شناسهٔ خبر: 68367744 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جهان نیوز | لینک خبر

نامه سرگشاده عباس عبدی به خاتمی؛

جبهه اصلاحات دگم است/ زبان مبارزه جویانه دارند/ رفع حصر لازمه وفاق نیست/ روابط خانوادگی بر جبهه اصلاحات حاکم شده

عبدی نوشت: تركيب جبهه‌ای كه محصول جريان ۱۳۸۸ است، نمی‌تواند در دوران وفاق كارايی داشته باشد. متاسفانه برخی دوستان در سال ۱۳۸۸ منجمد شده‌اند و هنوز در پی حل مسائل ناشی از آن اتفاقات از طريقی ثابت و تكراری و البته ناموفق هستند و گمان می‌كنند رفع حصر لازمه وفاق است،

صاحب‌خبر - گروه سیاسی جهان نيوز: عباس عبدی، فعال سیاسی رسانه‌ای اصلاح طلب در نامه ای سرگشاده به سید محمد خاتمی در مورد تندروی‌های جبهه اصلاحات خطاب نوشته است: اولين نقدی كه بنده به جريان رسمی اصلاح‌طلبی دارم، ادبيات سياسی غالب نزد آنان است و اين را بارها در مطالب خود به صورت مستقيم و غيرمستقيم ذكر كرده‌ام. برای من روشن است كه ميان ادبيات سياسی شما با بخشی از نيروهای سياسی اصلاحات تباين آشكار وجود دارد، ولي در نهايت صدای كسانی به عنوان صدای اصلی اصلاح‌طلبی -كه در بعضي از اعضای جبهه اصلاحات نمود بارز يافته- شناخته مي‌شود كه زباني راديكال و مبارزه‌جويانه دارند، زبانی كه بنا به تحليل من تناسبی با مشی و راهبرد اصلاح‌طلبانه ندارد. در اينجا قصد تخطئه يا رد مشي مبارزه را ندارم، ولی ادبيات آن چه درست و چه نادرست باشد، متناسب با اصلاح‌طلبی نيست. اين رويكرد بيش از اينكه در پی اصلاح باشد، دنبال شكست دادن طرف مقابل و جايگزين شدن آن است، در دوگانه خير و شر گرفتار است و در نتيجه، قادر به ايجاد همدلی و فهم مشترک نيست. ادبيات مبارزه لوازم و اقتضائات خاص خود را دارد، نگاهش به قهرمان و عمل قهرمانانه است، شجاعت در بيان مواضع را به معنای آن مي‌داند كه موضعی افشاگرانه بگيرد و ... در اين ادبيات، افرادی كه هزينه میدهند، ارزشمند و حتی بحق هستند.

دگماتیسم، لازمه تندروی اصلاح طلبی است
عبدی در ادامه مطلب خود نوشت: سياست مبارزه و ستيز، ذات‌پندار است و فاقد رويكرد تحليلي و جامعه‌شناختی و بيگانه از نسبيی‌انديشی است. ذات‌پنداری به دگماتيسم منجر می‌شود كه لازمه سياست مبارزه است.

جبهه اصلاحات شجاعت را در زندان رفتن میداند
عبدی، دومین مشکل جبهه اصلاحات را اسارت در چهارچوب‌های گذاشته، ایستادن بر روی یک موضع و و مبارزه میداند و مینویسد: مشكل دوم آنان كه تا حدي هم متاثر از مشكل اول است، فقدان رويكرد تحليلی موثر و راهگشاست. فقط در همين حد اشاره كنم كه چارچوب تحليلی اين افراد بيش از آنكه معطوف به آينده باشد، اسير چارچوب‌های گذشته است. تحليل‌هايی كه معطوف به شخصيت و روانشناسی افراد است (اغلب هم نادرست است) و به ساختارها و عوامل اجتماعی توجهی ندارد. تحليل‌هايی كه در خدمت سياست مبارزه است و نه در خدمت فهم واقعيت. شجاعت تصميم‌گيری را در زندان رفتن و روی يک موضع ايستادن و مبارزه می‌داند، نه انعطاف‌پذيری و پيشبرد امور و خير عمومی. 

جبهه اصلاحات محدود به روابط خانوادگی شده
عبدی با اشاره به روابط خانوادگی اعضای جبهه اصلاحات، سومین مشکل این جبهه را، بسته بودن حلقه‌ی آن‌ها خواند: مشكل سوم اين است كه اين جريان در حال تبديل شدن به يک گروه بسته با رويش‌های اندک و ريزش‌های فراوان است. يكی آنكه مواضع آنها (در كنار محدوديت‌های رسمی) باعث شده تا نسل بعدی و جوان‌تر جايگزين نشوند و از طرف ديگر، حلقه روابط خودشان هم بسته و محدود به شبكه روابط دوستی و خانوادگی شده است. كافی است كه نگاهی به مجموعه افراد فعال آنان بيندازيم تا ببينيم كه اينها چند دهه است كه با يكديگر دوست و آشنا هستند؟ آنان اغلب در شرايط معين تاريخی و سياسی با يكديگر قرابت فكری و رفتاری داشته‌اند، ولی اين قرابت فكری كم‌كم به مراودات خانوادگی و شغلی و... تبديل شده است و با تغيير شرايط همچنان همه آنان در يک گروه قرار دارند و چون هويت و موجوديت خود را در مبارزه (عليه ديگری) تعريف می‌كنند، يک انسجام صوری و ناپايدار را تجربه می‌كنند، در حالی كه جريان سياسی پويا بايد جاذبه و دافعه آن پاسخگوی نيازهای جامعه باشد.

جبهه اصلاحات محصول 88 بوده و در همان سال منجمد شده/ رفع حصر لازمه وفاق نیست

عبدی نوشت: تركيب جبهه‌ای كه محصول جريان ۱۳۸۸ است، نمي‌تواند در دوران وفاق كارايی داشته باشد. تفاوت هوای سياسی اين دو دوره زمانی، بيش از تفاوت هوای زيستی ميان زمستان منهای ۱۰ درجه با تابستان ۵۰ درجه است. متاسفانه برخی دوستان در سال ۱۳۸۸ منجمد شده‌اند و هنوز در پی حل مسائل ناشی از آن اتفاقات از طريقی ثابت و تك برخی اراری و البته ناموفق هستند و گمان می‌كنند رفع حصر لازمه وفاق است، در حالی كه روشن است، وفاق مقدمه و شرط لازم رفع حصر است و نه برعكس.

دوستی ها و رودربایستی های اصلاحات موجب شده تا چشم بر خطاهای یکدیگر ببندند
مشکل چهارم جبهه اصلاحات از نظر عباس عبدی، افول و میرایی است: شكل چهارم كه برآمده از مشكلات قبلی است، ميرايی اين جبهه با ادامه وضع موجود است. فقدان قدرت تطبيق‌پذيری، در كنار نگاه به گذشته و نداشتن تحليل جامعه‌شناختی و غلبه پيوندهای دوستی و انتسابی به جای پيوندهای سياسی و حرفه‌ای موجب شده كه از يک سو به دليل رودربايستی چشم بر خطاهای يكديگر ببندند و از سوی ديگر قادر به نوسازی و گسترش خود و نيز جذب و دفع كارآمد نيرو‌ و‌ فكر نيستند. نگرانی اصلی اين است كه نتوانند در دوران وفاق اثرگذاری مثبتی ايجاد كنند و اين فرصت تاريخی را تثبيت و تعميق بخشند. به نظرم وظيفه همه ماست كه پس از اين صريح‌تر به نقد رفتارها و گفتارهای نادرست منسوب به اين جبهه بپردازيم.