷. Inside (۲۰۰۷)
موضوع: فیلمی که به ما میآموزاند چرا نباید نوزادتان در زادروز عیسی متولد شود. Inside (با نام À l’intérieur هم شناخته میشود) راوی مادری پابهماه است که در شب عید کریسمس فرزندش قرار است به دنیا بیاید. سارا (Alysson Paradis)، عکاس، دوران نه ماههی حاملگیاش تمام شده اما قصد دارد بدون شوهرش که اخیرا در سانحهی رانندگی فوت کرده به بیمارستان برود.
کارگردانهای فیلم، Julien Maury و Alexandre Bustillo، فیلم را با ژانر حملهی-مهاجم-به-خانه (مشابه فیلم The Strangers) قاطی میکنند و جلوهی وحشتناک به حاملگی میدهند. زمانی که این مهاجم بدطینت (Béatrice Dalle) اعلام میکند میخواهد فرزند متولدنشدهی سارا را به فرزندخواندگی خودش بگیرد قصیه بیخ پیدا میکند. از همان چاقوی اول توی شکم و سکانسهای بعدی، Inside کاری میکند که کمدی ویژهی Bo Burnham در دوران همهگیری کرونا مقابل این فیلم اتفاقا سالم و نرمال بنظر برسد.
چرا ترسناک است؟ بین فیلمهای The First Omen و Immaculate، داستانهایی که بارداری را به سوژهای ترسناک تبدیل کنند تا حالا اینقدر روی بورس نبودهاند. در سال ۲۰۲۴ هم هنوز به خوبی فیلمنامهی دردناکی که Bustillo نوشته درنیامدهاند. تماشای تقلا و مبارزههای سارا برای نجات نوزادش منظرهی کابوسواری از بچه به دنیا آوردن نشان میدهد. وسایل خانگی معمولی کمکم بین سارا و مهاجمش بعنوان سلاحهای مرگبار استفاده میشوند و پایان تلخ و شیرین فیلم هم همچون پتک روی سر مخاطب فرود میآید.
۶. Wolf Creek (۲۰۰۵)
موضوع: پارکی ملی به همین نام در استرالیا وجود دارد و ساختهی Wolf Creek هم در همان پارک اتفاق میافتد. اما بهتر است هیچ توریستی (خصوصا مسافران انگلیسی) که از شاهراه بزرگ شمالی قرار است رد شوند این فیلم را نبینند [تا تصویر ذهنیشان بهم نریزد]. لیز (Cassandra Magrath) و کریستی (Kestie Morassi) با دوستشان بن (Nathan Phillips) در مسافرتند اما در قلمروی شکار مازوخیست بدنام، میک تیلور (John Jarratt)، گیر میافتند.
فیلم مثل این میماند که Texas Chainsaw Massacre را با Crocodile Dundee ترکیب کرده باشید، که شهوت خشونت دارد، و پرداختش به کاراکترها هم به هوشمندی مثلا فیلم Blair Witch است. بعد از اینکه به آرامی دربارهی زندگی و سرگذشتش گفت، قاتل کاریزماتیک قصه به کل کاراکترها مواد مخدر میخوراند. دخترها در الونک بیدار میشوند و میبینند هیچ خبری از بن نیست. اتفافات آتی طوری است که بعدش باید چشم را (و شاید هم مغز را) شست.
چرا ترسناک است؟ فیلمی بهشدت تلخ که تا آخرش از بیرحمیاش کم نمیشود. هر کاری که شخصیت Leatherface [شخصیت معروف سری Texas Chainsaw Massacre] در خفا انجام میداد اینجا صریحا نشان داده میشود و پهلو به فیلم The Strangers میزند. هر دو حالبهمزناند و حرافیهای میک تیلور، تماشای تقلاهای لیز و کریستی برای زنده ماندن را شدیدا سخت میکند. حتی وقتی کار به خشونت جنسی میکشد هم Wolf Creek ابایی ندارد از اینکه به بیرحمی مارهای استرالیا باشد. حاصلش شده… چیزی که تماشایش از هر نظر دردناک است.
۵. The Cell (۲۰۰۰)
موضوع: قبلش بگویم این فیلمی است که Kyle Mooney، کمدین باسابقهای که در برنامهی پخش زندهی شنبه شب (Saturday Night Live) حضور داشت، با دیدنش بدجور بهم ریخت و برایش تاثیرگذار بود، خصوصا که قبلش تحت تاثیر مواد روانگردان بود.
فیلمی به کارگردانی Tarsem Singh Dhandwar که فانتزی گوتیک -- در مایههای کارهای بندهایی مثل Nine Inch Nails یا Evanescene -- با فیلمنامهی دیوانهواری از Mark Protosevich دربارهی آخرین قربانی یک قاتل سریالی ترکیب میکند. کاترین دیان (Jennifer Lopez) فرزند یک روانشناس است که با شبکهی عصبی پیچیدهای وارد رویاهای بیمارانش میشود.
پیتر نوواک (Vince Vaughn) مامور ویژهی افبیآی، کارآگاهی است که اخیرا کارل استارگر (Vincent D’Onofrio) شکنجهگر/قاتل/گروگانگیر را دستگیر کرده اما آخرین قربانی او (Tara Subkoff) در مکان نامعمولی بیحال میشود… و مظنون هم ناگهان به کما میرود… نوواک برای بازجویی از او محتاج کمک کاترین است. آیا میتوانند قبل از اینکه مهلت تمام شود آن هستهی مرکزی را پیدا کنند؟
چرا ترسناک است؟ با گذشت این همه سال، کارل استارگر شاید هنوز هم یکی از بدترین کاراکترهایی است که تاکنون خلق شده. بعد از دزدیده شدن، قربانیان استارگر در یک قفس شیشهای بیدار میشوند که طوری ساخته شده تا به آنها امید واهی بدهد. در آنجا هم دستشویی و هم جای خواب دارند، و قاتل هم هیچوقت معلوم نیست کجاست و او را نخواهند دید.
ولی چند روز بعد، این قفس عاری از هوا کمکم با آب پر و این بونکر به هم سلاح و هم گور قربانی تبدیل میشود. خود همین سناریو بهقدر کافی ترسناک هست ولی وقتی وارد ذهن و رویاهای استارگر میشویم شکنجهها حالت ماوراییتری میگیرند و قضیه بدتر میشود. ولی خیلی هم نترسید: جنیِ مجهز به گردنبند طببی کارش را بلد است و راستی آن اسبی که مثل سوشی به قطعات مختلف قاچ میشود واقعی نیست، نگران نباشید، بهتان آسیبی نخواهد رساند.
۴. Drag Me to Hell (۲۰۰۹)
موضوع: این فیلم محصول زمانی است که Sam Reimi هنوز در اوج نبود، و مشخصا ساخت این فیلم برایش خیلی مفرح بوده است. Drag Me to Hell یک حماسه با اجنه و موجودات ماورایی است که همهجور بلایی سر کریستین براون (Alison Lohman)، یک کارمند سادهی بانک، آوار میکند. چرا؟ چون کریستین درخواست سیلویا گانوش (Lorna Raver) که متقاضی وام بود را رد میکند تا در کارش جلو بیافتد. این پیرزن متقاضی هم نفرینی دستوپا میکند که هیچرقمه از بین نمیرود.
در سه روز آینده، اجنهای به نام لامیا هر بلایی سر کریستین بخاطر سنگدلیاش درمیآورد. در فیلم هم استفراغ داریم، هم خون، و هم یک سکانس واقعا حالبهمزن از قربانیکردن حیوانات. اینها تازه مقدمه است. کریستین به زودی به معنای واقعی کلمه به اعماق جهنم فرو خواهد رفت.
چرا ترسناک است: هیچوقت با آدمی به کسلکنندگی نامزد کریستین، کلی (Justin Long)، قرار ملاقات نگذارید. این فیلم که برادر ریمی یعنی Ivan Raimi هم در نویسندگی آن نقش داشته، نشان میدهد سازندهی فیلم Evil Dead دست روی کلیشهی «این یارو واقعا شیطون رفته تو جلدش یا صرفا دیوونهست؟» گذاشته است. گانوش به ماشین، به تختخواب و سرانجام به روح کریستن حمله میکند و کریستن هم جز التماسکردن کاری ازش برنمیآید.
گرچه تقریبا به این فیلم کلاسیک بیمهری شده اما بسیار محل بحث بوده. کابوس افسانهمانند کریستین بارها و بارها از نو توسط تماشاچیها تفسیر و بازتفسیر شده است. از آنجا که هر کسی از این شهر فرنگ برداشت خاص خودش را دارد خصوصا زنان آن را نمادی از موقعیتهای وحشتناک در دنیای واقعی میبینند و اینکه چطور از اعتمادها سواستفاده میشود.
۳. Hostel (۲۰۰۵)
موضوع: دومین اثر بسیار بحثبرانگیز Eli Roth که از فیلم قبلیاش یعنی Cabin Fever خیلی بیمحاباتر است. یک سری توریست آمریکایی به نامهای پکستون (Jay Hernandez) و جاش (Derek Richardson) دارند سفری کمهزینه دور اروپا میکنند و سر اینکه آیا باید برای تماشای زنان دلربا به اسلواکی بروند یا نروند شرط میبندند. با دوست جدیدشان، اولی (Eyþór Guðjónsson) عازم این سفر میشوند ولی عوض خوشگذرانی شکار آدمربایان شکنجهگر میشوند که مسافران خارجی را طعمه میکنند. دیگر راه برگشتی نیست، خصوصا که تاندن پایتان را هم پاره کرده باشند.
چرا ترسناک است؟ Hostel از آن فیلمهای خشونت برای خشونت است. مفهوم پشتش مسخره است و لحظات احمقانه هم چندتایی دارد. شمارهی دوم فیلم که ساختهی همان Roth است، مضامین ناسیونالیسم آمریکایی پساجنگ سرد را بهتر بررسی میکند اما باز هم به پای دفعهی اولی که شمارهی اول Hostel را میبینید نمیرسد.
تلهای که برای مسافران کار گذاشتهاند با عقل جور درمیآید و تماشای اولین قربانی این «خوابگاه» واقعا مثل سیلی توی صورت میماند. وقتی پکستون به اتاقهای Elite Hunting Club میرود حس میکنید صحنههایی از دوزخ کمدی الهی دانته را میبینید که از داخل فیلمهای مدفون نازیها برداشتهاند. اتفاقی که برای توریست ژاپنی قصه یعنی کانا (Jennifer Lim) میافتد هم سادیستیک و درعینحال مسخره است، اما وقتی از چشم تخلیهشدهاش مایه تراوش میکند دیدنش بدجوری ترس به جان آدم میاندازد.
۲. The Loved Ones (۲۰۰۹)
موضوع: این فیلم هم دلیل دیگری است بر اینکه لطفا و خواهشا سینمای استرالیا را دریابید. در The Loved Ones، برنت (Xavier Samuel) هفده ساله که هنوز بابت مرگ پدر سوگوار است، مرگی بر اثر سانحهی رانندگی که البته خود برنت باعثش شد، گرچه میخواهد زندگی تازهای بسازد ولی فکر به خودکشیکردن دست از سرش برنمیدارد.
دوستدختر برنت، هالی (Victoria Thaine) و دوست صمیمیاش جیمی (Richard Wilson)، میخواهند در مراسم رقص دانشآموزان دبیرستانی [Prom] شرکت کنند. اما وقتی برنت دعوت یک دختر عجیب به نام لولا (Robin McLeavy) را رد میکند، ناخواسته وارد بد مخمصهای شده و گروگانگرفتهشدنش هم قوز بالا قوز میشود.
چرا ترسناک است؟ تا قبل از سریال Normal People تا بهحال هیچ زنی از اینکه دست رد به سینهاش بخورد اینقدر کینه به دل نگرفته بود. بعد از اینکه لولا و پدرش اریک (John Brumpton) برنت را گروگان میگیرند، طنز دورهی فیلمهایی که «دخترهای شیطون» داشتند با خشونتهای افسارگسیختهی فیلم Terrifier (گرچه این یکی مال دههی ۲۰۰۰ نیست) ترکیب میشود. حاصل آن؟ از هر قرار اولی هم بیشتر سوهان روح است.
مضامین روانی و جنسی فیلم باعث شده با فیلم عجیبغریبی روبهرو شویم، اما اینکه برنت در همهی شرایط واقعا شرافتمندانه عمل میکند بدتر اعصاب آدم را بهم میریزد. موقع تماشای فیلم حواستان به لوب جلوی مغزتان باشد، سفت بچسبیدش، چون پر از سکانسهای لوبوتومی [برش مغز] خواهید دید.
۱. Martyrs (۲۰۰۸)
موضوع: صرف نظر از اینکه چقدر با بزرگان سینمای وحشت در دههی ۲۰۰۰ آشنا هستید، خورههای این ژانر از صد فرسخی میدانستند در چنین لیستی حتما این فیلم فرانسوی هم میخش را محکم میکوبد. Martyrs، ساختهی Pascal Laugier، بهطرز بدی ترسناک است -- از آن فیلمهایی که اگر مثل خوره به جانتان میافتد -- و با اقتدار در صدر لیست قرار دارد.
لوسی (Jessie Pham/Mylène Jampanoï)، دختری جوان که که اخیرا از دست شکنجهگران نامعلومی که سالها تحت نظرشان بوده فرار کرده است، در یک یتیمخانه با دختری موقر به نام آنا (Erika Scott/Morjana Alaoui) آشنا و صمیمی میشود.
اما پانزده سال بعد، یک هیولای عجیب (Isabelle Chasse)، هنوز هم دنبال لوسی است. لوسی فکر میکند انتقامش را بگیرد پس این کابوسها هم تمام میشوند. اما آنا از این بابت مطمئن نیست. بعد از اینکه لوسی به زور به خانهی یک خانوادهی عادی به نام بلفوندها میرود (Robert Toupin, Patricia Tulasne, Juliette Gosselin, Xavier Dolan-Tadros) و آنها را میکشد (چون به نظرش آنها عامل شکنجههای او در کودکی بودند)، دوستی و رابطهی بین لوسی و آنا در معرض آزمایش گذاشته میشود. آیا آنا هیچوقت به حرفهای لوسی باور داشت؟ و اگر الان بگوید نه، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
چرا ترسناک است؟ فیلم Martyrs اینقدر اذیتکننده است که اگر کسی به زور آن را برای آدمهای دیگر پخش کند باید قانونا مجازات شود. نه واقعا، اگر این وحشت روانشناختی را به آدم اشتباهی پیشنهاد دهید شاید دیگر هیچوقت آدم قبلی نشوند. فیلم از همان ثانیهی اول اذیتکننده است، حتی بعدا هم که لوسی به طرفهالعینی به جان خانوادهی بلفوندها میافتد باز سکانسهای حالبهمزنی میبینیم.
سکانسهای کابوسوار از دوران کودکیاش، که لحظات قبلی مثل پتک روی سر مخاطب فرود میآمد، از این هم بدترند. تازه اگر از تصویر شوکهکنندهی زنی که چشمبند فلزی بر صورت دارد و خیلی از طرفداران ژانر وحشت با آن آشنا هستند فاکتور بگیریم. نخواهیم فهمید این اتفاق چطور افتاد، و اگر هم بفهمیم، Martyrs دست از شکنجهکردنمان برنخواهد داشت.
Pascal Laugier که نویسنده و کارگردان این فیلم بوده برایش ضجه و فریادهای تماشاچی مهم نیست. ترکیب خشونتهای افسارگسیخته، وحشتهای خلاقانه و توطئهای فکبرانداز که فقط از عقل شیطان میتوانسته بیرون بیاید اثر واقعا منحصربهفردی ساخته است.
دلیل اصلی ترسناک بودن فیلم نهفته در اسم آن است، و بخاطر عملکرد و مقاومتی که Jampanoi در نقشش نشان داد باید به او لقب قدیس داد. فیلم را تا آخر تماشا کنید تا رستگار شوید و به حس خلاصشدن برسید، حداقل به حس خلاصی از فشار تماشای این فیلم حقیقتا مغزآبکن.
جمع بندی
دهه ۲۰۰۰ مملو از فیلمهایی بود که میتوانستند بیننده را در سر جایش از ترس میخکوب کنند! با وجود اینکه گزینههای بسیاری را از لیست حذف کردیم، اما آثاری که نامشان در لیست آمده است به خوبی لیاقت این را دارند که در میان بهترینهای ژانر وحشت قرار بگیرند.
در طول لیستی که خواندید ۱۳ فیلم معرفی کردیم که در دهه ۲۰۰۰ طرفداران زیادی را به دلیل ترس موجود در آنها به خود جذب کردند.
منبع: ویجیاتو
منبع: faradeed-203859
نظر شما